بعد از ناپدید شدن آتنا اصلانی بود که پیجش را راهاندازی کرد. پیجی که به معجزه تبدیل شد. گمشدگان زیادی را پیدا کرد. کودکان ناپدیدشده را به خانوادهاشان رساند. فرزندانی که چندین و چند سال دور از خانواده اصلیشان زندگی کردند و درنهایت از طریق همین پیج پدر و مادر واقعی خود را در آغوش گرفتند. سرنوشت آتنا اصلانی تلخ بود، اما ثریا اللهوردی که پیج پیدا شدن این دختربچه ٦ ساله را راهاندازی کرده بود، توانست از طریق همین پیج وصالهای شیرینی را به سرانجام برساند.
آتنا سالم پیدا نشد، ولی پیجی که در حمایت از او در اینستاگرام ساخته شد، کودکان گمشده زیادی را به خانوادههایشان رساند. حالا دیگر بیشتر ارگانها و شخصیتهای زیادی در سمتهای مختلف پیج ثریا را حمایت میکنند. از پلیس آگاهی تهران و کرج گرفته تا سازمان ثبت احوال، از وکیل گرفته تا مشاوران روانشناسی در جاهای مختلف کشور و حتی خارج از کشور نیز پیج ثریا اللهوردی را حمایت و در پیدا شدن گمشدگان به این زن پرتلاش کمک میکنند، حتی خانواده کودکان گمشدهای که در غم دوری از عزیز خود هستند، حمایت خود را در پیدا شدن گمشدگان دیگر در این پیج اینستاگرامی و کانال تلگرامی دریغ نمیکنند. ثریا اللهوردی، زن ٣٦ سالهای است که درست بعد از ناپدید شدن آتنا اصلانی در پارسآباد مغان، پیجی در اینستاگرام راهاندازی کرد تا شاید بتواند این دختر را پیدا کند. اما بعد از مشخص شدن سرنوشت غمانگیز این دختربچه، پیجش را تعطیل نکرد و از آن به بعد حامی گمشدگان شد. او در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای فعالیتهای معجزهآسایش را روایت کرد:
از چه سالی پیج گمشدگان را راهاندازی کردید؟
تابستانسال ٩٦ بود که نخستین پیجم را راهاندازی کردم. من خودم اصالتا اهل پارسآباد مغان هستم. وقتی متوجه ناپدید شدن آتنا اصلانی شدم، تصمیم گرفتم کاری برای او انجام دهم. برای همین پیج اینستاگرامی راهاندازی کردم و از همه مردم خواستم در پیدا شدن این دختر کمک کنند. وقتی سرنوشت آتنا مشخص شد، تصمیم گرفتم پیجم را تعطیل نکنم. میخواستم کمکی باشم برای امثال آتنا و خانواده آنها؛ برای همین آن پیج را اختصاص دادم به پیج گمشدگان و هر کودکی که گم میشد، عکسش را منتشر میکردم و همه تلاشم را برای پیدا شدن او میکردم. از همه مردم هم درخواست کمک میکردم. تا اینکه پیجم گسترده شد و یک کانال تلگرامی هم راه انداختم. در میان فعالیتهایم و کسانی که از من درخواست کمک داشتند، کسانی بودند که خانوادههایشان را گم کرده بودند و حتی نمیدانستند هویت واقعی و پدر و مادر اصلیشان کیست. این باعث شد من پیج دیگری مخصوص این افراد راهاندازی کنم، یعنی کسانی که به دنبال خانواده واقعیشان میگردند، اتفاقا این پیج هم بسیار فعال شد و خانوادههای زیادی را به هم رساندم. این نخستین پیج در این خصوص در ایران است که من راهاندازی کردهام.
تا الان چند خانواده و چند گمشده را پیدا کردید؟
١٢ خانواده واقعی را پیدا کردم و در پیج گمشدگان هم ٢٠ تا ٣٠ کودک را پیدا کردم. البته فقط تلاش خودم نبود. خیلیها به من در این راه کمک کردند و مردم هم حمایتهای زیادی کردند که باعث شد نتیجههای خوبی بگیرم و معجزههای زیادی را به چشم ببینم.
چه ارگانها یا سازمانهایی به شما کمک میکنند؟
پلیس آگاهی تهران و کرج و سازمان ثبت احوال تا الان کمکهای زیادی به من کردهاند. من از طریق ثبت احوال خانوادههای زیادی را تا الان شناسایی کرده و آنها را به عزیزانشان رساندهام، البته مردم هم کمکهای زیادی به من میکنند. وکلا و مشاوران روانشناسی هم حمایتهای خود را دریغ نمیکنند و حتی یک وکیل از طریق پیج من وکالت رایگان خانواده یک گمشده را برعهده گرفته است. همینطور حمید جهانشیری هم با من در پیج و کانالم شریک است و البته خودش هم یک پیج گمشدگان دارد. او عموی ابوالفضل جهانشیری است. کودکی که ١٠سال پیش در مشهد و مقابل خانهشان ربوده شد و هنوز هم هیچ ردی از او به جا نمانده است. عموی این کودک خودش یک کانال گمشدگان دارد که هم من ادمین کانال او شدهام و هم او ادمین کانال و پیج من است. ما با هم برای گمشدگان تلاش میکنیم.
در این مدت، تلخترین و شیرینترین خاطرهتان چه بود؟
تلخترین خاطره که مربوط به آتنا اصلانی بود. وقتی متوجه شدم چه بلایی سرش آمده تا مدتها افسرده بودم، اصلا باورم نمیشد. این موضوع بهعنوان تلخترین خاطره در ذهنم ثبت شده است. اما شیرینترین خاطرهام هم مربوط به یگانه یونسی است. دختر ٤سالهای که سال ٩٢ مقابل خانهشان در اهواز و جلوی چشم مادرش از سوی یک زن و مرد ربوده شد.
این دختر ٤سال بعد یعنی در ٨ سالگی، از طریق پیج ما پیدا شد. وقتی عکسش را منتشر کردیم، یکی از بستگان خانوادهای که از این دختر نگهداری میکردند، با ما تماس گرفتند و راز ناپدید شدن او فاش شد. گویا زن و شوهری به یک زوج در تهران بدهکار بودند. آنها با ربودن یگانه، این دختربچه را جای فرزند خود جا زده و به جای بدهی به آن زن و شوهر که صاحب فرزند نمیشدند، فروخته بودند. آن زن و شوهر هم بدون اینکه بدانند بچه دزدیده شده است، سرپرستی او را برعهده گرفته بودند. وقتی یگانه را پیدا کردم و او را به آغوش خانوادهاش بازگرداندم، از خوشحالی گریه میکردم. البته مورد دیگری هم بود که به یک خاطره شیرین تبدیل شد. دختر جوانی به پیج من پیغام داد و گفت که در خواب دیده پدر و مادرش، پدر و مادر واقعی او نیستند. او بعد از جستوجو مدرکی پیدا کرده بود که نشان میداد پدر و مادر واقعیاش حضانت او را به این خانواده سپرده بودند. این دختر تنها یک اسم و فامیل از پدرش داشت. ما استعلام گرفتیم و شمارههای تماس با آن اسم و فامیل را در شیراز و اصفهان پیدا کردیم. وقتی میخواستیم به آن شمارهها زنگ بزنیم، مجبور بودیم طوری صحبت کنیم که دچار سوءتفاهم نشوند. تلاش برای پیدا کردن خانواده واقعی این دختر هم جزو شیرینترین خاطراتم بود که اتفاقا مادرش را هم توانستیم پیدا کنیم.
چندسال داری؟
٣٦ سال.
ازدواج کردی؟
بله. یک پسر ٢٠ ساله هم دارم.
شغلت چیست؟
من منشی یک شرکت خصوصیام و اتفاقا درآمد کمی هم دارم، ولی با عشق این کار را انجام میدهم و تمام شب و روزم را برای این کار گذاشتهام. از آنجایی که ما در بچگی پدرمان را از دست دادیم و مادرم من و ٦ خواهر و دو برادرم را به تنهایی و سختی بزرگ کرد، الان دلم میخواهد کار مفیدی برای جامعهام انجام دهم. به نظر من این کار باعث دلگرمی خانوادهها میشود و خدا را شکر تا الان معجزات زیادی به چشم دیدهام.
- 46
- 3
بنده خدا
۱۳۹۷/۶/۲۰ - ۱:۳۷
Permalink