زنان و مردان با لباس خواب از خانه بیرون ریختند و بچهها را در آغوش داشتند. عده زیادی نيز تا صبح در خیابانها با نگرانی واضطراب خوابیدند
خانههای دهات زلزلهزده قزوین ویران شدهاست و اکنون نیروهای امدادی، ژاندارمری و شیر و خورشید مشغول در آوردن اجساد از زیرآوار هستند
مردم در تهران فریاد میزدند:« دنیا به آخررسيد» گروهی نيز به بیابانها گریختند و در بسیاری از خیابانها و مساجد نماز وحشت خواندهشد
۱۵ روستا در قزوین آسیبدیده است و در روستاي دان اصفهان در ۱۲ فرسنگی این شهر، افراد بسياري زیر آوار ماندهاند
آب استخرها و حوضها بیرون ميریخت و صدای صلوات و یا محمد و یا حسین از هر طرف بلند بود
زلزله در منطقهای به مساحت ۶۵ هزار کیلومتر، ویرانیهای عظیمي به بار آوردهاست
گزارشی که میخوانید، مربوط به ۱۱ شهریور سال ۱۳۴۱ است، زمانی که شهرهای بویینزهرا، ساوه، همدان، قزوین و آوج و روستاهای آن تحت تاثیر زلزله ۲/۷ ریشتری قرار گرفتند. در حادثه زلزله بویین زهرا، بیش از ۲۰ هزار تن از هموطنانمان کشته و صدها هزار تن آواره روستاها و شهرهای دیگر شدند.بنابر گزارشاتی که از آن زمان باقیمانده است،بسیاری از روستاها بهطور صد در صد از بین رفتند و حتي در برخی روستاها کسی زنده نماند.
گزارشگر روزنامه اطلاعات که نخستین خبرنگاری بود که به چند روستای قزوین سر زد، صحنههای تلخ و دردناکي را از وضعیت روستاها و نجاتیافتگان روایت کرده که در آن زمان در نوع خود بینظیر است. تلاش ما برای یافتن آقای ذبیحیان، خبرنگار ۵۵ سال پیش روزنامه اطلاعات برای مصاحبه و بیان ناگفتههایش بینتیجه ماند. وی در بخشی از گزارش که بسیار دردناک است، نوشته: « وقتی زنی را از زیر آوار بیرون کشیدند، سراغ شوهر و بچههایش را گرفت. به او آب خنکی دادند و با صدای ضعیفی بچههایش را صدا کرد و وقتی جوابی نشنید، چشمهایش را روی هم گذاشت. او جان سپرد».گزارشی که میخوانید حاصل تلاش آقاي ذبیحیان و چند خبرنگار محلی دیگر است که به توصیف فاجعه پرداختهاند.
پس از حدوث زلزله، سرویس حوادث روزنامه اطلاعات برای اینکه هموطنان عزیز را بهطور كامل در جریان این حادثه دلخراش قرار دهد، خبرنگاران خود را به مناطق مختلف زلزلهزده اعزام كرد که در این شماره گزارشهای آنان را از مناطق مختلف مطالعه خواهید کرد.آقای ذبیحیان که دیروز از دو روستاي «حصار» و «دان اصفهان» قزوین دیدن کردهاند، رپورتاژی از مشاهدات خود نوشته است که در زیر نقل میشود:
دیار خاموشان
من از سرزمین خاموشان از دو روستاي ویران شده قزوین که در حقیقت مدفن آرزوهای بیش از چهار هزار نفر از مردم وطن ماست دیدن کردم.آنجا که تا ساعت ۱۱ بعد از ظهر شنبه دنیای آرزو و امید در آن مشهود بود، پنج دقیقه پس از وقوع زلزله هیچ چیزی بهجا نماند و اکنون که این یادداشتها را تهیه میکنم، هیچ بانک حیاتی از این روستاها شنیده نمیشود. آمار و ارقامی که در این یادداشتها به نظر خوانندگان میرسد، درمیان هیاهوی ضجه و شیون مادرانی یادداشت شده که هریک بیش از چهار یا پنج فرزند خود را از دست داده بودند. اغلب آنها تا پنج ساعت پس از وقوع زلزله هنوز نمیدانستند خشم طبیعت، داغ چند فرزند بر دل آنها گذاشته و برای آنکه بدانند تعداد بستگان و سرپرستان و با فرزند آنها چند نفر زنده است، صورت آغشته بهخاک و خون اجساد را پاک میکردند تا عزیزان خود را بشناسند.
قهر طبیعت
خوانندگان عزیز، من این یادداشتها را در حالیکه خود شاهد فجیعترن منظره قهر طبیعت بودم و در میان تظاهر رقتانگیزترین احساسات بشری، یعنی ناله مادران برکنار فرزندان كشته شده خود یا شیون خواهران در کنار اجساد برادران خود و ضجه اطفال که در جستوجوی پدر و مادر زاری میکردند، تهیه کردم. اطمینان دارم تحت تاثیر آن مناظر نمیتوانم وضع را به رشته تحرير درآورم.
دو روستاي ویران
من نحستين خبرنگاری بودم که به حصار و دان اصفهان رسیدم، روستاي حصار و دان، دو روستاي ویران و زیر و رو شده اطراف قزوین بودند که اگر بخواهیم نامی برای این دو در نظر بگیریم، باید این دو ناحیه را «گورستان آرزوها» بخوانیم. گورستانی که تعداد قربانیان آن معلوم نیست ولی تعداد تاریخ مرگ آنها درست در یک لحظه بسیار کوتاه یعنی ساعت ۱۱ بعدازظهر روز شنبه است.گرچه روز بعد مردم دهات اطراف سعی کرده بودند در مزار کشتهشدگان قهر طبیعت نماز بگذارند و مراسم مذهبی برقرار کنند ولی شدت حادثه و تعداد مقتولان چندان وضعی را پیش آوردهبود که حتی تلاش مردم و سینه پهن رودخانه نیز نتوانست در کار غسل و تدفین آنها آنگونه که باید موثر واقع شود.
ده آباد؟
دان اصفهان که ۴۵ کیلومتر از جاده اصلی تهران قزوین و در حدود چهار فرسخ بهطرف جنوب جاده و بهشكل بیراهه فاصله دارد. تا قبل از وقوع حادثه یک دهآباد نمونه به شمار میرفت که زمین و آب و آفتاب فراوان داشت در حالیکه پس از وقوع حادثه، خشم طبیعت هر چیز را با خود بردهبود و تنها چند کلاغ سیاه، چندین مرغ و خروس وحشتزده و چند رأس گوسفند سرگردان بر این دیار خاموش چشم دوخته بود و گاهی صدای خروسها به گوش میرسید. صدایی که به خوبی آثار وحشت مرگ و نیستی از آن شنیده میشود.
روستاي حصار
روستاي «حصار خرقان» چند کیلومتر بالاتر از دهات داناصفهان بود. در خرقان ۲۵۰ خانوار زندگی میکردند و در مجموع حدود هزار نفر جمعیت داشت و از این ۲۵۰ خانوار و هزار نفر جمعیت پس از زلزله ۵۰ تا ۶۰ نفر زنده ماندهبودند. در چند دقیقه اولی که با راهنمایی روحانی ماتمزدهای به این منطقه وارد شدم، تصور کردم عدهای مجروح به انتظار کمک نشستهاند و چند نفری بر اثر شدت جراحات در گذشتهاند. ولی به محض رسیدن به حصار خرقان، معلوم شد که تمام ساکنان این ناحیه مردهاند و فقط تعدادی زنده ماندهاند که مجروح شدهاند.
همین جا میمیریم
عدهای از ساکنان اطراف با کامیونهای پست و تلگراف برای نجات مجروحان خود را به نواحی آسیبدیده میرسانند تا هر چه زودتر آنها را از یک مرگ حتمی نجات دهند. یک دسته از مردم در جلوی روستاي حصارخرقان از کامیون پایین آمدند تا مجروحان را نجات دهند یا اجساد را از زیر خاک خارج كنند. عدهای نیز درصدد بر آمدند که این ۵۰ یا ۶۰ نفر مجروح را که ساعتها بود زیر آفتاب گرم ناله میکردند با استفاده از وسايل نقلیه به بیمارستان برسانند.زن مجروحی اعتراض میکرد و میگفت:
من همه چیز خود را در اینجا از دست دادهام بگذارید همینجا جان بدهم.زن دیگری اجساد بچههای خود را از زیر خروارها خاک خارج کرده و روی آنها را با لحاف پارهای پوشانده بود. وقتی به او گفتند ميخواهيم جنازهها را دفن کنیم، درصدد مخفی کردن اجساد فرزندان خود برآمد و گفت خودم باید جنازه عزیزان خود را دفن کنم تا از محل دفن آنها باخبر باشم و بتوانم هر چندگاه یکبار روی خاک آنها اشک بریزم.
چیزی نماندهبود
پیرمردی که سر پسر ۲۵ و ۲۰ و ۱۸ ساله خود را از دست دادهبود، در حالی که به شدت متاثر بود میگفت اسم من مشهدی اکبر است. مرا همینجا بگذارید تا جنازه پسرانم را پیدا کنم. آخر وقتی آنها زندهبودند از من نگهداری میکردند، چطور من از جنازه آنها نگهداری نکنم. درست است که پیر شدهام و لی قادر هستم جنازه پسرانم را از زیرخاک بیرون بکشم.از دهات حصار خرقان چیزی به جا نماندهبود؛ چند نفری که زنده مانده بودند به انتظار کمک و رساندن غذا چشم به راه بودند. از دهات حصار به قصد بازدید یکی دیگر از مناطق زلزلهزده حرکت کردم ولی بنا به اظهار ساکنین آنجا اطراف وضع دهات مذکور که هر کدام در فواصل دو تا سه کیلومتری یکدیگر قرار داشتند، بهگونهاي بود که بازدید از تمام آن نواحی امکانپذیر نبود. به همین دليل همراه یکی از فرهنگیان قزوین پارچهای برای دفن اموات و مقادیری نان برای رفع گرسنگی مجروحان آمده بود، به منطقه دان اصفهان حرکت کردیم.
نمونه ویران
دان اصفهان بنابر اظهارات ساکنان اطراف از لحاظ عمران و آبادی یک ده نمونه بود؛ اینکه نوشتم «ده نمونه بود»، برای آن دست که در این ساعت دیگر محلی به نان دان اصفهان وجود ندارد و هر چیز بود از بین رفتهاست. این روستا در فاصله ۴۵ کیلومتری جاده تهران قزوین به طرف همدان قرار دارد و به علت وسعت اراضی و موقعیت طبیعی که در دامنه کوههای دان اصفهان واقع شده، آباد و سر سبز و ساختمانهایشان زیاد و جمعیتش به علت آباد بودن زیاد بودو روی هم رفته ده نمونهای محسوب ميشد.چهار دانگ از این ناحیه متعلق بهخورده مالک و دو دانگ آن متعلق به خانمی است که پس از مرگ شوهرش به اداره او درآمد.
در این روستا برخلاف دهات اطراف کارخانه برق نصب شده و دان اصفهان تمام شب چون ستارهای در سینه کوه میدرخشید. چهار فرسخ فاصلهای که از کنار جاده اصلی تهران همدان دهات دان اصفهان را به نواحی دیگر مرتبط می کرد، عبارت از یک جاده اتومبیلرو و پر پیچ و خم بود. بین راه با اطلاعاتی که از وضع دلخراش این ناحیه بهدست آوردهبودم، سعی کردم هرچه سريعتر برای رساندن کمکهای فوری به این ناحیه اقدام کنم. بین راه سرنشینان یک تانکر آب را که به طرف ناحیه دیگری حرکت میکردند، در حالی که مقادیری نان و خرما و پنیر و پارچه همراه داشت قانع کردم که همراه ما به دان اصفهان بیایند ولی پس از آنکه چند کیلومتری از جاده فرعی گذشتیم،ناگهان دیدیم از تانکر آب و نان و خرما خبری نیست. معلوم شد که عده دیگری تانکر را روانه یک ناحیه دیگر کردهاند.
کمکی نمیخواستند
در طول جاده فرعی چندین کامیون از نفرات برای نجات مجروحان به طرف دان اصفهان در حرکت بودند. ابتدا تصور میشد تعداد مجروحان و نجات یافتگان آنقدر است که باید به فوریت افراد به کمک آنها بشتابند، ولی خواننده عزیز باید بگویم که از ده سر سبز دان اصفهان چیزی بهجا نمانده بود که احتیاجی به کمک داشتهباشد و تنها کمک لازم و ضروری برای این ناحیه مساله خروج اجساد از ز یر خروارها خاک و دفن آنهاست.تنها پزشکی که تا ساعت چهار بعدازظهر دیروز، در محل حادثه بود برای مداوای نجات یافتگان یک ساک دارو در اختیار داشت. سه کیلومتر فاصله جاده تا دامنههای سرسبز فروریخته دان اصفهان باقیمانده بود و من مرتب از مرد فرهنگی که از نمیه شب گذشته مثل یکی سرباز به فداکاری مشغول شدهبود، سوال میکردم چقدر راه باقیمانده که ناگهان صدای شیون و ناله سکوت مرگبار دشت را در هم شکست ؛ این ناله در حقیقت جواب آخرین سوال من بود. نزدیک شدن به دان اصفهان را خبر داد.
همه چیز حتی حیوانات
سراسر دشت پهناوری که در دامنه کوههای دان اصفهان قرار داشت، به تلی از خاک تبدیل شدهبود. کوچکترین آثار حیات در این دو ده پنج هزار نفری دیده نمیشد، تنها در حدود صد نفر مجروح در پناه چادرها ناله میکردند و صد نفری هم بر سر خاک و خاشاک کلبههای خود در جستوجوی عزیزان خود بودند.
۱۲ ساعت پس از وقوع حادثه یعنی از ساعت یازده صبح دیروز به تدریح چند کامیون افراد برای کمک به این ناحیه رسیدند ولی تا آن موقع حتی وسیله انتقال مجروحان به تاکستان با قزوین کافی به نظر میرسید. مردمی که برای کمک آمده بودند، کنار رودخانه کوچکی را که از داناصفهان عبور میکرد، برای جمعآوری اجساد و شستوشوی آنها اختصاص دادند و از این ساعت جنازههایی که از زیر خاک به در میآمد به این نقطه منتقل میشد و چند نفری سرگرم شستوشوی اجساد گردیدند.تعداد کشتگان و وضع بههم ریخته خانهها طوری بود که خروج جنازهها وسیله افراد ظرف چند ساعت امکانپذیر به نظر نمیرسید. مردم برای خروج مقتولان از زیر خاک از پتو، لحاف، چوب، نردیان استفاده میکردند و پس از خروج هر جنازه یک فریاد لااله الاله و یک صدای شیون بهگوش میرسید و این وضع تا آخرین دقایقی که من این صحنه رقتبار را ترک میکردم ادامه داشت.
در کنار جالیز
یکی از مناظر دلخراشی که بر اثر وقوع حادثه زلزله در دان اصفهان به چشم میخورد، جنازه طفل سه سالهای بود که شب حادثه همراه پدرش به مزرعه آمده و این طفل در کنار جالیز بر اثر فرو ریختن دیوار جان سپردهبود؛پدر داغدیده سر خود را به زمین میکوبید و فریاد میزد.
بگذارید بمانم
در گوشه دیگری این صحنه ویران ناگهان پیرمردی بودکه در صدد پیدا کردن اجساد عزیزان خود فریاد کشید: «کمک. کمک» وقتی افراد کمکی به او نزدیک شدند گفت از زیر این خرابهها صدای ناله میآید. با لحظهای تامل معلوم شد درست میگوید. سربازان دست به کار شدند و به او کمک کردند و با کمک مردم، زنی را از زیر خاکها بیرن آوردند که هنوز آثاری از حیات در او دیده میشد. این زن وقتی فهمید شوهر و فرزندان او جان سپردهاند میخواست همانجا بماند و با اشاره سر و دست مانع حرکت خود میشد و موقعی که او را به زیر چادر کشیدند آب یخ خواست و پس از آن چند جرعه آب به حلق او ریختند یک لحظه به اطراف چشم دوخت و با صدای ضعیفی فرزندان خود را صدا کرد و چون جوابی نشنید ،چشم برنهاد. بیچاره جان سپرد.
برای بچهها
غذایی که از طرف تیپ قزوین به ناحیه دان اصفهان فرستاده شدهبود، با توجه به وضعیت بد مجروحان نجات یافته، بین آنها تقسیم شد. ولی در کنار چادر، زنی که جراحات مختصری داشت سهم غذای خود را در گوشهای قرار داده و حاضر نبود بخورد. با او تکلیف کردند غذا بخورد. این زن متوجه نبود تمام کسانش را از دست داده؛ میگفت: من نمیخورم بگذارید بچههایم بیایند آنها بخورند.
حلقه نامزدی پسرش
پیرزنی که سه فرزند خود را از دست دادهبود، در حالیکه از ناحیه دست و پا نیز مجروح شدهبود در کنار ویرانههای خانه خود خاکها را زیر و رو میکرد و حاضر نبود او را به زیر چادرها بکشند. این زن با اصرار عجیبی میخواست خاکها را کنار زیر و رو کند و میگفت: برای پسرم تازه نامزد گرفته بودم و قرار بود یکماه بعد عروسی کند حالا که او زیر آوار ماند من میخواهم حلقه نامزدی او را به عنوان یادگاری بردارم.
همه مردهبودند
در زیر خاک و خاشاک یک خانه دیگر منظرهای به چشم میخوردکه هیچکس تاب و تحمل دیدن آن را نداشت. ساکنان این خانه دسته جمعی جان سپردهبودند. پدر و مادر دو طفل خردسالشان را زیر سینههای خود پناه دادهبودند تا آنها را از مرگ نجات دهند ولی در همان لحظهای که این پدر و مادر به قصد نجات فرزندان خود دست به کار شدهبودند، قسمت دیگر سقف روی آنها فرو ریخته و به همان حالت جان سپردهبودند.
چه میخواستند
در ناحیه وسیع دان اصفهان، تا ظهر دیروز غیر از چند حادثه کوچک و عده معدودی سرباز کمکی نرسیده بود. وسایل نير برای خروج اجساد از زیر خاک موجود نبود در حدود ساعت ۱۲ بر اثر تابش مستقیم آفتاب بوی زنندهای از اجساد به مشام میرسید. دکتر فریدون رکنی تنها طبیبی بود که همراه یک پزشکیار سرگرم معاینه و معالجه و در صورت لزوم اعزام مجروحان به قزوین بود.
دکتر میگفت اگر ظرف چند ساعت دیگر برای خروج اجساد فکری نشود، ایجاد یک اپیدمی شدید و خطرناک کرده سلامت مردم روستاها اطراف و حتی شهرها را تهدید میکند.کمکهایی که از ساعت ۱۲ به بعد از مراجعه و سازمانهای مختلف به نقاط آسیبدیده اطراف داناصفهان فرستاده میشد به علت وسعت مناطق زلزلهزده کفاف نمیداد.
قبل از هر چیز
برای خروج اجساد از زیر خاک و تسریع در کار دفن آنها و نجات زودتر مجروحان با توجه به فواصل بین روستاها و دهات زلزلهزده آنچه در درجه اول لازم بهنظر میآید، ایجاد یک ستاد اصلی توزیع کمک و توزیع وسایل برای مكانهاي آسیب دیدهاست تا تمامي کمکها اعم از وسایل دارویی، غذا، افراد در مرکز این ستاد متمرکز شده و زیر نظر مستقیم یک مسئول تقسیم شود. در غیر این صورت خروج اجساد و ترمیم خرابیها آنگونه که باید امکانپذیر نیست.
بولدوزر و تراکتور
از دهات آباد و سر سبز دان اصفهان ویرانهای بهجای نمانده بود که برای ترمیم این ویرانیها کوچکترین امکان وجود ندارد و برای خروج اجساد و جلوگیری از عواقب بعدی این فاجعه در این منطقه باید از بولدوزر و تراکتور برای زیر و ررو کردن خانههای ویران استفاده کرد و در غیر این صورت خروج اجساد به این زودیها امکانپذیر نیست. تا عصر دیروز از زندهبهگوران روستاي دان اصفهان فقط در حدود ۲۰۰ نفر را از زیر خاک خارج کردهبودند. قرار بود قسمتی از دشت پهناوری که قبل از وقوع زلزله بیش از پنج هزار نفر در آن زندگی میکردند، به قبرستان اختصاص داده شود.
جهاد ملی
صبح امروز خبرنگار ما در قزوین تلفنی گزارش داد كه از دیروز اهالی قزوین خود را برای کمک به زلزلهزدگان این شهرستان آماده کردهاند و هرکس به قدر استطاعت خود در این جهاد ملی کمک خواهد كرد. دیروز عموم گاراژ داران و کامیونداران قزوین اعلام كردند که تمامي وسایل نقلیه آماده حمل خواربار و اکیپهای کمکی به روستاها آسیب دیدهاست. کارگران کارخانههای قزوین نیز دست از کار کشیدند و آماده کمک شدند و در ضمن امروز تمامي اصناف، کسبه مغازههای خود را تعطیل کردند و با بیل ، کلنگ ، خوابار و نان در مقابل جمعیت شیر و خورشید سرخ این شهرستان جمع شدند.
گزارشی از همدان
آقای صادق ارزنده، خبرنگار اطلاعات در همدان که دیروز از روستاهاي زلزلهزده حومه آوج بازدید کرده،درباره مشاهدات خود نوشته است: زلزله دو شب گدشته در روستاهاي حومه آوج همدان خرابی زیادی به بار آورده است. تا دیروز تعداد تلفات جانی در این محل به یک هزار و ۵۰۰ نفر رسیدهاست. منطقه زلزلهزده همدان به شعاع ۴۸ کیلومتر از قریه صادق آباد تا سلطان بلاغ است. علاوه بر اقدامات اولیه جمعیت شیر و خورشید سرخ و تیپ پنج قزوین، به دستور آقای صوفینیا، فرماندار کل همدان دیروز مدیر عامل جمعیت شیر و خورشید سرخ همدان با وسایل لازم به قرا آسیبدیده عزیمت کرد و به دستور آقای دکتر رفعتی رییس بهداری همدان دو اکیپ بهداشتی با داروی کافی به محل اعزام شد.
آب و کفن
دومین دستور تلگرافی نخست وزیر به مرکز در مورد حمل تانکرهای آب بهمنظور كمك به مصدومان و بازماندگان مقتولان و ارسال پارچه برای کفن کشتگان بود. در این دستور همچنین از مرکز خواسته شدهبود که هر چه زودتر در ارسال تانکرهای آب آشامیدنی و کامیو.نهای حمل مواد غذایی تسریع شود چون احتمال زیاد میرود که بازماندگان قربانیان زلزله و مجروحان در اثر بیغذایی و تشنگی از بین ميروند.
دنیای مجروحان
اینجا بیمارستان قزوین است. من از حیاط این بیمارستان، از میان دهها مجروح و مصدومی که در زیر آفتاب زیر چادرها سراسر حیاط را پر کردهاند با شما سخن میگویم. صحنههای دلخراش و غیر قابل تحمل، درد و فریاد ضجه داغدیدگان مجروح، ناله و استغاثه زنان داغددار و آه و ناله کودکانه اطفال یتیم و زخمی بی اختیار سیل اشک از دیدگان هر تازه واردی سرازیر میکند.
«کلاه دره» به کلی ویران شده است. ۱۷۰ نفر از سکنه آن زیر خروارها سنگ و خاک فرو رفتهاند. «عشرتآباد» نیز به سرنوشت شومی دچار شده و کسی از سکنه آن باقی نماندهاست.در «آب مزار» فقط چهار نفر زنده ماندهاند. در «رحیم آباد» ۳۵ نفر، در جان آباد ۴۰ نفر کشتهشدهاند.
کوچ میکنند
خبرنگاران ما در گزارش خود افزودند: باقیماندگان حادثه زلزله از ترس و حشت به طرف شهرهای اطراف کوچ میکنند و عدهای بر اثر وقوع حادثه مشاعر خود را از دست داده و در میان خرابهها سرگردان و بلاتکلیف میگردند.کمکهای رسیده در مقابل عظمت حادثه فوقالعاده ناچیز است. در بویین زهرا از امروز یک بیمارستان از طرف شیر و خورشید سرخ مستقر شدهاست. یک روستاي تاریخی به نام «آغسانک» به کلی منهدم شدهاست و ما حتی یک نفر را پیدا نکردهایم که از او درباره حادثه تحقیق کنیم.
کوه میلرزد
سلسله جبال «جارو» میلرزد و صدای وحشتناک غرش زمین در دل این چند نفر باقی مانده بیچاره نیز وحشت میاندازد. در «عصمت آباد» مردم تاکنون ۱۰۰ جسد را از زیر خاک بیرون آوردهاند.
تعدادتلفات
خبرنگار ما در ساوه تلفنی اطلاع داد كه میزان دقیق تلفات زلزله دو شب گذشته در حوزه خرقان ساوه از این قرار است:
در روستاي «روزج» ۶ نفر کشته، در «علیشاه» ۵۱ نفر کشته، در «امیرآباد» ۱۰ نفر کشته در «جناقچی علیا» ۲۵ نفر، در «جناقچی سفلی» ۷۰ نفر کشته، در «سنگی کند» ۳۰ نفر کشته، در «مصرقان» ۱۵ نفر کشته، در «الویر» ۶ نفر کشته، در «آژان» ۱۵ نفر کشته، در «عباس آباد» ۳۰ نفر کشته و در «حسینآباد» ۱۴ نفر کشته شدهاند، جمع تعداد مقتولان در این مناطق، ۲۶۴ نفر است. «مراد تپه» یکی از روستاهاي تابع کرج که در حدود۴۶۰ نفر زندگی میکردند، چهارصد نفر زیر خاک مدفون شدند. یکی از مجروحان که برادر کدخدای روستاي مرادتپه است، اظهار داشت: قرار بود فردا برادرزاده من به نام حلیمه، عروسی کند اما او و سه نفر دیگر بهنامهاي عفت، فاطمه و زهرا در زیر خروارها خاک مدفون شدهاند.
- 15
- 1