جسد مردی در حالی که آثار ضربات چاقو روی بدنش دیده میشد در کانال آب بولوار ابوذر تهران پیدا شد. با کشف این جسد وقتی ماموران پلیس به بازرسی بدنی از جسد پرداختند به جز یک میلیون تومان چک پول هیچ مدرک شناسایی پیدا نکردند. برای این که هویت مرد جوان مشخص شود قاضی کشیک جنایی دستور داد این جسد به پزشکی قانونی تهران انتقال یابد. هنوز ۲۴ ساعت از این اقدام نگذشته بود که زن جوانی به اداره آگاهی مراجعه کرد و با طرح شکایتی خواستار پیدا شدن شوهرش شد.
رقیه به ماموران گفت که شوهر ۲۸ سالهاش به نام حمید، برای انجام معامله ای خانه را ترک کرده و دیگر باز نگشته است.
با مشخص شدن این که حمید، یک میلیون تومان چک پول به همراه داشت و از سوی دیگر ردیابی چک پول های همراه مقتول نیز نشان میداد آن متعلق به حمید است، قرار شد رقیه در پزشکی قانونی این جسد را ببیند.
وقتی زن جوان، جسد را دید با دستانش به صورتش کوبید و از هوش رفت بعد از دقایقی بیهوشی، رقیه در برابر افسر جنایی ادعا کرد جسد متعلق به شوهرش است.
با شناسایی شدن قربانی یک جنایت شوم، پلیس برای ردیابی عاملان قتل، رقیه را که میتوانست راهنمای خوبی برای آنان باشد، تحت بازجویی قرار داد.
چند سال است با حمید ازدواج کردهای؟
حدود پنج سال پیش وقتی دختر ۱۷ سالهای بودم به عقد حمید درآمدم آن زمان من در حال خواندن درس بودم اما این ازدواج باعث شد به تحصیل ادامه ندهم.
با همسرت نسبت فامیلی هم داشتی؟
حمید پسر عمه مادرم بود، او در بازار حجرهای دارد و در کار فرش بود و پدر من به خاطر پولدار بودن او، من را به عقدش در آورد.
یعنی راضی نبودی؟
علاقه زیادی به درس خواندن داشتم اما هیچ مخالفتی با ازدواج نکردم.
در زندگی با حمید مشکلی نداشتی؟
نه، اصلاً او مرد خوبی بود به خصوص بعد از تولد دخترم خیلی زندگیمان شیرین شده بود.
در زندگی از موضوعی نگران نبود؟
اگر بود هم من متوجه نشده بودم، خیلی خنده رو بود و اصلاً نگرانی در چهرهاش دیده نمیشد.
تهدید به مرگ نشده بود؟
به من چیزی نگفته بود، تنها یکبار وقتی شب به خانه آمد خیلی وحشت زده بود، از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است، گفت که دو موتورسوار او را تعقیب کردهاند و میخواستند با تهدید چاقو، پولهایش را بدزدند.
چه کسی میدانست حمید، شبها پول دخل مغازه را به خانه میآورد؟
شریکش و چند تا از بستگان نزدیک خودش، چندینبار هم برادرش به شوخی گفته بود میخواهد دوستانش را سراغ حمید بفرستد تا یک شبه پولدار شود.
آخرین بار کی او را دیدی؟
همان شبی که جسدش پیدا شده است، هنوز چند دقیقه ای از آمدن حمید به خانه نگذشته بود که زنگ به صدا درآمد، شوهرم وقتی گوشی آیفون را سرجایش گذاشت با گفتن این که یکی از دوستانش است به سمت گاوصندوق رفت، یک میلیون تومان چک پول برداشت و از پلهها پایین رفت.
نپرسیدی دوستش کیست؟
خیر، دقایقی پس از رفتن حمید، زنگ زده شد و همسرم از آیفون به من گفت به خاطر کاری که پیش آمده است بایستی جایی برود.
هیچ چیز دیگری نگفت؟
من چیزی نشنیدم فقط وقتی از پشت آیفون حرف میزد، شنیدم مردی با بوق زدن و با صدای بلندی از حمید خواست سریع سوار خودروی وی شود.
نمی دانی خودروی دوستان حمید چه بود؟
یک پراید سبز رنگ بود و سه مرد داخل آن نشسته بودند و حمید در صندلی جلو نشست.
به کسی مظنون نیستی؟
فکر کنم رقبایش بودند چون در مدت کوتاهی خیلی سریع پیشرفت کرده بود، حتی تصورم این است دو موتور سواری که همسرم از آنان به من گفته بود توسط همین دوستانش که او را کشتهاند، اجیر شده بود.
میتوانی مشخصاتی از دوستانش را در اختیار ما بگذاری؟
خیر، من فقط از پشت آیفون با حمید حرف زدم وخانهمان به گونه ای است که پنجرهای به کوچه ندارد تا بتوانم دوستان همسرم را ببینم.
یعنی اصلاً آن ها را ندیدی؟
من حتی به سختی جواب زنگ را دادم چون دخترم گرسنه بود و گریه میکرد و من فرصت این کار را نداشتم.
آیا انگیزهای برای کشتن همسرت داشتی؟
خدا نکند او پدر بچهام بود، چرا این چیزها را میپرسید؟!
تو از ابتدا مخالف ازدواج با حمید بودی، پس علاقهای به او نداشتی؟
این دلیلی بر قتل همسرم توسط من نیست.
چرا، تو همین الان هم در بازجویی نشان دادی دروغ میگویی؟
من اصلاً دروغ نگفتهام!
یکبار گفتی که خودروی دوستان حمید پراید سبز رنگ بود در حالی که تو فقط از پشت آیفون آن هم با شرایط خاص پنجره تان و عجله صدای شوهرت را شنیدهای؟!
چارهای نداشتم، باید او کشته میشد.
چرا؟
حمید، یک شوهر تحمیلی برای من بود، قبل از این که با او زندگی را شروع کنم به پسری به نام اصغر دل بستم، او هم مرا دوست داشت اما با رفتن اصغر به سربازی ما از هم دور شدیم و در همین دوران بود که پدرم من را شوهر داد.
مگر حمید، شوهر خوبی نبود؟
چرا، او مرد خوبی بود، شش ماه اول زندگیمان خوب بود تا این که یک روز در بازار ترهبار اصغر را دیدم و...
از قتل شوهرت بگو؟
من و اصغر تصمیم گرفتیم برای این که به هم برسیم، حمید را از سر راه برداریم، من نمی توانستم طلاق بگیرم چون شوهرم به من ودخترم دلبستگی زیادی داشت و بهانهای به دستم نمی آمد.پس باید کاری میکردیم. به همین دلیل شب حادثه وقتی حمید به خانه آمد به او گفتم برادرش در تماس تلفنی از او خواسته است یک میلیون تومان پول برایش ببرد و به دروغ گفتم برادرش در کنار کانال ابوذر منتظرش است. اصغر در محل قرار بدون این که حمید بداند چه اتفاقی افتاده است با او درگیر میشود و بعد از قتل، چون پولها بر خلاف تصور چک پول بود بدون برداشتن آن جسد شوهرم را در کانال می اندازد.
همدستی داشت؟
هیچکس، او تنها بود و...
کارآگاهان پس از شنیدن اعترافات تکاندهنده، این زن خیانتکار و اصغر را دستگیر کردند که این زن بعد از محاکمه در دادگاه جنایی تهران به اتهام معاونت در قتل به ۱۰ سال زندان و ۹۹ ضربه شلاق محکوم و اصغر نیز به دار مجازات آویخته شد.
امید آرمین
- 9
- 7