این تفکر که جوانان جویای کار الزاماً نباید به دنبال استخدام در مراجع دولتی یا خصوصی باشند بلکه مشاغل متعددی وجود دارد که با کمی تدبیر وسرمایهای حداقلی میتوان با انجام آنها هم به ارائه خدمات پرداخت و هم درآمدی برای زندگی کسب کرد ، فکر صحیحی است مثلاً من با رانندگی در شرکتی که با استفاده از امکانات مجازی در امر حمل ونقل فعالیت میکند به بردن مسافر به نقاط مختلف شهر مشغولم.
خدار را شکر درآمد خوبی هم دارم.البته بیست روز در تهران کار میکنم. ۱۰ روز میروم شهرستان پیش زن و بچهام.آخه نمیشه اونهارو بیارم تهران چون با پولی که من در میارم نمیتونم درتهران منزل اجاره کنم. در شهرستان هم با پدر و مادرم زندگی می کنیم و....
اینها صحبتهای جوان رانندهای بود که من مسافرش بودم. البته بین صحبتهایش با خنده گفت حاج آقا یه کاغذی به نام مدرک لیسانس هم دارم.
در مسیر برگشت جوانی دیگر قرار شد مرا به چند مقصد برساند. در یکی از توقفها ماشین را روشن نگه داشته و من داخل آن تنها ماندم. البته او به خاطر اصل معرفت بچههای شهرستانی رفت تا از داروخانه برایم دارویی تهیه کند. وقتی از او خواستم در کلانشهرها مخصوصاً تهران دیگر از این اعتمادها به مسافران نکند چون ممکن است ماشین را بدزدند، خندهای کرد و گفت حاج آقا تیپ شما به خلافکارها نمیخورد.
من سه سال با آنها در زندان زندگی کردم. اینو گفت و با آهی شروع کرد به گفتن قصه زندانی شدنش. متولد یکی از شهرستانهای غرب کشور هستم با کارگری بالاخره پنج میلیون تومانی پس انداز کرده بودم ولی نمیشد با این پول زندگی را چرخاند مخصوصاً تازه هم ازدواج کرده و تشکیل زندگی داده بودم. در نتیجه با پیشنهاد یکی از همشهریانم که چندسالی بود در تهران اقامت داشت با پول نزد او رفتم. فقط اشتباهی که کردم این بود که اسلحهای نیز برای او خریدم.
در همان شب اول متوجه شدم که همشهریام به کارهای خلاف میپردازد. من هم از آنجا خارج شده و برگشتم. ولی چون برخلاف میل همشهریام عمل کردم مرا لو میدهد و در حالی که هنوز اسلحه داخل ماشین بود دستگیر و به قریب یک دهه حبس محکوم شدم که بعد از حدود سه سال با تشخیص مقامات قضایی وفق مقررات آزادم کردند... او هم بیست روز کار کرده بقیه ماه را به شهرستان میرود. از درآمدش راضی بود. میگفت دیپلم ریاضی دارد.
و اما راننده پریروزی که درمسیر برگشت و پس از رساندن مسافر با همان شیوههای قبلی مرا سوار کرد. دل پری داشت. میگفت آخه این ترافیک واقعاً راه حل ندارد. گفت و گفت تا رسید به اینکه من چه میدونستم با فوق لیسانس حقوق عاقبت باید مسافرکشی میکردم. گریزی هم زد به سهمیه کم پذیرش تعداد وکیل در کشور. البته تصور غلط دیگری را هم مطرح کرد که تمام سهمیه به قضات بازنشسته داده میشود. بنابراین جوانان داوطلب نمیتوانند با اینها رقابت کنند. در دلم گفتم جوان مسافر فعلی که کنارت نشسته از قضات است و اطلاعات غلط به شما دادهاند البته اینکه چرا خودم را معرفی نکردم چون خلاف احترام و شأن قضاوت دانستم که بگویم مسافر سواری عبوری هستم. آخه اغلب مردم به غلط فکر میکنند. همانند کشورهای دیگری که ادعایی در قضای اسلامی ندارند قضات از امکانات خاص و بالایی برخوردارند.
و اما آخرین رانندهای که مرا رساند کارمندی بود که میگفت پنجشنبهها تعطیلم. خرج زندگی در نمیاد امروز آمدم. ولی اشتباهم این بود که صبح را برای کار در سیستم انتخاب کردم. چون کرایههای صبح خیلی کم است و باید از این به بعد چهارعصر به بعد را بزنم....
اشتغالی بهتر از این؛ تا دیپلم گرفتی برو رانندگی؛ لیسانس که دریافت کردی رانندگی آماده خدمت به شماست؛ اصلاً نگران ادامه تحصیل در مقاطع بالا نباشید که کار نیست با مدرک فوق لیسانس هم مسافرکشی ممکن است. بله همه چیز مهیاست نکند فکر بد به سر کسی بزند رانندگی بدون شرط خاص حتی با سابقه حمل اسلحه؛ حالا هی بفرمایید شغل نیست. جالبتر اینکه در همه دفعات تلفن همراه هم برای یافتن مسیر نزدیک به کمک رانندهها میآمد و ظاهراً چشم بیداری برای دیدن این همه راننده که در حال رانندگی از گوشی همراه استفاده میکنند، وجود ندارد. این هم امتیاز ویژه این شغل؛ دیگر چه میخواهید!!!
- 9
- 5