پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۰۹:۲۹ - ۰۲ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۰۳۰۹
سایر حوزه های اجتماعی

علی دلفی چگونه قواعد کار و سرمایه را به هم ریخت؟

علی دلفی,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,جامعه

آیت‌الله هاشمی تنها مشتری علی تگری نبوده. او توانسته در این سال‌ها با فروش نوشابه کنار خیابان، به یکی از جاذبه‌های گردشگری اهواز تبدیل شود. آنقدر که هر مسافر غریبه‌ای دوست دارد با او عکسی به یادگار داشته باشد. عموعلی می‌گوید خیلی‌ها برای امتحان کردن نوشیدنی‌های تگری‌اش به اینجا سر می‌زنند مثل استاندار خوزستان و استاندارهای قبلی استان حتی امام جمعه اهواز و نماینده ولی فقیه خوزستان و شهردار و...

 

می‌گویند راز موفقیت و برکت زندگی عموعلی خوشرویی و مردمداری اوست. مردی که حتی مغازه‌ای برای فروش نوشابه‌های تگری‌اش ندارد اما سال‌ها توانسته تاب بیاورد و با سختی کار کنار بیاید و حالا بشود علی تگری که خیلی از فروشگاه‌های بزرگ اهواز دوست دارند او شعبه‌ای به نام خود آنجا بزند تا کاسبی‌شان رونق گیرد. نوشابه و لیموناد و ماءالشعیر تگری که «علی دلفی» ۵۱ ساله دست مردم می‌دهد اسم او را به یکی از برندهای  خوزستان تبدیل کرده.

 

 علی تگری: اهواز ۸ ماه از سال گرم است و هر عصر تا سحر که اینجاییم پر است از خاطره. مثلاً یکی از مشتری‌هام که ۱۰سال است شوهر کرده و از این محل رفته، هنوز که هنوز است، دم غروبی با همسرش می‌آید اینجا و نوشابه می‌خرد. زمان دانشجویی هر روز پاتوقش اینجا بود، حالا که ۲ تا بچه دارد هم با شوهر و بچه‌هاش هر روز سری به اینجا می‌زنند. از خیلی شهرهای دیگر مثل تبریز و مشهد و شیراز و اصفهان و خرم‌آباد هم برای نوشابه تگری پیش ما می‌آیند.

 

«علی تگری» آن روز را فراموش نمی‌کند که اتومبیل آیت‌الله هاشمی و چند ماشین دیگر، کنار خیابان ایستاد و یکی پیاده شد و سفارش نوشابه داد. خودش می‌گوید: «دقیقاً یادم نیست چه سالی بود، دم غروبی مشتری راه می‌ا‌‌نداختم که یک مرد کت و شلواری از ماشین پیاده شد و سفارش لیموناد و نوشابه داد. نوشیدنی‌ها را دم ماشین‌ها بردم که با تعجب دیدم صندلی عقب یکی از ماشین‌ها، مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نشسته و برایم دست تکان می‌دهد، از تعجب زبانم بند آمده بود. این بهترین خاطره زندگیمه.» اما آیت‌الله هاشمی تنها مشتری علی تگری نبوده. او توانسته در این سال‌ها با فروش نوشابه کنار خیابان، به یکی از جاذبه‌های گردشگری اهواز تبدیل شود. آنقدر که هر مسافر غریبه‌ای دوست دارد با او عکسی به یادگار داشته باشد.

 

عموعلی می‌گوید خیلی‌ها برای امتحان کردن نوشیدنی‌های تگری‌اش به اینجا سر می‌زنند مثل استاندار خوزستان و استاندارهای قبلی استان حتی امام جمعه اهواز و نماینده ولی فقیه خوزستان و شهردار و... می‌گویند راز موفقیت و برکت زندگی عموعلی خوشرویی و مردمداری اوست. مردی که حتی مغازه‌ای برای فروش نوشابه‌های تگری‌اش ندارد اما سال‌ها توانسته تاب بیاورد و با سختی کار کنار بیاید و حالا بشود علی تگری که خیلی از فروشگاه‌های بزرگ اهواز دوست دارند او شعبه‌ای به نام خود آنجا بزند تا کاسبی‌شان رونق گیرد.

 

کوی عامری اهواز، پشت رودخانه کارون با درختان سر به فلک کشیده و هم‌قدش، خیابانی است که ۳۰سالی می‌شود به خیابان «علی‌ تگری» معروف شده. نوشابه و لیموناد و ماءالشعیر تگری که «علی دلفی» ۵۱ساله دست مردم می‌دهد اسم او را به یکی از برندهای خوزستان تبدیل کرده.

 

داستان علی دلفی دقیقاً از سال ۶۶ و اواخر جنگ تحمیلی آغاز شد، زمانی که علی و ۲ برادرش در شهر جنگزده اهواز به دنبال راهی برای امرار معاش خانواده بودند. آنها روزی به سرشان زد که چند جعبه نوشابه سهمیه‌ای بگیرند و در خیابان «خرم‌کوشک» که آن زمان محل رفت و آمد زیادی بود، نوشابه تگری بفروشند؛ کسب و کاری که با گذشت ۳۰ سال، هنوز پابرجاست و پر است از خاطره‌های شنیدنی. مثل خاطره نوشابه باز کردن او برای آیت‌الله هاشمی وقتی که رئیس جمهوری بود.

 

غروب یکی از آخرین روزهای تیرماه که هوای اهواز گرم و شرجی است و خرماپزان زودتر از سال‌‌های پیشین آغاز شده، گذرم به جایی می‌افتد که پیش از آمدن به اهواز سفارش‌ کرده‌اند. هوای اهواز حتی دم غروبی گرمتر از چیزی است که فکرش را بکنید، انگار سشوار گرفته‌اند روی صورتت. نفست برمی‌گردد و شر و شر عرق می‌ریزی!

عمو علی تنها یک شعبه دارد، آن هم شعبه علی تگری کوی عامری است. اهوازی‌ها و آنهایی که از شهرهای دیگر می‌آیند حتماً سری به او می‌زنند. نبش خیابان «خرم‌کوشک» بساط عمو علی پیداست؛

 

جعبه‌های نوشابه و قالب‌های یخ و ۱۰ تشت فلزی بزرگ پر از نوشابه و لیموناد و دوغ و گرمازدگانی که به بساط او پناه آورده‌اند.

 

سر بساط هم چند جوان و نوجوان ایستاده‌اند؛ یکی‌شان نوشابه‌ها را از جعبه برمی‌دارد و توی تشت‌های بزرگ می‌ریزد، یکی یخ‌ها را می‌شکند و یکی هم نوشیدنی‌ها را جابه‌جا می‌کند تا خنک خنک شوند. اول غروبی سرشان آنقدر شلوغ نشده. هر چقدر چشم می‌چرخانم تا مرد میانسالی که مشخصاتش را برای مصاحبه داده‌اند پیدا کنم، نتیجه‌ای ندارد. از جوانی که مشغول شکستن یخ‌هاست و گهگداری با دستمال عرق از سر و روی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌گیرد، نشانی عموعلی را می‌گیرم. می‌گوید عموعلی امشب میهمان است و نمی‌آید. می‌گویم امشب راهی تهران هستم و باید با او صحبت کنم. موبایلش را در می‌آورد و زنگ می‌زند و با کسی که پشت خط است عربی صحبت می‌کند. نمی‌دانم چه می‌گوید. وقتی تلفنش تمام می‌شود، می‌گوید چند دقیقه‌ای منتظر باشم.

 

نوشابه‌های تگری و صدای باز کردن و پریدن تشتک‌ها آدم را وسوسه می‌کند. نمی‌توانم از نوشیدن یک لیموناد امتناع کنم. امید، جوانی که لباس کار یکی از شرکت‌های لوازم خانگی کره‌ای را به تن دارد و گویی از سرکار برمی‌گردد، نوشابه تگری را یک نفس بالا می‌کشد و با کمی مکث، نوشابه دوم را هم می‌برد بالا.

 

از او می‌پرسم چند سال است مشتری علی تگری است. می‌گوید: «فکر کنم ۱۶ – ۱۵ سالی بشود. خانه‌مان چهار تا کوچه پایین‌تره. یکی از تفریحات بچگی ما این بود که بیاییم نوشابه تگری بزنیم. این تفریح دیگه عادت شده و هر روز موقع برگشتن از سرکار نوشابه تگری می‌زنم که جیگرم حال بیاد.»

 

از اوس یحیی، مردی که سپیدی به سر و صورتش دویده، می‌پرسم چرا اسم این خیابان به علی تگری معروف شده؟ می‌گوید: «خب عاموعلی آدم خوش رفتار و مهربونیه و مردم‌داره. به همین خاطر مردم به اینجا میگن علی تگری. از حق نگذریم نوشابه‌هاش هم تگریه.»

 

سرگرم مصاحبه با مشتری‌ها هستم که عموعلی سر می‌رسد و به رسم خوزستانی‌ها بوسه‌ای به شانه راستم می‌زند. مرد لاغر اندام و میانه قدی که پوستی سبزه و گونه‌هایی برآمده دارد و وقتی می‌خندد برجسته‌تر می‌شود. فارسی را با ته لهجه عربی حرف می‌زند. دعوت‌مان می‌کند به لیموناد و چندتا جعبه نوشابه را روی زمین می‌گذارد که بشود صندلی.

 

می‌دانم قرار است به میهمانی برود، به همین خاطر گفت‌و گو را سریع آغاز می‌کنم و می‌خواهم از کارش بگوید. اینکه چطور به این فکر افتاد تا نوشابه‌فروش شود؟ عموعلی مرد مهربانی است و خنده از لبانش نمی‌افتد. آرام صحبت می‌کند، تا جایی که از او می‌خواهم در این شلوغی که مشتری‌ها به راه انداخته‌اند بلندتر حرف بزند.

 

«سال ۶۶ که تازه از خدمت سربازی برگشته ‌بودم هنوز جنگ تمام نشده ‌بود، بعضی از مردم سر زندگی‌شان برگشته ‌بودند. خب بیکار بودیم و باید مخارج خانه و خانواده را تأمین می‌کردیم. اون‌موقع وضع مالی بیشتر مردم خوب نبود. ما هم که پولی نداشتیم سرمایه کنیم. به همین خاطر من و برادرم عبدالزهرا تصمیم گرفتیم نوشابه بفروشیم. خب اون زمان نوشابه سهمیه‌بندی بود. روزی ۴ جعبه به ما سهمیه می‌دادند. یکی‌‌مان صبح می‌رفت نوشابه‌ها را با گاری می‌آورد آن یکی هم ظهر می‌رفت «پل سیاه» از کارخانه یخ می‌گرفت. توی همین سه راهی که نزدیک بازار میوه بود، توی تشت یخ خرد می‌کردیم و نوشابه‌ها را توش می‌ریختیم که حسابی خنک بشوند. ماه‌‌های اول روزی ۲ تا ۳ جعبه بیشتر فروش نداشتیم ولی کم‌کم کار و کاسبی‌مان گرفت.

 

نوشابه آن زمان برای‌مان ۳ ریال می‌افتاد و ما هم ۵ ریال می‌فروختیم که بعدها شد ۵ و ۶ و ۷ ریال و به یک تومان هم رسید. یک روز یادم نمی‌رود، یکی از جوان‌های اهواز آمد پیشم گفت که امشب تا صبح فکر کرده چه کمکی بهم می‌تواند بکند و برام اسم انتخاب کرده، اسممو گذاشت علی تگری و کم‌کم توی اهواز به همین اسم معروف شدم. هر کس نوشابه و لیموناد خنک می‌خواست آدرس می‌دادند برو علی تگری. البته این را هم بگویم که تا همین چند سال پیش خیلی اذیت شدیم، هر از گاهی شهرداری می‌آمد و بساط‌‌‌مان را می‌برد، گاهی هم پس نمی‌داد. اگر این همسایه‌های نازنین و اهالی محل نبودند، هیچ وقت نمی‌توانستیم مجوز بگیریم و راحت کاسبی کنیم.»

از خودش تعریف می‌کند و خنده‌ای به پهنای صورتش می‌نشیند.

 

بعد می‌رود سروقت خاطراتش و از مشتریانی می‌گوید که چند سالی است از اهواز به شهرها و کشورهای دیگر رفته‌اند و گهگداری به او زنگ می‌زنند تا صدایش را بشنوند. از مسافرانی می‌گوید که به خاطر او به اهواز آمده‌اند تا نوشابه و لیموناد تگری‌اش را امتحان کنند و عکس یادگاری بیندازند: «اهواز ۸ ماه از سال گرم است و هر عصر تا سحر که اینجاییم پر است از خاطره. مثلاً یکی از مشتری‌هام که ۱۰ سال است شوهر کرده و از این محل رفته، هنوز که هنوز است، دم غروبی با همسرش می‌آید اینجا و نوشابه می‌خرد. زمان دانشجویی هر روز پاتوقش اینجا بود، حالا که ۲ تا بچه دارد هم با شوهر و بچه‌هاش هر روز سری به اینجا می‌زنند. از خیلی شهرهای دیگر مثل تبریز و مشهد و شیراز و اصفهان و خرم‌آباد هم برای نوشابه تگری پیش ما می‌آیند.»

 

علی تگری نمونه‌ای است از آن دست مردمانی که سرمایه آنها نه ثروتی کلان است نه مدرکی آنچنانی. سرمایه آنها تنها کار است و مردمداری. چیزی که این روزها کمتر سراغش را داریم؛ گوشه پیاده‌رو، تشتی پر از یخ و نوشابه‌ای تگری؛به همین سادگی.

 

حمید حاجی‌پور

 

 

 

 

 

iran-newspaper.com
  • 10
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش