به گزارش ایران، فرید زکریا تحلیلگر سیاسی و برنامه ساز تلویزیونی در امریکا در مقالهای تحت عنوان «چرخش ناگهانی در استراتژی» در نشریه «نیوزویک» در فوریه ۲۰۰۹ میلادی درباره لزوم مذاکره امریکا با طالبان نوشته بود:«ایالات متحده به درستی و به شکل غیر قابل انکاری در سطح استراتژیک مخالف القاعده است چه از نظر سیاسی چه اخلاقی چرا که آن گروه در درون جهان متمدن متوحشانه رفتار میکند. ما اختلافات قابل توجهی نیز با طالبان بر سر مسائلی چون دموکراسی و نوع رفتار با زنان داریم. با این حال، شدت حملات ما علیه سایر گروههای اسلامگرا برای مثال گروههای وابسته به پادشاهی عربستان سعودی به میزان مبارزهمان علیه طالبان نبوده است.
واقعیت آن است که طالبان دشمنی بیرحم مانند القاعده نیست.» به نظر میرسد امروز پس از ۹ سال، دولت ترامپ در زمینه طالبان این گروه اسلامگرا اما قومیت محور و بومیگرا (نه مانند القاعده بینالملل گرا) به این نتیجه رسیده که میتوان از طریق مذاکره به حل و فصل منازعه در افغانستان پرداخت. آیا چشم اندازی برای موفقیت این مذاکرات وجود دارد و پیامدهای آن چه خواهند بود؟ به خصوص با توجه به این موضوع که دولت افغانستان در آن مشارکت فعالی ندارد. این پرسش و پرسشهای مرتبط را با «آرنه استراند» پژوهشگر نروژی و معاون رئیس انستیتو کریستیان میکلسن (به نام نخستوزیر اسبق نروژ) و «جان کریاکو» کارشناس ضدتروریسم پیشین سیا در میان گذاشتم. گفتنی است که آقای استراند در جریان حمله دی ماه سال گذشته افراد مسلح به هتل اینترکنتیننتال دچار جراحات بسیار شدیدی شد به گونهای که احتمال جانباختن او بسیار زیاد بود اما در نهایت زنده ماند. «جان کریاکو» کارشناس سابق سیا نیز افشا کننده برنامه غرق مصنوعی زندانیان القاعده و همچنین نقش داشتن عربستان در حمله یازده سپتامبر بوده است. ماحصل این گفتوگو جهت آشنایی مخاطبان با دیدگاههای غربی نسبت به مسائل افغانستان و طالبان به چاپ رسیدهاست و به معنای تأیید این دیدگاهها از سوی روزنامه ایران نیست.
چرا موضع امریکا در قبال طالبان تغییر کرد و امریکاییها حاضر به مذاکره با طالبان شدند؟ آیا این نشانه شکست سیاست امریکاییها برای دموکراسیسازی در خاورمیانه است؟
آرنه استراند: هدف اصلی ایالات متحده در افغانستان در اواخر سال ۲۰۰۱ میلادی، شکست دادن القاعده و طالبان و ورود به فرآیند دولتسازی و یا دموکراسیسازی بود. با این حال، دولت افغانستان در ابتدا فاقد منابع و پرسنل ماهر برای مدیریت و توسعه کشور بود. بسیاری از پژوهشها و گزارشهای رسمی به این واقعیت اشاره میکنند که استراتژی و ملاحظات نظامی امریکا هنوز هم حاکمیت دولت افغانستان را نادیده میگیرد و اهداف مدنظر برای دموکراسیسازی در این استراتژی اولویت ندارند. اغلب این دیدگاه در تناقض با دیدگاه سایر کشورها و سازمانهای بینالمللی از جمله اتحادیه اروپا است.
جان کریاکو: من فکر میکنم، واضح است که سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان شکست خوردهاست. نیروهای امریکایی در ۱۷ سال گذشته به همراه دولتی طرفدار امریکا در افغانستان بودهاند. ما از سال ۲۰۰۱ میلادی تاکنون به برقراری صلح حتی نزدیک نشدهایم. مشکل اصلی مربوط به سیاست ملت – دولتسازی بود. سیاست اصلی کشتن یا دستگیری اسامه بن لادن و از بین بردن القاعده اصلیترین سیاست امریکا بود و سپس به سیاست دموکراسیسازی و کارهای عمومی انتقال یافتیم درست در زمانی که در حال غرق شدن بودیم.
آیا مذاکره با طالبان به معنای به رسمیت شناختن و مشروعیت دادن به طالبان نیست؟
استراند: نه لزوماً. مذاکرات اولیه و مذاکرات پس از آن میتواند برای آزمایش میزان تمایل و پایبندی طالبان به موضوع لزوم احترام به آزادی بیان، نقش رسانهها و نقشهها و فرصتها برای زنان به منظور حضور در فعالیتهای آموزشی و اشتغال آنان مورد بهرهبرداری قرار گیرد. تأکید میکنم باید در مذاکرات به لزوم اهمیت حفظ حقوق قومیتهای افغان و اقلیتهای مذهبی اشاره کرد و این مسأله را مورد تأکید قرار داد بخصوص حفاظت از حقوق مسلمانان شیعه که گروه دولت اسلامی خراسان یا همان شاخه داعش در افغانستان در سالهای گذشته علیه آنان حملاتی را انجام داده است. شیعیان در افغانستان بدلیل این حملات مورد تبعیض و ستم واقع شدهاند. مذاکره با طالبان بهخودی خود به معنای به رسمیت شناختن رسمی آنان به عنوان شریکی برابر با دولت افغانستان نیست. با این حال، به رسمیت نشناختن و نپذیرفتن این موضوع که طالبان بخش بزرگی از افغانستان را تحت کنترل خود دارد، کار دشواری است.
گزارشگر ویژه امریکا برای بازسازی افغانستان اخیراً گزارش داده که دولت افغانستان تنها کنترل ۵۸ درصد از خاک آن کشور را در اختیار دارد. طالبان در همان حال به عنوان نیرویی ظاهر شده که اقتدار دولت افغانستان و نفوذ داعش را به چالش کشیده است. گسترش قلمروی نفوذ داعش در افغانستان دغدغهای بزرگتر برای بسیاری از ملتها و گروهها است.
کریاکو: بله، در واقع سیاست جدید مذاکره با طالبان خطرناک است. چرا که مذاکره با گروهی را به رسمیت میشناسد که همواره دست کم از سوی ایالات متحده امریکا «تروریست» قلمداد شدهاست. علاوه بر این، طالبان دشمن زنان، آموزش، آزادی بیان، رسانهها و مذهب است؛ ارزشها و مؤلفههایی که برای امریکاییها اهمیت دارند.
آیا به نظرتان اصولاً صلح با طالبان امکانپذیر است؟ آیا طالبان قابلیت تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی غیرنظامی را دارد؟
استراند: ما پیش از این نیز شاهد روند مذاکرات صلح در افغانستان بودهایم. سال گذشته توافق صلح با حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار و چگونگی ورود آنان به صحنه سیاست کابل حاصل شد. حزبی که اعضای آن از مجاهدین سابق بودند. مورد مشابهی نیز با طالبان امکانپذیر است. اگرچه ممکن است آنان خواستار داشتن نماینده سیاسی همزمان با قدرت و توان نظامی باشند. گسترش قلمروی نظامی اخیر آنان در سراسر افغانستان از جمله شکست دادن داعش در شمال افغانستان میتواند به عنوان تحکیم موضع طالبان با اهداف نظامی قلمداد شود. چنین توسعه قلمرویی میتواند با ایجاد یک حزب سیاسی و رقابت برای نفوذ سیاسی در پارلمان و شوراهای ولایتی همراه باشد و ترکیب شود. با این حال، برای تحقق این امر نیاز به تغییر سیستم انتخاباتی و کمک به احزاب سیاسی برای برگزاری انتخابات وجود دارد و نه صرفاً ثبت نام افراد آن گونه که در قانون فعلی جریان دارد.
کریاکو: من فکر نمیکنم صلح با طالبان امکانپذیر باشد چرا که طالبان نیازی به صلح ندارد. طالبان از تاریخ آموختهاند که اگر آنان به اندازه کافی صبر کنند امریکاییها در نهایت به خانه باز میگردند همان اتفاقی که در مورد حضور امریکاییها در ویتنام، لبنان و دیگر نقاط جهان روی داد. طالبان در افغانستان زندگی میکنند اما ما (امریکاییها) آنجا زندگی نمیکنیم. در نتیجه، هیچ انگیزه بلند مدتی برای طالبان به منظور نشستن پای میز مذاکره وجود ندارد.
امروزه طالبان تا چه اندازه بین مردم افغانستان نفوذ و محبوبیت دارد؟
استراند: تفاوت و تنوع تا حد زیادی در بخشهای مختلف افغانستان به دلیل حضور گروههای قومیتی مختلف دیده میشود. هم چنین تفاوت بیشتری بین مناطق روستایی و شهری وجود دارد. این موضوع خیلی تغییر نکردهاست. دست کم از سال ۱۹۹۴ میلادی به این سو که شاهد قدرتگیری طالبان تا به امروز بودهام. آنان کماکان متکی به حمایت قویتری در میان پشتونها و مسلمانان سنی هستند و حمایت کمتری در میان هزارهها، تاجیکها، ازبکها و شیعیان افغانستان دارند. با این حال، در سالهای اخیر شاهد تنوع بیشتری در عضوگیری طالبان بودهایم و این گروه در سالهای اخیر توانسته رویکرد خود را با تفاوتهای موجود در میان گروههای قومیتی و مذهبی بیشتر سازگار کند و در مناطق شمالی و غربی افغانستان نفوذ بیشتری به دست آورد. با این حال، هنوز هم حمایت و محبوبیت اصلی و قویتر آنان میان پشتونهای روستانشین است.
معضل اصلی برای حکومت افغانستان آن است که جنگهای متناوب در مناطق پشتوننشین فرصت محدودی را برای مشارکت مردم این مناطق در انتحابات پارلمانی و ریاست جمهوری فراهم میکند. بدین ترتیب نفوذ سیاسی پشتونها در مقایسه با گروههای قومیتی دیگر کاهش یافتهاست. توافق بر سر برقراری آتش بس و یا صلح که اجازه مشارکت گسترده مردمی در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری در سراسر افغانستان را بدهد، میتواند روی توازن قومیتی در پارلمان و درون دولت افغانستان و نمایندگان حاضر در آن تأثیرگذار باشد.
کریاکو: من فکر میکنم این طالبان است که بیشتر روی مردم افغانستان تأثیر میگذارد و نه مردم افغانستان بر طالبان. در فرهنگ طالبان آن گروه به هیچ کس پاسخگو نیست و خود را ملزم به پاسخگویی نمیبیند. مردم افغانستان از آنان پیروی میکنند یا کشته میشوند. این منطق آنها است.
آیا عدم حضور مقامهای افغان در مذاکره با طالبان و صرفاً حضور مقامهای امریکایی باعث از بین رفتن مشروعیت دولت افغانستان نزد افکار عمومی نمیشود؟ چرا امریکاییها دولت افغانستان را در مذاکره با طالبان به بازی نگرفتند؟
استراند: من گمان میکنم امریکا از مذاکرات بین دولت افغانستان و طالبان حمایت میکند و طرفین را نیز تشویق کردهاست. با این حال، این طالبان بوده که پیشنهاد را رد کرده چرا که استدلال آنان این است که تنها امریکا است که میتواند بر سر خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان توافق کند. مذاکره امریکاییها با طالبان میتواند زمینه ساز مذاکرات باز و علنی دولت افغانستان با طالبان شود.
کریاکو: فکر میکنم این استدلال کاملاً درست است. نگاهی به پیشینه مذاکرات بیندازیم. طالبان با خود میگوید چرا با دولت افغانستان مذاکره کنیم، زمانی که میتوانیم مستقیماً با امریکاییها گفتوگو کنیم؟ این رویکرد طالبان و پذیرش مذاکره از سوی امریکا بشدت باعث تضعیف و خدشهدار شدن وجهه و موقعیت دولت افغانستان میشود. این وضعیت سبب میشود در آینده کار برای دولت افغانستان به منظور نشستن پای میز مذاکره با طالبان دشوارتر شود.
ترامپ مانند سایر جمهوریخواهان شعار مبارزه با اسلامگرایان تندرو را داده است با این حال او حاضر شده با طالبان پای میز مذاکره بنشیند. آیا پذیرش مذاکره با طالبان به اعتبار امریکا لطمه نمیزند؟
استراند: ترامپ از زمان کارزار انتخاباتی خود و پیش از به قدرت رسیدن نیز خواستار خروج نیروهای امریکایی از افغانستان بود. جنگ افغانستان از نظر او بسیار پر هزینه بود و جان بسیاری از امریکاییها را از دید او گرفته است. سیاستگذاری خارجی و نظامی دولت او و تیم مشاوران امنیتیاش همگی زمانی که او به ریاست جمهوری انتخاب شد، در جهت تجدید نظر اساسی در سیاست امریکا در قبال افغانستان حرکت کردند. او اجازه داد تعداد کارکنان نظامی امریکایی در افغانستان به طور موقت افزایش یابد تا یا طالبان متحمل شکست شود یا به کشاندن آن گروه پای میز مذاکره کمک کند. اکنون نیز مذاکرات میتواند یکی از پیامدهای اقتصادی و سیاستگذاری با انگیزه منافع شخصی قلمداد شود و نه تغییر رویکرد ترامپ در قبال گروههای رادیکال اسلامگرا.
کریاکو: نخست آن که من فکر میکنم که مذاکرات با طالبان به اعتبار امریکا مادامی که دولت افغانستان در گفتوگوها شرکت نداشته باشد، آسیبی جدی وارد خواهد کرد. دوم آن که من فکر نمیکنم این صرفاً یک شعار توسط کارزار ترامپ بوده باشد. به نظر من ترامپ واقعاً اعتقاد دارد بهتر از هر کسی به مسائل آگاه است. او یک سیاستمدار نیست. او یک تاجر است. او باور دارد سیاستمداران شکست خوردهاند و در نتیجه، دستورات متفاوتی را به وزارت خارجه امریکا ارائه میدهد. شخصاً فکر میکنم این یک اشتباه است. اما مطمئن هستم ترامپ فکر میکند کار درست را انجام میدهد.
آیا نسبت به نتیجه مذاکرات امریکاییها و طالبان امیدوار هستید؟ آیا به نظرتان این دور از مذاکرات به صلح پایدار در افغانستان خواهد انجامید؟ چرا؟
استراند: نسبت به مذاکراتی که بتواند منجر به برقراری آتشبس و ادامه مذاکرات صلح با مشارکت گستردهتر اقلیتها و زنان افغان شود، نگاه مثبتی دارم. با این حال، باید این موضوع را بپذیریم که افراد و جریاناتی در درون طالبان، دولت افغانستان و شبکههای تبهکار موجود در افغانستان وجود دارند که مخالف حل و فصل منازعه از طریق مذاکره هستند. چرا که در آن صورت نفوذ و منابع مالی خود را از دست خواهند داد. پس از ۴۰ سال ادامه جنگ، خشونت و سوء استفاده از قدرت و افزایش دامنه نفوذ عدهای، باید آماده مواجهه با این موضوع باشیم که درگیریهای محلی ممکن است برای یک بازه زمانی حتی با وجود حصول توافق صلح ادامه یابد. با این حال، حل و فصل منازعه از طریق مذاکره میتواند از شدت جنگ و استفاده طالبان از بمبگذاران انتحاری بکاهد. این امر منجر به کاهش تلفات غیر نظامیان میشود، غیر نظامیانی که از سال ۲۰۰۹ میلادی به این سو آمار کشتههای آنان روند صعودی داشته است.
در نتیجه، کاهش خشونتها پیشرفتی عمده برای افغانها خواهد بود و سبب فراهم آمدن امکانات برای توسعه اقتصاد، تجارت قانونی و مسئولیتپذیری بیشتر در قبال استفاده از منابع طبیعی خواهد شد. این موضوع به نفع همسایگان افغانستان خواهد بود چرا که احتمالاً حملات و عملیات تروریستی آغاز شده از افغانستان و امتداد یافته به مناطق پیرامونی نیز کاهش خواهند یافت.
کریاکو: من فکر نمیکنم این مذاکرات هیچ نتیجه ملموسی داشته باشند. همان طور که پیشتر گفتم، هیچ دلیلی وجود ندارد که طالبان بخواهد به سوی صلح حرکت کند. آنها تحقق این امر را زمانی میدانند که نیروهای امریکایی افغانستان را ترک کنند. و البته میدانند اگر به اندازه کافی صبر کنند و بجنگند برنده خواهند شد.
به نظرتان پیروزی عمران خان در انتخابات پاکستان چه تأثیری بر روند مذاکرات صلح افغانستان خواهد گذاشت؟ رابطه او با طالبان چگونه است و پاکستان چه نقشی در مذاکرات ایفا خواهد کرد؟
استراند: پیشبینی این موضوع دشوار است چرا که نخست آنکه هنوز خط مشی عمران خان نسبت به افغانستان مشخص نشده است. دوم، هنوز معلوم نیست تا چه اندازه ارتش پاکستان اجازه میدهد او بتواند دیدگاهی متفاوت از آن نهاد قدرتمند در عرصه سیاست خارجی داشته باشد. سوم اینکه تا چه اندازه او برای بهبود روابط با ایالات متحده اولویت قائل است و تا چه میزان از این موضوع استقبال میکند. اظهارات اخیر او درباره لزوم گفتوگو با هندوستان از جمله بر سر موضوع کشمیر قابل توجه است. دولت افغانستان میتواند برای اتخاذ رویکرد مشابهی از سوی عمران خان در مورد افغانها به حمایت او از حل و فصل مشکلات پای میز مذاکره امیدوار باشد.
کریاکو: من فکر نمیکنم انتخاب عمران خان در پاکستان هیچ تأثیر مستقیمی بر روند مذاکرات داشته باشد. در واقع، پشتیبانی از عمران خان در میان ارتش پاکستان به قدری قوی است که به باور من پاکستانیها به سیاستهایی در قبال افغانستان باز میگردند که در دوران حکومت دولت تحت رهبری پرویز مشرف شاهد آن بودیم. احتمالاً عمران خان نگرانی بیشتری درباره حضور داعش در پاکستان، خشونت در مرز با افغانستان، خشونت در شمال پاکستان از طریق طالبان شاخه پاکستان و هم چنین اقدامات جدایی طلبان کشمیر خواهد داشت که مورد حمایت پاکستان قرار داشتهاند.
وخیم شدن روابط پاکستان با امریکا چه تأثیری بر مذاکرات طالبان با امریکا دارد؟
استراند: همان گونه که پیشتر اشاره کردم، عمران خان از ارائه چهرهای خواستار مذاکره و نیروی مثبت برای حل و فصل مناقشات بیشتر بهره خواهد برد تا آن که بخواهد نشان دهد نیرویی ضد گفتوگو و برهم زننده آن است. این موضع میتواند کاهش دهنده بسیاری از چالشهایی باشد که امروز پاکستان با آن مواجه است. با این حال، باید دید عمران خان چگونه میتواند ارتش پاکستان را متقاعد به پذیرش این رویکرد کند آیا او خواهد توانست رضایت چین را نیز جلب کند و آیا میتواند این اشتیاق را در کابل ایجاد کند که دولت افغانستان، پاکستان را به عنوان متحدی بالقوه قلمداد کند؟ پاسخ این پرسشهای مهم در آینده معلوم خواهند شد.
کریاکو: عمران خان علاقه خاصی به ایالات متحده ندارد. رابطه میان دو کشور رسمی و صحیح خواهد بود با این حال، عمران خان به سادگی تحت فشار قرار نمیگیرد. من فکر میکنم دولت پاکستان هیچ دلیلی برای حمایت از مذاکره طالبان و امریکا نمیبیند چرا که کنار گذاشتن دولتهای افغانستان و پاکستان از جریان این مذاکره تنها به ضرر منافع ملی دو کشور خواهد بود.
آیا ایران میتواند در مذاکرات صلح با طالبان نقش ایفا کند؟ و آیا این موضوع میتواند بهانهای برای گفتوگو میان ایران و امریکا باشد؟
استراند: به نظر میرسد در حال حاضر چندین نوع تماس و مذاکره در جریان است. مانند اعلام نظر مساعد روسیه درباره میزبانی مذاکرات در مسکو. باید دید در این میان تا چه میزان میان کشورهای مختلف رقابت برای میانجیگری و میزبانی گفتوگوها صورت خواهد گرفت. ایران، روسیه، ایالات متحده و طالبان میتوانند منافع مشترکی در مورد کاهش نفوذ داعش و مبارزه با گسترش قلمروی تهاجمی و استفاده از ابزار ترور توسط آن گروه داشته باشند. اگر این موضوع از سوی تمامی طرفین پذیرفته شود، میتواند زمینهساز فضایی برای گفتوگوهای دوجانبه میان امریکا و ایران و فرصتی برای رسیدگی به طیف وسیعی از مسائلی باشد که به نظر میرسد اکنون منجمد شدهاند بخصوص از زمان وضع و اعمال مجدد تحریمهای امریکا علیه ایران.
کریاکو: من همیشه بر این باورم که نقشی برای ایران در مذاکرات منطقهای وجود دارد. دست کم اکثر طرفین میتوانند بر سر همکاری با یکدیگر برای مبارزه علیه تروریسم و مواد مخدر توافق نظر داشته باشند. بار دیگر میتوان حتی در سطح حداقلی اعتمادسازی را انجام داد تا سعی در رسیدن به سطح اعتماد برای تمامی طرفین عملی شود. از نظر من ایران همواره باید در هرگونه مذاکره و یا دیدار دیپلماتیک منطقهای حضور داشته باشد.
علت بی نتیجه ماندن مذاکرات با طالبان در دورههای قبلی چه بود؟ آیا ایدئولوژیک بودن طالبان مانع اصلی بوده است یا حمایت خارجی از آن گروه؟
استراند: تاکنون مذاکرات رسمیای در جریان نبوده بلکه در برخی از موارد تلاشهای گوناگون برای روشن شدن موقعیتها، تعیین خطوط قرمز و ارزیابی امکان مذاکرات صورت گرفتهاند. گشایش دفتر رسمی طالبان در قطر در سال ۲۰۱۳ میلادی امیدهایی را درباره مذاکرات مستقیم ایجاد کرد اما جنجال بر سر موضوع گشایش دفتر مانع برگزاری مذاکرات شد. طالبان پس از آن از طرح تقاضای عقبنشینی نیروهای بینالمللی از افغانستان پیش از آغاز گفتوگوها خودداری کرد. این موضوع فضای تازهای برای گفتوگو با امریکا فراهم کرد و اکنون این موضوع در دوحه بار دیگر مطرح شده است. ایدئولوژی طالبان و اقدامات آن گروه در طول سالهای مختلف فرق کردهاند. آنها از زمان شکلگیری در سال ۱۹۹۴ میلادی به این سو اقداماتشان را به نواحی مختلف افغانستان محدود کردهاند و یک سازمان بینالمللی اسلامگرا نبودهاند. در نتیجه، موضع وعملکرد آنان متفاوت از القاعده و داعش است و افغانهای کمی نیز در اقدامات تروریستی بینالمللی حضور داشتهاند.
کریاکو: دلیل اصلی شکست مذاکرات، ایدئولوژی سازشناپذیر طالبان است. ساده بگویم طالبان بیش از آن که چیزی و کسی را دوست بدارد نفرت ورزیدن را دوست دارد. طالبان از مسلمانان شیعه متنفر است. از زنان نفرت دارد. از دموکراسی به سبک غربی متنفر است. از مردمان افغانستان که جزو قوم پشتون نیستند نفرت دارد. ایدئولوژی طالبان دستورالعملی برای موفقیت نیست.
عدهای میگویند دولت افغانستان خود با بحران داخلی مواجه است و توانایی یافتن راه حل صلح با طالبان را ندارد نظر شما چیست؟
استراند: دولت وحدت ملی افغانستان از زمان تأسیس از درون دچار تفرقه و چند دستگی بوده و این وضعیت پس از مداخله امریکا نیز حفظ شده است. در نتیجه، وزارتخانهها نیز میان اشرف غنی احمدزی، رئیس جمهوری و عبدالله عبدالله رئیس اجرایی تقسیم شده است. بسیاری از گروههای حاضر در دولت در شکست دادن طالبان و جلوگیری از بازگشت آن گروه به قدرت در سال ۲۰۰۱ میلادی و در همکاری با امریکاییها نقش داشتند. در نتیجه، تمایل زیاد به ورود به توافق با طالبان از قدرت و نفوذ آنان میکاهد. تنها نیرویی که قدرت نظامی و اقتصادی کافی برای متقاعد کردن آنان به تغییر موضعشان دارد، احتمالاً دولت ایالات متحده امریکا است. در نتیجه، امریکا اهمیت استراتژیک به منظور شکلدهی به چارچوب نهایی مذاکرات بین دولت افغانستان و طالبان را دارد.
کریاکو: بله. بحران داخلی در افغانستان طولانی مدت بوده چرا که دولت مرکزی ضعیف است. به یاد داشته باشیم که دولت مرکزی افغانستان در عمل کنترل بخشهای بسیار کمی از آن کشور را در دست دارد. حتی نواحیای که در ظاهر تحت کنترل دولت هستند، صحنه خشونتهای منظم هستند. من فکر میکنم مصالحه واقعی میان طالبان و حکومت افغانستان تنها در صورتی امکانپذیر است که واقعاً یک دولت مرکزی قوی در کابل وجود داشته باشد. گمان نمیکنم چنین موضوعی در آینده قابل پیشبینی و میسر باشد.
آزمونی جدی برای طالبان
جیمز دابینز ٭
ایالات متحده از سال ۲۰۱۰ میلادی مایل به مذاکره با طالبان بوده و در زمانهای مختلف بارها این کار را انجام داده است. آنچه تازگی دارد، این است که این بار دولت افغانستان امریکا را تشویق میکند تا این کار را انجام دهد. واقعیت اما آن است که امریکا برای صلح مذاکره نمیکند، بلکه تلاش میکند از طریق مذاکره با طالبان در نهایت آن گروه را پای میز مذاکره با دولت افغانستان بکشاند. واقعیت آن است که دولت افغانستان، امریکاییها را تشویق کرده وارد مذاکره با طالبان شوند تا اولین گام به سمت مذاکرات گستردهتر برداشته شود. مذاکرات خوب است و حداقل ارزش آزمودن طالبان را دارد. در این مذاکرات مشخص خواهد شد آیا طالبان واقعاً خواستار صلح است یا خیر. طالبان در حال تلاش برای کسب حمایت مردمی است و تاکنون موفقیتهای محدودی در این راستا داشته است.
در این میان، ترامپ همیشه آماده مذاکره است اما میخواهد این کار را از موضع قدرت انجام دهد. هنوز خیلی زود است، بگوییم نتیجه مذاکرات چه خواهد شد هنوز چشمانداز صلح بسیار دور است. در این میان کشورهای همسایه میتوانند کمک کنند اما ابهامات زیادی وجود دارد. برای مثال، هنوز مشخص نیست که عمران خان نخستوزیر تازه پاکستان چه سیاستی را در قبال افغانستان اتخاذ خواهد کرد. ایران نیز میتواند کمک کند اما اختلافات بزرگ تر میان ایران و امریکا وجود دارند که امکان هرگونه گفتوگو را دشوارتر میسازند. علاوه بر آن مانع اساسی برای صلح در افغانستان آن است که طالبان حاضر به مذاکره با دولت افغانستان نیست. باید دید تلاش امریکاییها برای متقاعد کردن طالبان به مذاکره با دولت افغانستان تا چه اندازه موفقیتآمیز خواهد بود. در این میان، امریکا مهمترین نقش را ایفا میکند. سایر قدرتها از جمله چینیها تلاش کردهاند تا مذاکرات صلح را با تشویق از سوی امریکاییها رهبری کنند اما بدون موفقیت بودهاند. روسیه نیز در این عرصه فاقد نفوذ کافی است.
٭ نماینده ویژه امریکا در امور افغانستان و پاکستان
(۲۰۱۴-۲۰۱۳) و سفیر سابق امریکا در اتحادیه اروپا (۱۹۹۳-۱۹۹۱)
نوژن اعتضادالسلطنه
- 15
- 1