مردم انتشار اطلاعات و اشتراکگذاري نظرات را دوست دارند. آمار فعاليت آنها در شبکههاي اجتماعي به خوبي اين واقعيت را نشان ميدهد؛ هر روز چهار ميليون وبلاگ جديد راهاندازي ميشود، ۸۰ ميليون عکس از سوي کاربران مختلف دنيا آپلود ميشود و در نهايت چيزي حدود ۶۱۶ ميليون توئيت راهي صفحه مجازي توئيتر ميشود.
گاردين مينويسد، شبکههاي اجتماعي فرصتي براي کاربران فراهم کرده که دانش و اطلاعات خود را به خورد ديگران بدهند و هر آنچه از نظرشان درست است به ديگران تحميل کنند.
مطالعه انجام شده در دانشگاه هاروارد نشان ميدهد که مردم اين دوره و زمانه حتي حاضرند براي اينکه نظراتشان به گوش قشر بيشتري از مردم برسد، پول هزينه کنند. آنها به کاربراني که دنبالکنندگان بيشتري دارند پيشنهادهاي مالي ميدهند تا پست آنها را در صفحه شخصيشان بگذارند تا بهاينترتيب شانس ديده شدنشان بيشتر شود.
مهم نيست که نظر آنها چقدر درست يا غلط باشد، موضوع اصلي نظرات مردم درباره هر چيز سادهاي است؛ مثلا اينکه چاي بهتر است يا قهوه! يک اسکن مغزي تصويري نشان ميدهد که وقتي مردم فرصت پيدا ميکنند نظراتشان را با ديگران به اشتراک بگذارند، مرکز پاداش مغز آنها به شدت فعال ميشود و از زندگيشان لذت بيشتري ميبرند.
اين يک ويژگي مثبت مغز انسان است زيرا تضمين ميکند دانش، تجربه و ايدههاي فرد جايي دفع نميشود و اگر فضايي براي شنيده شدن داشته باشد، ميتواند حال فرد را خوب کند. اين دقيقا همان نقطه قوتي است که امروزه با شبکههاي اجتماعي براي مردم فراهم شده و به اعتقاد روانشناسان يکي از مهمترين دلايل اعتياد کاربران به فعاليت در دنياي مجازي است.
تالي شاروت، روانشناس گاردين ميگويد: «همه چيز اما در اشتراکگذاري خلاصه نميشود و براي اينکه اين لذت ايجاد شود، فرد بايد از سوي ديگران واکنش هم ببيند. در حقيقت مردم نظرات و دانش خود را برای هدف تأثيرگذاري بر ديگران به اشتراک ميگذارند اما مشکل اينجاست که واکنشهاي ديگران به نظرات آنها ميتواند مسير باورهاي آنها را تغيير دهد.
براي مثال تغييرات آب و هوايي را در نظر بگيريد؛ هر بار خبري حول و حوش اين موضوع منتشر ميشود، کاربران زيادي با انتشار پست در شبکههاي اجتماعي واکنش نشان ميدهند. اينکه ديگران چه پاسخي به واکنش آنها بدهند بدون شک در ميزان باورپذيري آنها تأثير بسيار زيادي دارد.
نمونه بارز اين موضوع سوژههاي اجتماعي است؛ دختري در توئيتر پيام مينويسد که شاهد دعواي زن و مردي در خيابان بوده و با وجود ناراحتي بسيار زياد از برخوردهاي زننده مرد با زن و فحاشيهاي او، به خودش اجازه دخالت در دعواي آنها را نداده است. واکنشها آغاز ميشود؛ عدهاي عدم دخالت او را تحسين ميکنند و عده ديگري او را بيفکر و بيخيال نسبت به موضوعات انساني ميدانند و ميگويند بايد نسبت به جريانات اطراف حساس بود و بيتفاوت از کنار آنها نگذشت.
اينکه وزنه کدام دسته از اين واکنشها به ديگري سنگيني کند، مسير فکري و باور دختر را دستخوش تغيير ميکند و او بدون شک دفعه بعدي که در خيابان يا مکانهاي عمومي ديگر با اين موضوع مواجه شود، همان رفتاري را ميکند که در اظهارنظرات ديگران آموخته است.»
نتيجه پژوهشهاي مرکز آسيبشناسي اجتماعي سوئد نشان ميدهد که امروزه شبکههاي اجتماعي در کنار تمام مزايايي که براي کاربران دارند، مشکلات بزرگي در شکلگيري ايدهها و طرز تفکر آنها ايجاد کردهاند. يکي از آنها رد و بدل شدن دادههاي خام و دانش ناکارآمد است.
براي مثال موضوعات مختلفي که در حوزه سلامت وجود دارد و از سالها پيش مطالب زيادي درباره آنها در مجلات و رسانههاي مختلف منتشر شده است. صدها مطالعه تا به امروز انجام شده است که ثابت ميکند فعاليتهاي ورزشي چه تأثيري در سلامت افراد دارند.
مردم اين اطلاعات را در صفحات اجتماعي خود با ديگران به اشتراک ميگذارند و بارها دربارهشان مينويسند اما هيچکدامشان حتي حاضر نيستند پنج دقيقه روي تردميل بروند. نمونه اين اتفاق بسيار زياد است؛ مواردي که سوژههاي خوبي براي نمايش در شبکههاي اجتماعي فراهم ميکند اما هيچ تغييري در زندگي نگارنده آن پست يا حتي مخاطبانش ايجاد نميکند.
به اعتقاد شاروت، مشکل اصلي نحوه دستهبندي اطلاعات در شبکههاي اجتماعي اين است که هسته اصلي آن چيزي که از ما يک انسان ميسازد را ناديده ميگيرد يعني انگيزهها، ترسها، اميدها، خواستهها و در نهايت باورهاي قلبي ما! درواقع سونامي اطلاعاتي که ما هر روز دريافت ميکنيم حتي ميتواند ما را نسبت به دادهها و خبرها بيحس کند زيرا ما به پيداکردن پشتيبان براي هر چيزي که ميخواهيم تنها با يک کليک ساده عادت کردهايم.
در عوض، خواستههاي ما همان چيزهايي شدهاند که باور و اعتقاداتمان را شکل ميدهند؛ ما نياز داريم بخشي از يک گروه بزرگ باشيم تا شنيده و ديده شويم و اين خواسته ما آنقدر عملکردمان را تحتتأثير قرار ميدهد که ناخودآگاه به باوري عميق در وجودمان تبديل ميشود.
- 13
- 6