اعتمادآنلاین، چند روز قبل در شهرستان مهران سه نفر روی مین ضدتانک رفتند و کشته شدند. حالا باید این سه نفر را هم به فهرست نزدیک به ۲۰ هزار قربانی مین در ایران اضافه کرد. خیلیهای دیگر هم هستند که مین جانشان را نگرفته اما سلامتیشان را برای همیشه از آنها دزدیده و با گذشت سالها از روزی که با یک انفجار همه چیز برایشان تیرهوتار شده، هیچکس از آنها حمایت نکرده است.
عثمان مزین وکیل دادگستری، وکالت خیلی از کسانی را که در طول سالهای دور و نزدیک روی مین رفتهاند، بر عهده داشته و دارد. او خبر انفجار مین در مهران را در شبکههای اجتماعی دیده و بیشتر از هر کس به حال خانوادههای قربانیان افسوس خورده که احتمالاً هیچ پاسخی از مسئولان نخواهند گرفت و حمایت هم نخواهند شد. مزین به اعتمادآنلاین میگوید: «متأسفانه مهران به نسبت جمعیتش بیشترین تعداد قربانیان مین را در کشور دارد و اتفاقاتی ازایندست بهکرات به گوش ما میرسد. در کنار آنها مردم شهرستانهای دیگر هم هستند که مین یا جانشان را گرفته یا سلامتیشان را. این اتفاق اصلاً جدید نیست.»
او نهادهای نظامی را مقصر شماره یک این اتفاقات میداند و میگوید: «خیلیها از اینکه سالها از جنگ میگذرد و هنوز مردم قربانی مین میشوند شکایت دارند درحالیکه بسیاری از مینهایی که مردم را از بین میبرند بعد از جنگ و از سوی نهادهای نظامی برای دفاع از پادگانها یا تأسیسات حساس کارگذاشته شدهاند.»
مزین استفاده از مین را خلاف قوانین بینالمللی از جمله کنوانسیون ژنو اعلام میکند و میگوید: «مین یک سلاح دفاعی است، نه یک سلاح حمله، بنابراین خیلی از مینهایی که الآن موجب از بین رفتن مردم عادی میشود از طرف نیروهای نظامی داخلی کار گذاشته شدهاند. اولاً این کار خلاف قانون است و سالهاست که نهادهای بینالمللی تأکید میکنند که نباید از مین استفاده کرد چون خطرات زیادی برای مردم عادی دارد. از طرف دیگر متأسفانه بسیاری از مینگذاریهایی که انجام میشود بدون نقشه درست و ضابطه صورت میگیرد به همین دلیل وقتی میخواهند میدانهای مین را جمعآوری و پاکسازی کنند این کار بهدرستی انجام نمیشود.»
او ادامه میدهد: «موارد بسیار زیادی داشتهایم که باد و باران باعث فرسایش زمین و جابهجایی مینها شده و آنها را به مناطق مسکونی، زراعی و حتی جادهها کشانده است. ما فردی را داریم که توی جاده روی مین رفته و نقص عضو شده است.»
مزین نهتنها از اینکه نهادهای نظامی هنوز هم به مینگذاری ادامه میدهند و در جمعآوری میدانهای مین هم سهلانگاری میکنند، انتقاد میکند بلکه از بیتوجهی به قربانیان هم شاکی است. او میگوید: «متأسفانه وقتی فردی بر اثر برخورد با مین آسیب میبیند هیچ نهادی از او دلجویی و حمایت نمیکند. موارد زیادی داریم که سالها از روی مین رفتن آنها میگذرد و نهتنها غرامتی به آنها داده نشده بلکه بنیاد شهید، کمیته امداد، بهزیستی و وزارت بهداشت هم از زیر بار کمک به آنها شانه خالی میکنند.»
او به پروندههایی اشاره میکند که سالها است بین سازمانهای مختلف دستبهدست میشود علی رغم اینکه نهادهای قضایی حق را به قربانی دادهاند، بازهم سازمانهای اجرایی اهمیتی به نتیجه دادرسی نمیدهند و زیر بار حمایت نمیروند.
میتوانستم یک زندگی عادی داشته باشم
هادی لگزی یکی از همان کسانی است که مزین به پروندهشان اشاره میکند. لگزی به اعتمادآنلاین میگوید: «هم درس میخواندم هم کار میکردم. اول دبیرستان بودم. یکی از روزهای خرداد سال ۷۹ درحالیکه در مزرعهمان کار میکردم. روی مین رفتم. البته من که چیزی یادم نیست. فقط یادم میآید که صدای بلندی آمد و من دو هفته بعد در بیمارستان به هوش آمدم درحالیکه هر دو دست و هر دو چشمم را از دست داده بودم.»
هادی حدس میزند که مین از منطقه نظامی که درست بالای روستای آنها بوده سر از زمین کشاورزیشان درآورده است. او میگوید: «بالای تپهای که زمین ما در دامنه آن قرار داشت یک پادگان بود. در منطقه ما سیل و باران خیلی زیاد است. حدس میزنم که باران زمین اطراف پادگان را شسته و مین را پایین آورده بود.»
او ادامه میدهد: «میتوانستم یک زندگی عادی داشته باشم اما نشد. موضوعی که بیشتر از هر چیز قلبم را شکست و برایم مشکل درست کرد این بود که فهمیدم پادگانی که مین اطراف آن بود گزارش نوشته که من در حال نزدیک شدن بودهام و آنها هرچه هشدار دادهاند توجه نکردهام در حالی که هم محل انفجار مشخص است و اینکه مزرعه ما همان جا است.»
همین گزارش سالها دوندگی برای هادی به بار آورده است. او میگوید: «دو ماه در بیمارستان امام خمینی ارومیه بستری بودم. به محض اینکه مرخص شدم شکایت کردم و دیه و مستمری خواستم اما کمیسیون ماده دو بنا بر همین گزارش درخواست من را رد کرد. در نهایت سال ۸۶ دادسرای نظامی، نیروی انتظامی را مقصر شناخت و گزارش را رد کرد اما کمکی به من نشد. دوباره تا سال ۹۰ پیگیری کردم و به کمیسیون ماده دو که این بار بهجای استانداری در خود شهرستان تشکیل شده بود رفتم و حکم جانبازی گرفتم. فقط من نبودم. یازده نفر بودیم اما بنیاد شهید هیچ اقدامی نکرد. وقتی خواستم باز هم شکایت کنم گفتند دیگر به ما ربطی ندارد ما یکبار حکم دادهایم. از روزی که روی مین رفتم ۱۷ سال میگذرد. تمام این سالها با محدودیت و حسرت گذشته است.»
فقط دوازده سالم بود
سلیمان اویسی هم مثل هادی، سلامتیاش با انفجار مین دود شده و به هوا رفته است، آن هم وقتی ۱۲ سالش بوده و فکر میکرده قطعه آهنی شکستهای که روی زمین افتاده میتواند سرگرمش کند. خودش میگوید: «سال ۷۳ بود. خیلی بچه بودم. در حوالی مزرعهمان با چند نفر از پسرعموها و دوستانم بازی میکردم که دیدم یک شیء فلزی شکسته روی زمین است، برداشتم و دیگر نفهمیدم چه شد. حالا ۲۳ سال گذشته و من دستها و بیناییام را از دست دادهام. بعد از چندین عمل جراحی فقط سایهها را میبینم.»
او هم تنها نیست. میگوید: «تعداد کسانی که در تمام این سالها روی مین رفتهاند خیلی زیاد است فقط خودم ۲۰ نفر را از نزدیک می شناسم و میدانم که در آذربایجان غربی بیشتر از ۲۰۰ نفر هستیم. خیلی از ما هیچ حمایتی نگرفتیم و تا امروز هیچ نهادی حاضر نشده از ما حمایت کند درحالیکه خودشان مقصر هستند.»
او روزی را به یاد میآورد که بولدوزرهای نظامی برای پاکسازی مناطق اطراف روستایشان آمده بودند و با حرکتشان مینها را منفجر میکردند اما مینی که سلیمان را نابینا و از داشتن دست محروم کرد از انفجار جان سالم به در برده بود. سلیمان میگوید: «چه کسی مسئول است؟ تقصیر من بوده که این مین خنثی نشده روی زمین افتاده بود؟»
او هنوز هم از اینکه اوایل انفجار را دلیل سهلانگاری خودش اعلام میکردند عصبانی است و میگوید: «تا سال ۸۹ میگفتند در قانون مربوط به شما بندی آمده که در آن به سهلانگاری خود فرد اشاره میشود و شما مشمول این بند هستید. من فقط ۱۲ سالم بود.»
باوجود اینکه ۷ سال است این بند حذفشده و قانون به نفع سلیمان رأی داده اما هنوز هم نه کمیته امداد و نه نهادهای دیگر حاضر نمیشوند مسئولیتشان را در قبال او انجام دهند. او دائماً تأکید میکند که فقط من نیستم. خیلیها روی مین رفتهاند و هیچکس مسئولیتی قبول نمیکند.
- 10
- 3