اين روزها حوصلهاش نميکشد که به مسجد برود. او ايمانش را از دست نداده بلکه فقط از يک سؤال بهخصوص خسته شده است: «وضعيت پناهندگيات چه شد؟» با ليوان چاي در دستش بازي ميکند و ميگويد: «دوست ندارم وقتي خبر خوبي ندارم به نزد دوستانم بروم. هميشه اولين سؤال بعد سلام چطوري اين است که خب پرونده مهاجرتات چه شد؟ اين از مهربانيشان است اما نميخواهم مدام ياد اين مسئله بيفتم.»
حقيقت اين است که پرونده سعيد نوذري خوب پيش نميرود. او و پسر ۱۰سالهاش والي خان، زمستان سال گذشته به بريتانيا رسيدند. سعيد همسر و ۶ فرزندش را در بازگشت دوباره طالبان به شهرشان از دست داد. سعيد فکر ميکرد با اين وضعيت به پرونده آنها خيلي سريع رسيدگي ميشود و او و پسرش سروسامان ميگيرند اما مشخص شد که اين خبرها نيست.
فهرستي از اشتباهات. اين تنها نامي است که ميتوان روي پيچيدگيهاي سيستم پناهندگي در اروپا گذاشت. آدمهاي زيادي درباره اين سيستم نادرست نوشتهاند و آيندههاي زيادي قرباني اين سيستم شدهاند. آينده خانواده نوذري يکي از آنهاست.
هرچقدر هم که وضعيت سعيد مشخص و واضح باشد و هرچقدر هم که درخشش والي خان در مدرسه به چشم بيايد، آنچه نظام مشخصي ندارد سيستم پناهندگي و پروندههاي روي هم انباشته شدهاي است که اتحاديه اروپا توان تصميمگيري درباره آنها را ندارد و شجاعت اعلام نظري قاطع هم درباره مهاجران در رهبران اروپايي ديده نميشود.
اولين مشکل در از هم پاشيدگي اين نظام، فقدان وکلاي مناسب يا کمبود آنهاست. کمکهاي حقوقي در پروندههاي ادعاي پناهندگي و آوردن دلايل مناسب براي ترک کشور جنگزده از مهمترين مسائلي که روند يک پرونده را به جريان مياندازد. يک وکيل خوب ميتواند پناهجوياني مانند سعيد نوذري را آماده کند تا بيانيه مناسب را در دادگاه ارائه دهند.
اخبار و شاهدان درستي را به خدمت بگيرند تا ادعاي آنها به اثبات برسد. سعيد ميگويد: «اصلا نميدانستم ميشود وکيل داشت. من به مصاحبه رفتم بدون اينکه وکيل داشته باشم. بدون آنکه بدانم قرار است چه اتفاقي بيفتد و چه سؤالاتي از من بپرسند.»
مشکل بعدي حضور کارمندان کمتجربه و بياطلاع اروپايي در مراکز پذيرش پناهجويان است. سرنوشت پناهجويان کشورهاي جنگ زده در آلمان در مراکزي به نام «مرکز تصميمگيري» رقم ميخورد.
روزنامه آلماني «نورنبرگر ناخريشتن» گزارش داده است که «مراکز تصميمگيري» اداره مهاجرت و آوارگان آلمان موسوم به «بامف» روي پرونده پناهجويان کشورهاي به اصطلاح پيچيده مانند افغانستان، سومالي و نيجريه کار ميکنند. اين روزنامه معتقد است که چنين کاري مخالف ادعاي اين اداره و اظهارات حکومت فدرال آلمان است که گفته بود اين مراکز تصميمگيري براي بررسي کردن پروندههاي ساده پناهجويان، مثلا پناهجويان سوري و عراقي، ايجاد شدهاند.
درحاليکه برخلاف پروندههاي کشورهاي جنگ زده، پرونده پناهجويان افغان بسيار پيچيده شمرده ميشوند و ميزان دريافت قبولي آنها در آلمان ۵۵,۸ درصد است. يک سخنگوي «اداره فدرال براي مهاجرت و آوارگان» آلمان گفته است که برخي کارمندان اين اداره نميتوانند ميان کشورهاي مبدا که پروندههاي شهروندان آنها در اين مراکز بررسي ميشوند، به صورت دقيق تمیيز قائل شوند. بررسي دقيق اين پروندهها به نيروي انساني ماهر، استفاده از کارمندان باسابقه و آگاه و همچنين تجربه و کفايت آنان بستگي دارد.
تروما يا ضربه رواني که مهاجرين جنگ با آن دست به گريبان هستند، چيزي است که در اين بلاتکليفيها فراموش شده است. اليس بيتنبيندر، رئيس عمومي انجمن مراکز رواني براي پناهندگان و قربانيان جنگ ميگويد که يافتههاي آنان حاکي از رقم بالاي بيماري رواني در ميان پناهجويان است.
براساس اظهارات اليس، پناهجويان نسبت به ساير بخشهاي جامعه از افسردگي و اختلال استرس پس از سانحه بيشتري رنج ميبرند. بيتنبيندر رسيدگي جدي و هدفمند براي زدودن اين چالش را بسيار مهم ميداند. او گفت: «کمک فوري غالباً ميتواند از مزمن شدن و انتقال تدريجي اين بيماري به کودکان مانع شود. اين رسيدگي نبايد تنها از سوي روانشناسان صورت بگيرد، بلکه بسياري از اين افراد منتظر اين هستند که تکليفشان مشخص شود تا دوباره به زندگي برگردند.»
براساس يافتههاي اين پژوهش دستکم ۴۰ درصد پناهجويان، تجربه شديد تروما يا ضربه روحي را پشت سر گذاشتهاند و بلاتکليفي موجود وضعيت آنها را بدتر از گذشته کرده است. به گفته اين روان درمانگر شرايط زندگي اغلب متزلزل در اردوگاههاي پناهجويان، محيط بيگانه و فقدان حسن مفيد بودن، روح و روان پناهجويان را به بازي گرفته است. افزايش چنين مشکلي در اين افراد روند بيماري آنها را گسترش داده و کار درمان اين آسيبديدگان را نيز پيچيدهتر خواهد کرد.
سعيد نوذري ليوان چاياش را هورت ميکشد و ميگويد: «من در عدم اطمينان زندگي ميکنم. حتي گاهي فراموشم ميشود چه بر سر خانوادهام و کساني که دوستشان داشتم آمده است. نور روز را دوست ندارم. خودم را دوست ندارم. زندگيام را دوست ندارم فقط اميدوارم که زندگي پسرم بهتر از من باشد.»
- 10
- 3