حکم این زندانی قرار بود روز چهارشنبه گذشته اجرا شود اما واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران به سرپرستی محمد شهریاری برای دریافت رضایت از خانواده مقتول وارد عمل شد و سرانجام توانستند برای این مرد ۴ ماه مهلت بگیرند. مهلتی برای زنده ماندن آن هم تنها به یک شرط، شرطی که خانواده مقتول برای او در نظر گرفتند پرداخت دیه مقتول بود. حالا رفیع تنها ۴ ماه وقت دارد تا مبلغ دیه را فراهم کند در غیر این صورت به درخواست اولیای دم حکم قصاصش اجرا میشود. ۱۸ ساله بود که به جرم قتل وارد زندان شد. ۱۵ سال از عمرش را در زندان گذرانده است. حالا ۳۳ سال دارد و هنوز هم میگوید قاتل نیست.
چه شد که دست به قتل زدی؟
من جنایتی مرتکب نشدم. دو نفر از دوستانم این قتل را انجام دادند و چون فرار کردند قتل به گردن من افتاد.
ماجرا را از ابتدا تعریف میکنی؟
۱۸ سال داشتم که به عنوان سرایدار یک پاساژ در میدان هفت تیر تهران مشغول به کار شدم. چون کار نظافت آنجا را هم به عهده داشتم کارفرما کلید مغازهها را در اختیارم قرار داد. شب حادثه دو نفر از دوستانم به سراغم آمدند. به آنها گفتم کارفرمایم دوست ندارد کسی به اینجا بیاید. بعد از خوردن شام حتماً اینجا را ترک کنید. آنها هم قبول کردند.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
برای خرید شام ازپاساژ خارج شدم. ساعت حدود ۱۰ یا ۱۱ شب بود. همه فروشندهها و کارمندان پاساژ رفته بودند و تنها حسابدار یکی از مغازهها مانده بود که هنگام خروج از پاساژ او را دیدم. با سامان- حسابدار جوان- روبهرو شدم. به سامان گفتم که دوستانم داخل پاساژ هستند و برای خرید شام میروم. او هم گفت تا لحظاتی دیگر به خانه میرود.
نمیدانم چقدر رفت و برگشتم طول کشید. اما محلی که از آن غذا خریدم سه یا چهار کوچه پایینتر بود. زمانی که برگشتم دو دوستم را دیدم که سراسیمه از پاساژ بیرون آمدند و به من گفتند که وارد پاساژ نشوم. اما وارد پاساژ شدم و مرد حسابدار را دست و پا بسته دیدم که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود.
شما چه کردید؟
ترسیده بودم، دوستانم ۱۰ میلیون تومان پول را نیز سرقت کرده بودند. به من گفتند اگر بمانم دستگیر میشوم و کسی حرفم را باور نمیکند که قتل را من مرتکب نشده ام. از ترس فرار کردم و دو شب در پارکی در کرج خوابیدم و دو شب هم در پارکی در تهران، شب پنجم به محل برگشتم تا سر و گوشی آب بدهم و ببینم ماجرا از چه قرار است که بازداشت شدم.
اگر جنایتی مرتکب نشدهای پس چرا به قصاص محکوم شدی؟
وقتی بازداشت شدم تنها یکبار از ترس گفتم که قتل را من مرتکب شده ام. اما بعد از آن منکر قتل شدم چون واقعاً جنایتی انجام نداده بودم. اما اولیای دم از من شکایت کردند و مدعی شدند چون من کلید داشتم قاتلان را به پاساژ راه داده ام. دادگاه من و دو همدستم را به قصاص محکوم کرد.
از سرنوشت دوستانت خبر نداری؟
آنها شناسایی نشدند. دادگاه هم حکم غیابی داد. دیوانعالی کشور هم حکم قصاص مرا تایید کرد. قرار بود چهارشنبه پای چوبه دار بروم که واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران وارد عمل شدند.
خانواده مقتول به تو ۴ ماه مهلت دادند؟
بله. اما به شرط پرداخت دیه. ولی من توانایی پرداخت این پول را ندارم. کسی را هم ندارم که بتواند این پول را جور کند. در این مدت که در زندان بودم به دارالقرآن رفتم و چند جزء از قرآن را هم حفظ کردم. لباسهای زندانیها را میشستم و کارهایی انجام میدادم تا بتوانم درآمدی داشته باشم.
خواب مقتول را ندیدی؟
بارها. هربار که به خوابم میآید میخندد به او میگویم تو میدانی من بیگناه هستم لطفا به پدر و مادرت بگو تا مرا ببخشند. او میخندد و میگوید مشکلی نیست و همه چیز حل میشود. با دیدن این خوابها خوشحال و امیدوار میشوم. در این مدت مدام برای مقتول خیرات دادم. تمام این ۱۵ سال در هراس بودم. سهشنبهها که محکومان قصاص را به انفرادی میبرند تا حکم را اجرا کنند با خودم میگویم سهشنبه بعدی نوبت من است و با این عذاب روزهایم را میگذرانم.
- 18
- 3