به گزارش خبر آنلاین، 'جامعه ایران، جامعه پیش بینی ناپذیری است.' دهه هاست، تحلیلگران اجتماعی بر سر این گزاره در کشمکش هستند و هیچ نظریه ای، نه توانسته و نه میتواند به طور قطعی درست یا غلط بودن این فرضیه را ثابت کند، چه؛ در مباحث برخاسته از علوم انسانی، هیچ گزاره ای مطلق و قطعی نیست و تنها میتوان با "نسبیت" با موضوعات و کانسپت ها روبرو شد.
پیش از موعد رای گیری انتخابات ریاست جمهوری، کمتر محفلی پیدا می شد که گپ زدن درباره انتخابات و گمانه زنی درباره فرد پیروز و پیگیری آخرین نظرسنجی ها در آن جریان نداشته باشد اما گل سرسبد بحث ها، تلاش و استدلال افرادی بود که مهمترین راه رسیدن به دموکراسی را، مراجعه به صندوق رای میدانستند و دائم در تکاپو بودند برای مجاب کردن افرادی که بنا به هر دلیلی، موافق رای دادن نبودند یا رای خود را تاثیرگذار نمی دانستند.
بارها به چشم دیدم که قوی ترین استدلال ها، نتیجه بخش نیست.حتی در شرایطی که فرد یا افراد مخالف رای دادن، هیچ جواب متقنی روبروی دلایل محکم نداشتند و حتی گاه، به بی منطق بودن خود در بحث، اعتراف میکردند ولی باز هم حاضر نبودند، انبوهی استدلال را بپذیرند. این "بارها" تا آنجا پیش رفت که حتی تصور میکردم، دوباره صدای پای بازگشت روزهای تلخ و پراضطراب تندروی و پوپولیسم به قوه مجریه دارد به گوش میرسد؛ روزهایی که بیشتر از آنکه حاصل "رای دادن"ها باشد، ماحصل "رای ندادن"ها بود.
اما ظهر روز انتخابات، تصویر جامعه ایران در آینه ای بازتاب پیدا کرد که حاصل "باور" به صندوق رای بود؛ باور به مسیری که هرچند پرسنگلاخ و طولانی، اما همچنان کم هزینه ترین راه برای دستیابی به بالاترین حد از مردمسالاری است.
همان جامعه ای که تا یکی،دو روز پیشتر، در ظاهر، بدیهی ترین منطق ها را برای رای دادن برنمیتافت، انگار اکثریت افرادش در خلوت خود به نتیجه ای جمعی رسیده بودند.
همان جامعه ای که یکی از معایب فرهنگی اش، "نظردادن" بجا و بیجا و تخصصی و غیرتخصصی و علمی و عامی در مورد زمین و زمان است، در اکثریت خود به این نتیجه رسید که "روز" نظردادن، ۲۹ اردیبهشت است و "جا"ی نظردادن، حوزه رای گیری است و "اثر" نظردادن، رای داخل صندوق است؛ نه نظردادن و غرزدن و قضاوت کردن و گله گزاری توی تاکسی و صف نانوایی و میهمانی خانوادگی و سر ناهار محل کار و گعده سر کوچه.
همان جامعه ای که روزهای قبل، برآیندی مایوس از خود نشان میداد، ۱۶ ساعت سرنوشت ساز را باور کرد و نتیجه اش را در روز ۳۰ اردیبهشت دید.
همان جامعه ای که رای خود را بی اثر میپنداشت، اراده کرد و فرداها را -حداقل برای چهارسال- در مشت خود گرفت.
همان جامعه ای که ۹۷ درصدش از خیر دریافت ۴۵هزارتومان -حالا دیگر ناقابل- نگذشته بود، به قول های تخیلی چندبرابری این رقم پشت کرد و به قول رئیس جمهور: "فهمید که آب شور، عطش را برطرف نمیکند."
همان جامعه ای که به هر نوع معطلی در ادارات و ترافیک و صف، معترض بود، چهار ساعت انتظار را در صف رای دادن بر خود هموار کرد تا چهار سال عذاب نکشد.
نسل تازه امروزی یا به قولی دهه هفتادی، نسل پیش از خود را الگو قرار داد. نسل آفریننده دوم خرداد ۷۶ یا به قولی دهه پنجاه و شصتی، بر سرخوردگي ها فائق آمد و تجربه هایش را چراغ راه دانست.نسل میانسال، به لطف ارتقای آگاهی جامعه، از شور و نشاط جوانان وام گرفت و خود را موظف و مسوول به همراهی پنداشت و نسل کهنسال، "امید" را به "یقین" ارتقا داد و رای اش را در دهه هشتاد و نود زندگی، هموار کردن پیچی از مسیری دانست که جامعه امروز ایران، فردا و پس فردا و دیر و زود، به این گذرگاه خواهد رسید.
تمام اینها یعنی با همه فرازونشیب ها و افت و خیز ها، هنوز، هم "در" جامعه "امید" هست و میشود "به" جامعه "امید" داشت. همین جامعه، این "هنوز" را در ۱۴۰۰ به "همیشه" تبدیل خواهد کرد؛ "نه" همیشگی به تندروی و عوام فریبی و "آری" همیشگی به اصلاح و اعتدال.
محمدرضا یزدانپرست
- 13
- 5