به گزارش بانی فیلم به نقل از ورایتی، روز جمعه در فستیوال فیلم لوکارنو که بنام ترین و شناخته شدهترین فستیوال مستقل اروپاست، جایزه یک عمر دستاورد حرفهای به آدرین برودی تعلق گرفت. در حین این فستیوال، او صحبتی با ورایتی در مورد این داشت که چرا اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اولش به خاطر فیلم سال ۲۰۰۳ «پیانیست» منجر به این نشد که آنقدر که انتظار می رفت او نقش های بزرگ استودیویی به دست بیاورد. علاوه بر این، او وارد مبحث ارتباطش با چین شد، کشوری که او در آن یکی از معدود ستارههای غربی پولساز است. با این حال، او جزییات خیلی زیادی در مورد نقش جدیدش در سریال تلویزیونی «پیکی بلایندرز» محصول شبکه بی بی سی و فیلم سینمایی عجیب «دنیرو» در میان نگذاشت.
از فیلم های اولیه تان پروژه ای که بیشتر از همه برای من متمایز مانده فیلم «نان و رزها» ساخته کن لوچ است، کسی که سال گذشته اینجا در لوکارنو از او تجلیل شد. این موضوع هنوز هم بسیار درخور و خوش زمان است، مخصوصا با توجه به اینکه داستانش در مورد کارگران مکزیکی در لس آنجلس است که مورد سوء استفاده واقع می شوند. می توانید کمی با من درباره کار کردن با لوچ صحبت کنید. چطور این اتفاق افتاد؟
من تست بازیگریام برای آن فیلم را به یاد ندارم، اما این را به یاد می آورم که طبیعت کاری او چطور بود؛ اینطور بود که تمام شرکت کنندگان دیگر غیربازیگر بودند. غیر از دو دختر نقش های اصلی و یک یا دو نفر دیگر. بقیهشان آبدارچی بودند، بعضی ها سازمان دهندگان اتحادیه ها بودند؛ افراد واقعی. که خیلی جالب بود. برخورد او این بود که اجازه دهد تا جایی که ممکن است اتفاق های غیرمترقبه و ناگهانی به وقوع بپیوندد و این میتوانست به طور بالقوه فیلمنامه را عوض کند. او دو سوم یک صحنه را به ما میداد و من سرانجامش را نمی دانستم. حتی فقط به عنوان یک تمرین برای من خیلی جالب بود… کن انسانی بسیار صادق و بخشنده است. فردی واقعا متوجه و مهربان است. این کیفیتی خیلی خوب در یک کارگردان است.
مسیر حرفه ای کاری شما که معبدی از سینمای مستقل است، اینجا در لوکارنو مورد تجلیل قرار میگیرد. البته که شما خیلی در دنیای مستقل و با بعضی از بهترین کارگردان های سینما کار کرده اید. اما در عین حال فیلم های استودیویی مثل «کینگ کنگ» و «شکارچیها» هم ساخته اید. سوالم این است که چطور بیشتر از این ها داخل سیستم استودیویی کار نکرده اید. بالاخره، وقتی ۲۹ ساله بودید اسکار بردید. به خاطر این است که نقش های درست به شما پیشنهاد نشده اند؟
نه. به خاطر این است که من فرصت های خودم را شکل دادم. اما تا حدودی راست می گویید، نقش درست هم پیش نیامده است. اگر به من نقش های مرد اول نمادین پیشنهاد می شد که استودیوها امروز بیشتر از آنها می سازند؛ نقش هایی که جورج کلونی بیشتر به سمت شان می رود، کسی که سابقه بسیار بیشتری از من دارد… هنوز هم یک سلسله وجود دارد و هنوز هم تنها تعداد بسیار معدودی از فیلم های حقیقتا فوقالعاده وجود دارند که ساخته شده اند. من بسیار از این مسئله خوشحال هستم که توانستم افتخار دریافت جایزه اسکار را داشته باشم، آن هم در سنی جوان. و برایم خیلی مهم بود که یک بازیگر باقی بمانم، البته اگر این با عقل جور در می آید، و تبدیل به چیزی نشوم که همه می خواستند باشم… حس می کردم که شاید با بهمنی از چیزهایی که دارند سمت من می آیند – حتی با وجود فیلم های کالیبر بالایی که طرفم می آمدند – می خواستم همیشه به سبک خودم وفادار بمانم که پیدا کردن نقشی بود که پیش از همه چیز با خودم ارتباط برقرار می کند؛ فیلمسازهایی که جالب هستند و از انتخاب های خلاق ریسکی نترسم چون به نظر من خود پروسه ساختن یک فیلم باید چیزی باشد که بسیار به آدم از نظر هنری انگیزه می دهد.
«شکارچی ها» مثالی عالی از این است: «شکارچی ها» را نساختم چون داشتم می مردم تا یک فیلم استودیویی بسازم. البته فیلم استودیویی هست. اما در آن بازی کردم چون با خودم فکر می کردم چقدر جالب و چقدر غیرقابل پیش بینی و چه چالش فوق العاده ای خواهد بود که بتوانم وارد قالب یکی از شخصیت های شوارتزنگر بشوم؛ یک نقش قهرمان اکشن هیکلی دهه هشتادی و بتوانم این کار را با یک نوع حس بازیگوشی انجام بدهم اما در عین حال وقار خودم را هم به آن اضافه کنم.
مثل کلونی، شما هم کمپانی تهیه خودتان را دارید که اسمش فیبل هاوس است. اما کمپانی شما که در سال ۲۰۱۴ تاسیس شده، آنطور که من متوجه شدم از چین فایننس دریافت می کند چون آن ها به خاطر «تیغ اژدها» که در سال ۲۰۱۵ حسابی پرفروش بود و پیش از آن هم «بازگشت به ۱۹۴۲» آنجا عاشق شما هستند. می توانید درباره ارتباط تان با صنعت فیلم چین با من صحبت کنید؟
علاقه شدید من نسبت به سینمای چین با پدرم آغاز می شود. در دهه هشتاد ما با هم به کانال استریت میرفتیم و فیلم های عجیب و دیوانه وار کونگ فو نگاه می کردیم؛ فیلم های قدیمی عالی خیلی عجیب که شرط می بندم روی تارانتینو هم تاثیر گذاشتهاند. آر.زی.ای از وو تانگ کلن هم تحت تاثیر آن ها قرار گرفت و ساب ژانری از هیپ هاپ را خلق کرد که غنی از این فرهنگ بود. بنابراین من همیشه این ارتباط را داشته ام… وقتی نوجوان بودم همیشه این جور چیزها را دوست داشتم. به مطالعه هنرهای رزمی پرداختم. چین جای فوق العاده ای است. به نظرم در حال حاضر به طور کلی رابطه شان کمی تغییر جهت داده و جالب نیست چون هالیوود سعی دارد بخشی از آن باشد و برعکس. مسلما منابع بسیاری آنجا وجود دارد. زمان بندی من هم جالب بود چون از بقیه جلو بودم. راستش را بگویم تاجر بودن خیلی برای من جذابیت ندارد. تمام انگیزه ام فقط این بود که بتوانم فرصت های بهتری برای خودم درست کنم. چین از این مسئله استقبال کرده است… در مورد «تیغ اژدها» هم توانستم در آن نقش یک شخصیت هنرمند رزمی را بازی کنم. کل فیلم خیلی دراماتیک است، اما خیلی جالب بود که بتوانم نقش یک شخصیت منفی کامل با انواع و اقسام ناامنی های درونی را بازی کنم
و جکی چان و شرکای تهیه کننده اش هم خیلی از من حمایت کردند. اما در تهیه کردن چند پروژه عقب کشیده ام چون درست کردن فیلم ها به طور مشترک سخت است. در عین حال، الان دارم خیلی جدی نقاشی می کنم که بخشی بزرگ از زندگی ام است و کمی کنار کشیدم و تصمیم گرفتم کاری نکنم و بازی نکنم مگر اینکه پروژه ای از راه برسد که واقعا برایم جالب است. اما هنوز هم بعضی از پروژه های فیبل هاوس برایم خیلی جالب هستند.
اخیرا در تلویزیون هم ظاهر شده اید: «هودینی»؛ اپیزودی از سریال «تاس» شوتایم که بازخوردهای خیلی خوبی داشت. به زودی هم قرار است در فصل جدید «پیکی بلایندرز» نقش بزرگترین تهدید اعمال شده به تامی شلبی را ایفا کنید. می توانید چیزی جدید در مورد نقش تان در «پیکی بلایندرز» بگویید، البته فراتر از این حقیقت که قرار است تهدیدی بزرگ برای خانواده او باشید؟ چه نوع آماده سازی هایی انجام دادید تا خودتان را وارد آن نقش کنید؟
من ترجیح می دهم الان خیلی وارد این مسئله نشوم چون مراحل تهیه این سریال خیلی خیلی مخفیانه و بیسر و صداست، اما عاشق آن هستم. نویسندگیاش خارق العاده است که خیلی خیلی من را هیجان زده می کند. استیو نایت فردی به شدت با استعداد است و بازیگران حاضر در این سریال هم عالی هستند. تنها چیزی که الان می توانم به شما بگویم این است که وارد شدن به این نقش خیلی برایم جالب بود و از آن نوع نقش هایی بود که مدت ها دلم می خواست بازی کنم.
فیلم بعدی تان که قرار است روی پرده های سینما برود «سگی به نام دنیرو» نام دارد و به عنوان یک تریلر سبک «سگ های آب انبار» توصیف شده است. می توانید در مورد این با من صحبت کنید؟
فیلمبرداری این پروژه را تمام کردیم. کار کردن با جان مالکوویچ فوق العاده بود، روری کالکین هم در این فیلم هست؛ خیلی قوی است. الان کمی زود است که بخواهیم درباره اش صحبت کنیم، اما چیزی که بیشتر از همه باعث شد من جذب این پروژه بشوم یک نویسنده و کارگردان جوان به نام پل سولت (از «گریس») بود و این حقیقت که این فیلم از آن نوع فیلم هایی است که خودم دوست دارم بروم و آن را تماشا کنم. چند ژانر را تار و مخلوط می کند؛ جنبه تریلر دارد؛ یک نوع عنصر محدودشده دراماتیک دارد؛ و به نوبه ای هم در خود اکشن دارد. این حقیقت را خیلی دوست دارم که یک سگ در آن هست که شخصیت اصلی است و اسمش دنیرو است. من عاشق حیوانات هستم. یک نوع توازی هم در مورد حیوانات آسیب دیده و نادیده گرفته شده و همچنین افراد کنار گذاشته شده جامعه در آن هست… حتی با وجود اینکه اگر به سطح فیلم نگاه کنید یک پروژه بسیار بازرگانی می بینید، یک جریان زیرین دارد که من می توانم با آن ارتباط برقرار کنم. این چیزی بود که در مورد این فیلم برایم جذاب بود، و البته کار کردن با جان، بازیگری که همیشه مورد تحسین من بوده است. با هم خیلی خوش گذراندیم… به نظرم روری در این فیلم خیلی خاص خواهد بود و آن سگ هم عالی بود.
- 12
- 3