بهگزارش ایران، سهشنبه ۱۵ خرداد جسد سوخته یک کودک در شهرستان خرمشهر و میان بوتهها کشف شد. با اعلام موضوع به بازپرس شعبه دوم دادسرای انقلاب خرمشهر و تیم تحقیق مشخص شد که جسد متعلق به پسر بچهای ۷ ساله است.در تحقیقات میدانی شاهدی شناسایی شد که مدعی بود دو زن را سوار بر خودروی پژو نوک مدادی دیده است که جسد را به آتش کشیده و از محل متواری شدهاند.اظهارات تنها شاهد ماجرا، نخستین سرنخ را به دست تیم جنایی داد.
پس از شناسایی هویت بچه در ادامه بررسیها نیز مشخص شد که همسایه امیرعلی - مقتول- با آنها اختلافاتی جزئی داشته و حتی تیم تحقیق به بررسی خانه همسایه پرداخته اما هیچ سرنخی از پسرک بهدست نیاورده بودند.باتوجه به اینکه محل کشف جسد خرمشهر بود مأموران آگاهی با نیابت قضایی راهی ماهشهر شده و در ادامه تحقیقات باتوجه به اینکه همسایه امیرعلی با آنها اختلاف داشته و خودروی ۴۰۵ نوک مدادی داشت این احتمال قوت گرفت که جنایت از سوی این خانواده رخ داده است.
بدین ترتیب با هماهنگیهای قضایی خودروی ۴۰۵ همسایه مقتول مورد بازبینی قرار گرفت و با پیدا شدن لکه خون در خودرو بلافاصله صاحب خودرو که زن میانسالی بهنام فتانه بود بازداشت شد. فتانه برای تحقیقات به شعبه دوم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب خرمشهر منتقل شد اما منکر جنایت بود.دادستان خرمشهر در این رابطه به خبرنگار «ایران» گفت: دو روز پس از بازداشت فتانه دختر۱۷ سالهاش لب به اعتراف گشود.
وی در بازجوییها به تصادف با امیرعلی و آتش زدن جسد او اعتراف کرد. وی که در کلاس سوم دبیرستان تحصیل میکند برای بررسی صحت روانی به پزشکی قانونی منتقل شد و بزودی به بازسازی صحنه تصادف و جنایت میپردازد.
اعترافات متهم
سمیرا، ۱۷ ساله ساکن بندر امام خمینی استان خوزستان است. او در گفتوگویی از روز حادثه و انگیزهاش برای آتش زدن جسد پسر ۷ ساله میگوید.
اختلافاتتان با خانواده امیر علی سر چه بود؟
مسائل معمولی که همسایهها باهم دارند. امیر علی ۶ خواهر داشت و ماهم دو دختر بودیم و از بچگی باهم بزرگ شده بودیم. اختلاف پیش میآمد بین همسایهها و این اختلافات در این حد نبود که بخواهیم کسی را به قتل برسانیم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
مادرم با ماشین ۴۰۵ مسافرکشی میکند. روز حادثه از من خواست تا ماشین را از پارکینگ بیرون بیاورم و در کنار خیابان در سایه پارک کنم. با آنکه گواهینامه ندارم اما معمولاً پشت فرمان خودروی مادرم مینشینم. آن روز هم همین کار را کردم و زمانی که دنده عقب گرفتم تا از پارکینگ بیرون بیایم حس کردم که با چیزی برخورد کردم.
ماشین را که پارک کردم با بدن نیمه جان امیرعلی مواجه شدم. وحشت زده بودم و استرس زیادی گرفتم. ساعت ۵ بعد از ظهر بود برای همین کسی آن زمان در خیابان نبود تا شاهد ماجرا باشد.
به کسی این ماجرا را نگفتی؟
به مادرم گفتم و او گفت بیچاره شدیم. ما با خانواده امیرعلی اختلاف داشتیم و مادرم گفت خانوادهاش باورشان نمیشود که یک حادثه بوده است. بچه را از روی زمین بلند کردم و روی صندلی عقب گذاشتم.
بچه آن زمان زنده بود؟
بله، نفس میکشید. اول میخواستم بچه را در گوشه خیابان یکی از شهرستانهای اطراف رها کنم اما ترسیدیم که لو برویم. نمیدانستم با بچه چکار باید بکنم و برای همین تصمیم گرفتم که جسد را آتش بزنم.
پیشنهاد آتش زدن جسد را تو دادی؟
بله. به سمت آبادان حرکت کردیم. اصلاً حال خوبی نداشتم. در گوشهای توقف کردم و مادرم پشت فرمان نشست و من روی صندلی عقب کنار امیرعلی نشستم. داخل ماشین ساکی بود که وسایلمان را داخل آن قرار میدادیم.
امیرعلی آن زمان نفس میکشید، ساک را روی صورت او گذاشتم اما بعد از چند لحظه متوجه شدم امیرعلی دیگر نفس نمیکشد و صورتش سیاه شده است. چارهای جز سر به نیست کردن جسد امیرعلی نداشتیم. جسد را از داخل ماشین بیرون آوردم و با بنزین آن را آتش زدم. چشمم به جسد شعله ور که افتاد پشیمان شدم و خواستم آتش را خاموش کنم اما دیدم مردم جمع شدهاند و ترسیدم که لو برویم.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
بعداز رها کردن جسد و هنگامی که در آبادان بودیم و داشتیم به خانه برمی گشتیم خواهرم زنگ زد و گفت پلیس در رابطه با ناپدید شدن امیرعلی به ما شک کرده و خانه را بازرسی کرده است.
با این حساب چرا خودت را معرفی نکردی؟
با خودم گفتم صبر میکنم تا مرا دستگیر کنند. از مجازات میترسیدم.
عذاب وجدان داشتی؟
یک لحظه هم آرام ندارم. نمیدانم آن لحظه چطور این تصمیم اشتباه را گرفتم.
مرجان همایونی
- 20
- 6