صلح چیزی جز ارتباط نیست و ارتباط هم چیزی جز صلح نیست، از این رو، میتوان گفت که «ارتباط» و «صلح» واژههای مترادفی هستند. با توجه به این برداشت و تلقی از «صلح» میتوان سیاست و کنترل ارتباطی را در فضای جامعه به تحلیل نشست.
به نظر میرسد که بعد از انقلاب اسلامی، بزرگترین مسأله جامعه ما «مسأله ارتباطات» است؛ به این معنا که سیاستگذاران همواره میکوشند تا با تمرکز بر مدیریت ارتباطات، هدفهای غایی سیاست فرهنگی خود را تحقق بخشند؛ یعنی برساختن جامعه دینی و شیعی و همچنین برساختن جامعه انقلابی بر مبنای ارزشهایی که در تاریخ انقلاب ما بوده است.
از این رو، به وجهی «ایجابی» اقدام به تأسیس رسانه میکند و بیشترین بودجه را به تأسیس شبکههای رادیویی و تلویزیونی، مطبوعات، مجله و... اختصاص میدهد و از طرف دیگر زیرساختهای رسانههای مجازی و الکترونیکی را نیز توسعه میدهد. یعنی، ناگریز است در عین حال که شبکههای ارتباطی را توسعه میدهد خود نیز بهطور ایجابی متصدی ارتباطات در جامعه باشد. به تعبیر دیگر، از طرفی میکوشد در برابر ارتباطات و تعاملاتی که با اهداف غایی او سازگار نبودند، از طریق ممیزی، سانسور و تأسیس انتشارات برای کنترل کتابهای درسی و... بایستد و از طرف دیگر، برای تحقق اهداف غایی خود «ارتباطات» را توسعه بخشد.
مجموعه اینها بدل به یک «سیاست ارتباطی» شد و مسأله ارتباطات در کشور ما بهعنوان یک امر طبیعی جا نیفتاد؛ یعنی، حاکمیت نتوانست سیاستهای ارتباطی خود را بهصورت سیاستهای بهنجار یا طبیعی ایجاد کند. از همین رو است که جامعه برداشتی دقیقاً برعکس از آن اهداف غایی سیاستگذاران دارد. به این معنا که جامعه در حوزه ارتباطات به این نتیجه رسیده که آن چیزی که بهعنوان ارتباط شکل گرفته، ارتباط نیست بلکه اشکال گوناگونی از «اختلالات ارتباطی» است که همین امر باعث کماعتمادی به رسانههای رسمی و سیاستها و خطمشیهای ارتباطی شده است و عملاً جامعه را به نوعی «مقاومت ارتباطی» در این چهار دهه اخیر سوق داده است.
در این فضا، جامعه به طور خودآگاه یا ناخودآگاه تلاش میکند از مدار ارتباطی و سیاستهای ارتباطی که بهطور رسمی در حال شکلگیری است، هر روز بیشتر از گذشته خارج شود و مدارهای ارتباطی دیگری بیرون از این سیاستهای ارتباطی رسمی شکل دهد. این در حالی است که صلح در یک «فضای گفتوگویی» محقق میشود که طی آن افراد با یکدیگر درباره منافع، ارزشها، باورها و شرایط زندگی گفتوگو میکنند و به یک زبان مشترک میرسند و بر پایه گفتوگو تفاوتهای یکدیگر را پیدا کرده و بر اساس آن، زندگی را برای هم، زیستپذیر میکنند.
ارتباط در معنای فرهنگی و اجتماعی چیزی جز صلح نیست. سیاستهای ارتباطی در چهل سال گذشته سیاستی نبوده که گفتوگوی بین نسلها، اقوام، گویشها و... را تسهیل کند بلکه به شکلهای مختلف سیاست فرهنگی دائماً غیریتسازیهای رادیکالی ایجاد کرده که این غیریتسازیها امکان همنشینی و همزبانی و برساختن ارزشهای مشترک را محدود کرده است.
دکتر نعمتالله فاضلی
دانشیار انسانشناسی و فرهنگ
اتفاقی که در بیست سال اخیر افتاد این است که از طریق دنیای مجازی و شبکههای موبایلی، ما به زیرساختهای تکنولوژی دست پیدا کردهایم برای اینکه بیرون از سیاستهای رسمی، بتوانیم در یک حوزه عمومی مجازی و پست مدرن با هم امکان همنشینی و با هم بودن را پیدا کنیم؛ به بیان دیگر، شرایط تولید ارتباط تغییر کرده است. در این شرایط جدید، تمام گروههایی که از منظر گفتمان رسمی، «دیگری» تلقی میشوند و از مدار ارتباطی به حاشیه رانده شده بودند، در فضای ارتباطی جدید به رسمیت شناخته شده و امکان دیده شدن و خوانده شدن پیدا کردهاند.
پس ما در اینجا با دو نوع الگوی ارتباطی روبهرو هستیم؛ «الگوی ارتباطی مدنی» و «الگوی ارتباط رسمی» معتقدم، الگوی ارتباطی رسمی، تولید خشونت میکند چون با اعمال محدودیت به اشکال گوناگون، اجازه نمیدهد افراد برای دیده شدن، خوانده شدن و به رسمیت شناخته شدن فرصتی پیدا کنند. در این فضا، به نظر میرسد مهمترین امری که خشونت ایجاد میکند، فقر یا جنگ نیست بلکه از «رسمیت انداختن» و به «حاشیه راندن» است؛ به عبارت دیگر، در دنیای جدید «انسداد ارتباطی» همان خشونت است.
چرا با وجود بحرانهایی چون تورم، اختلاس و... جامعه نسبت به فیلترینگ تلگرام حساسیت نشان میدهد ولی در مورد موضوعات دیگر به این شکل واکنش گسترده را شاهد نبودیم؟ واقعیت این است که مسأله، فیلتر شدن تلگرام نیست بلکه مسأله اصلی «امر و نهی ارتباطی» است و این سیاست است که این آلرژی را ایجاد میکند و این آلرژی جزو فرهنگ سیاسی ما شده است؛ چون هر یک از تکنولوژیهای ارتباطی که آمد نظامهای سیاسی این حساسیت را در شهروندان ما تقویت کرد تا رسید به این لحظه که جامعه میخواهد یک «زیست جهانوطنانه» داشته باشد و در یک چشمانداز جهانی امکان دیدن و دیده شدن پیدا کند.
اگر جامعه ایران خواهان صلح است، لاجرم باید بپذیرد که در سیاستهای ارتباطی خود امکان دیدن و دیده شدن را برای افراد به طور برابر فراهم کند؛ چراکه مردم محدودیتها را دور خواهند زند همانطور که فیلترینگ شبکه تلگرام، در عمل برای گروههای هدف مورد نظر حاکمیت تحقق پیدا نکرد. چون آن گروهها از طریق فیلترشکنهای متعدد به شبکههای اجتماعی خود دسترسی دارند. شهروندان امروزی خود قابلیت تشخیص دارند و قانون اساسی به آنان حق دسترسی آزاد به اطلاعات و ارتباطات را داده است به همین دلیل معتقدم خشونت از منظر فرهنگی از «انسداد ارتباطی» میآید و مادامی که با انسداد گفتوگویی و ارتباطی مواجهیم نمیتوانیم به صلح بیندیشیم.
ناامیدی و بیاعتمادی در یک جامعه میتواند مساوی با نفرت و خشونت باشد. ارتباطات «فن اداره جامعه» است. در چهل سال گذشته از ارتباطات نه برای فن اداره جامعه بلکه برای ایجاد اشکال گوناگونی از تضادها و تعارضها استفاده کردیم و همه اینها باعث عصبانیت در جامعه شده است. فکر میکنم آن کس که جامعه را ناامید میکند، خیانت میکند بنابراین نمیخواهم از شرایط ناامیدکننده صحبت کنم. ما دانشگاهیها، روزنامه نگارها و... نباید به اسم اینکه میخواهیم از واقعیت بگوییم، ناامیدی را ترویج دهیم و امکان امید برای تغییر را ایجاد نکنیم. ما همه باید موقعیت حساسی را که اکنون در آن قرار داریم، درک کنیم و با سیاستگذارانمان برای حل مسائل امروز گفتوگو کنیم.
*مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده ای از سخنرانیهای دکتر نعمتالله فاضلی و دکتر مهدی محسنیان راد است که در تاریخ ۱۲ تیرماه در محل انجمن جامعه شناسی ایران ارائه شد.
نابردباری حکومتهای ایران در برابر سه نسل شبکه اجتماعی
دکتر مهدی محسنیانراد
استاد ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع)
نابردباری حاکمیتها در ایران در خصوص شبکههای اجتماعی یک امر نهادینه شده است حتی حکومت شاهِ تجددخواه و قاجاریه را نیز دربرمیگیرد. اصطلاح «شبکه اجتماعی» عمر زیادی ندارد و نخستینبار در سال ۱۹۷۶ در یک متن علمی آورده و توضیح داده شد که «شبکه اجتماعی مجموعهای از ارتباطات و روابط اجتماعی است که طی آن، فرد بهطور مستقیم به دیگران وصل شده و از دیگران بهطور غیرمستقیم به تعداد بیشتری از افراد متصل میشود.»
در طول تاریخ، ابزارهای مختلف سبب تغییر ساختار و کارکرد شبکههای اجتماعی شده است که میتوان آنها را در سه نسل طبقهبندی کرد؛ ۱. شبکهاجتماعی شفاهی ۲. شبکههای اجتماعی ارتباطات راه دور؛ مثل پست، تلگراف و تلفن ۳. شبکههای اجتماعی دیجیتال یا مجازی.
در ایران قهوهخانهها، زورخانهها، بازارها، آبانبارها و... محل شبکههای اجتماعی «شفاهی» نسل اول بود؛ این مکانها محل مبادله اطلاعات و حرف و حدیثهای مردم بود؛ اتفاقی که امروزه در تلگرام رخ میدهد.
بتدریج وقتی قهوهخانهها در اصفهان، پایتخت صفویه، رونق گرفت و به مرکزی برای تبادلات اجتماعی بدل شد، دامنه گفتوگوها به انتقاد از روش حکومت صفوی کشیده شد. از این رو، شاه حکم کرد که هر روز صبح قبل از آنکه کسی داخل قهوهخانه شود، صاحبِ قهوهخانه میزبان یک روحانی شود که موظف است وقتی جمعیت داخل غذاخانه زیاد شد، شروع به گفتن مسائل شرعی و روایتهای تاریخی کند. در این پروژه نابردبارانه، پس از آنکه روحانی دو ساعتی مردم را مشغول میکرد، سپس به مردم میگفت که حال وقت کار است باید بهدنبال حرفه خود بروید.
در یک دوره ۳۷ ساله، سه اتفاق بزرگ رخ داد که زمینهساز پیدایش نسل دوم شبکههای اجتماعی شد؛ نخست، تمبر پست به جریان افتاد. دوم، تلگراف و سوم، تلفن اختراع شد. این سه ابزار جدید، به یکباره نسل شبکهاجتماعی را تغییر داد و شرایط جدیدی را ایجاد کرد.
نکته بسیار مهم در خصوص شبکههای اجتماعی نسل دوم یا «ارتباطات راه دور» این است که در کشور ما تلگراف و تلفن در انحصار حکومت قرار گرفت. سهم جمعیت برخوردار از امکانات بسیار ناچیز و توزیع آن بسیار نامتوازن بود. در سال ۱۳۳۷، تنها یک نامه از ۱۷۱ هزار نفر جمعیت به پست انداخته شد، همچنین از بین جمعیت ۴ هزار نفری، تنها یک تلگراف زده شد. این در حالی است که در امریکا در جمعیت ۴ هزار نفر، ۴۷۴۸ تلگراف زده شد که این قیاس نشان میدهد که شبکههای اجتماعی در جامعه آن زمان ما بسته بود.
ما نابردباری حکومت رضاشاه در خصوص شبکه «پست» را هم شاهد بودیم. فردی نامهای مینویسد، آدرس آن را دربار رضاشاه میزند، نامه به دست رضاشاه میرسد و درمییابد که یک نفر تظلمخواهی کرده است، بسیار عصبانی میشود و دستور میدهد که از این پس در کنار تمام صندوقهای پست یک پاسبان بایستد تا کسی که میخواهد نامه خود را در صندوق پست بیندازد، پلیس ابتدا ببیند که به آدرس رضاشاه نیست و بعد آن را به صندوق پست بیندازد.
اما در شبکههای اجتماعی نسل سوم یا شبکههای دیجیتال و مجازی، تعاملها اساساً «متن بنیاد» است که بر پایه فناوری انجام میشود و چند مشخصه دارد؛ ۱. چند رسانهای است. ۲. حجیم و پر عضو است. ۳. چند تعاملگر است به این معنا که به طور همزمان هزاران بازیگر در آن میتوانند به تعامل بپردازند.
اگر «آبراهام مازلو»، روانشناس و انسانشناس امریکایی، در زمانه ما بود، قطعاً یک نیاز جدید را به سلسله مراتب نیازهای انسان بهعنوان «نیاز رسانهای» اضافه میکرد. واقعیت این است که ما امروز با جهان پیچیدهای مواجه هستیم و باید بفهمیم که در اطرافمان چه میگذرد. این سه خصلت فوق، امکاناتی را فراهم آورده که در نسل قبل نبود. کشورهای پیشرفته شبکههای اجتماعی خود را یک «سرمایه اجتماعی» میدانند ولی در تلقی حکومتی جامعه ما، این شبکهها، مزاحم پنداشته میشوند.
در این فضا «فیلترینگ تلگرام» دنباله همان نابردباریهایی است که طی ۱۸۱ سال گذشته از سوی حاکمان ایران اجرا شده است. هرچند که امکانات و فناوری زمانه «فیلترینگ» را خنثی کرده است و معتقدم برخوردهای امنیتی با شبکههای اجتماعی زمینه را بیش از پیش برای عقبماندگی جامعه فراهم میکند که خود میتواند آسیبهای بسیاری را به همراه داشته باشد.
- 19
- 2