آنچه که پرندگان مهاجر را به زایندهرود آورد «آب» بود و آنچه آنان را همچنان در بستر نیمهخشک این رودخانه نگاه داشته اندک آب به دام افتاده در گودالهای بستر رودخانه است. آبی که ۲۰ روز ماند و در چشم بر هم زدنی رفت تا مردمان دلبسته را در غم «آب» فرو برد. ۲ سال میشد که مردمان اصفهان به بستر چاکخورده رودخانهای که زندهرود میخواندندش، بدون حتی یک روز جریان زندگی در آن عادت کرده بودند. اما از ۲۰ روز پیش که دوباره به طور موقتی آب بر بستر رودخانه جریان یافت، امید به اصفهان بازگشت. با آمدنش زخمهای خشکیده رودخانه را التیام بخشید، غبار از چهره چروکیده شهر پاک کرد و صدای خوش آوازهخوانان زیر پایههای سیوسه پل پیچید. اما وقتی دوباره عزم سفر کرد، غم بیش از همیشه بر شهر سایه افکند. مجید از ساکنان اصفهان میگوید: «سالها بود که مردم اصفهان با رودخانه خروشان زایندرود زندگی کرده بودند و حالا هم سالها است که به نبودش عادت کردند. زایندهرود اکسیژن اصفهان است، وقتی که خشکیده شد اکسیژن از اصفهان رفت و همه مردم اصفهان مردند. ۲۰ روز پیش که آب باز شد، خبر از این اتفاق نداشتم. وقتی از روی پل چشمم به آب جاری در بستر رودخانه افتاد جا خوردم. همه مردم از این اتفاق خوشحال شده بودند. دور رودخانه جمع شده بودند و پایکوبی میکردند. روزی که همه آب از رودخانه رفت همه افسرده شدند. تا چند روز بعد مردم زیر پل مینشستند، به بستر خشکیده زایندهرود خیره میشدند و از روزهای خوش بودنش میگفتند. روزهایی که دیگر کم پیش میآید که تجربه کنند.»
چه کسی باور میکند که «خشکسالی» این پدیده زیست محیطی بتواند بر شادی و غم انسانها چنان تاثیرگذار باشد که مردم یک استان را به غمگینترین مردمان ایران بدل کند. گرچه تا به امروز گزارشی از مطالعه و بررسی تاثیر روانی خشکسالی و کمبود آب بر مردم اصفهان منتشر نشده یا در دسترس عموم قرار نگرفته است، اما در لابهلای آمارها و گزارشهایی موجود میتوان تاثیر روانی این پدیده را به وضوح دید. براساس گزارش پایش شاخصهای ملی محیط کسب و کار در راستای سنجش و ارتقای بهرهوری که مربوط به تحلیل شاخص سرمایه اجتماعی در سال ۱۳۹۶ بوده و توسط وزارت اقتصاد منتشر شده، استان اصفهان در رتبه آخر استانهای کشور به لحاظ داشتن احساس خوشایند در زندگی قرار گرفته است. در آن سوی جدول اما استان گیلان قرار دارد که رتبه یک این جدول را به خود اختصاص دارد. استانی که بر خلاف اصفهان فعلا با کمبود آب مواجه نیست هرچند نمودهایی از خشکسالی در آن دیده میشود. بسیاری از کارشناسان معتقدند آنچه سبب شده مردم گیلان شادترین و مردم اصفهان به افسردهترین مردم ایران بدل شوند، گره خوردن زندگی مردم این ۲ استان به آب است. به راستی آیا خشکیده شدن زایندهرود سبب افسردگی مردم اصفهان شده است؟
لیلا جعفری، روانشناس در گفتوگو با «ابتکار» تحلیلی روانشناختی به پدیده خشکسالی دارد. او میگوید: «متاسفانه بررسیهای علمی درباره تاثیر روانی خشکسالی بر مردم ایران انجام نشده است. هرچند شاید این بررسیها تاثیر خاصی بر وضعیت مردم نداشته باشد. با این حال اما از جنبههای مختلفی میتوان به پدیده خشکسالی نگریست.» جعفری با اشاره به تاثیر ادراک روانشناختی انسانها درباره خشکسالی بر تاثیر گرفتن از این پدیده میگوید: «وقتی کلمه خشکسالی را میشنویم چه درک و چه تصویری این کلمه در ذهن ما شکل میگیرد و این چه تاثیر در خلق و خوی فرد میگذارد. وقتی از مردم گیلان و اصفهان حرف میزنیم و آنها را با هم مقایسه میکنیم این مقایسه درستی است. به این دلیل که شهروندان هر دوی این استانها علاوه بر اینکه به لحاظ اقتصادی، فرهنگی و... به آب وابسته هستند، به نوعی به لحاظ روانی نیز دلبسته آب هستند.» او ادامه میدهد: «مردم گیلان به دلیل بارانهای پیدرپی و نزدیکی به دریا و هم به دلیل معیشتی و مردم اصفهان با خروش زایندهرود در میانه شهر و رابطه مستقیمی که آب با معیشت آنها دارد به لحاظ روانی به آب مربوطند. حتی معروفترین آثار تاریخی اصفهان پلهایی هستند که روی رودخانه زایندهرود ساخته شدهاند. یعنی حتی حیات این پلها به آب وابسته است. بنابراین نبود آب تاثیر بسزایی در روح و روان مردم منطقه دارد.» این روانشناس با اشاره به تفاوت ادراک انسانهای بسته به شرایط اقلیمی و جغرافیایی به پدیده خشکسالی میافزاید: «حتی اگر از شهروندان دیگر استانهای ایران مثلا تهرانیها درباره خشکسالی نظرسنجی کنید قطعا ادراکشان نسبت به خشکسالی متفاوتتر از کسانی است که در شهرهایی زندگی میکنند که به آب دلبستگی دارند.»
جعفری به جنبه دیگری از تاثیر روانی خشکسالی بر انسان اشاره میکند و میگوید: «ما انسانها به هم وابسته هستیم و با پیوند با انسانهای دیگر زندگی میکنیم. کم آبی و خشکسالی علاوه بر اینکه بر روی مسائل پیرامونی ما تاثیر میگذارد، بر روی روابط ما انسانها نیز تاثیرگذار است. براساس گزارشی که درباره تاثیر خشکسالی بر کودکان استرالیا منتشر شده، تنش و فشار روانی که خانوادهها به واسطه کاهش آب و خشکسالی تحمل میکردند، باعث میشد که کودکان نیز تحت تاثیر قرار گیرند. همین موضوع قابل تعمیم به مردم اصفهان است.» او میادامه میدهد: «مردم اصفهان وقتی میفهمند که آب در حال بازگشت به بستر رودخانه است، به استقبال آب میروند. حتی ممکن است ساعتها در کنار رودخانه بنشینند و ورود نم نم آب به رودخانه و پر شدن آن را با چشم ببینند. این تصویر نشان دهنده حیات و جریان زندگی است بنابراین وقتی جریان آب متوقف میشود مسلما تنشهای روانی روی آب بیشتر میشود. به علاوه اینکه با بستن شدن آب اقتصاد، معیشت و گردشگری مردم اصفهان با مشکل مواجه میشود. بسیاری از مردم نگران سرنوشت آینده این شهر میشوند. در نتیجه همه اینها دست به دست هم میدهد تا بار منفی خشکسالی شدت بیشتری پیدا کند.»
کدام جنسیتها در کدام ردههای سنی از خشکسالی تاثیر روانی بیشتری میپذیرند؟ این روانشناس در پاسخ به این سوال میگوید: «به طور کلی عنصر اصلی سازنده حیات ما انسانها آب است و حتی بخش قابل توجهی از بدن ما را نیز آب در بر میگیرد. برای درمان نیز از آب استفاده میکنند. قرار دادن عضلات و ماهیچهها در جریان آب روان جریان خون را راحتتر میکند، رگها را فراخ میکند، فشار خون را تعدیل میکند و ماهیچهها را قویتر میکند و به طور کلی جریان فیزیکی با آب به تمدد و آرامش اعصاب کمک میکند. قطعا هر دو جنسیت زن و مرد تمایل به برقراری تماس فیزیکی با آب دارند. اما پاسخ قطعی دادن به این سوال نیاز به پژوهش علمی دارد. با این حال به طور کلی میتوان گفت که زنان به دلیل مسائل فیزیکی که در طول ماه برایشان پیش میآید آب بیشتری از بدنشان دفع میشود و نیاز به آب نیاز اساسیتری برای زنان است. به علاوه اینکه زنان به دلیل اینکه تماس روزانه بیشتری با آب دارند و بیشتر با آب سروکار دارند، بیشتر از نبود آب متاثر خواهند شد.»
در ایران بحث از تاثیر روانی یک پدیده اغلب موضوعی لاکچری یا بحثی حاشیهای است، برای همین است که پرداختن به تاثیرات روانی هر پدیده همیشه مغفول مانده است. آبی از یک مبداء به مقصدی دیگر انتقال مییابد، رودخانهای باز میشود و تالابی خشک میشود بدون اینکه به تاثیر روانی آن اندیشیده شود. اما فارغ از اینکه استفاده از علم روانشناسی تا چه اندازه میتواند تبعات منفی یک پدیده را به حداقل برساند، جعفری میگوید: «نقش روانشناس به عنوان یک درمانگر نباید مطرح شود بلکه گاهی روانشناسان میتوانند به عنوان پیشبینیکننده بحران نقش ایفا کنند. خشکسالی مسئلهای است که ما به شدت درگیر آن هستیم. روانشناسان به شدت میتوانند در این زمینه در چند بخش مختلف موثر باشند. زمانی است که مردم تحتتاثیر خشکسالی قرار گرفتهاند و روانشناسان میتوانند مداخله درمانی انجام دهند، اما قبل از مداخلات درمانی با تحقیق و پژوهش در این زمینه میتوانند حاکمیت و مسئولان را متوجه کننده که سیاستهایی که درخصوص بحران آب در مناطق پیاده میکنند چه تاثیر روانی بر مردم این مناطق دارد و کاهش بازدهی روانی افراد تا چه اندازه میتواند بر بازدهی کاری تاثیرگذار باشد.» او ادامه میدهد: «از سوی دیگر اگر قرار باشد فردی مدتی با بحران کمبود آب مواجه باشد، روانشناس میتواند جو روانی را برای پذیرش این موضوع ایجاد کند و مردم را آماده کند که در صورتی که زایندهرود قرار باشد برای همیشه بسته شود، چه باید کرد تا بار روانی نبود آن کاهش یابد.»
زهرا داستانی
- 15
- 4