کسی که در برابر ناملایمات روزگار ایستادگی میکند و تقابل و کشمکشهای او با ضدقهرمان، همچون خونی در رگهای قصه به داستان جان و گرما میبخشد. حفظ تعادل در نمایش این چهره جذاب بخصوص در آثار رئال، حلقه مفقود دیگری است که گاه موجب دلزدگی مخاطب و فاصله گرفتن او از قهرمان میشود. آنچه به شخصیت یکتا در سریال «هشت و نیم دقیقه» ویژگیهای یک قهرمان یا دستکم شبهقهرمان را میبخشد، ایستادگی و ناامید نشدن در اوج درماندگی است و آنچه قصه او را تماشایی میکند این است که همچون اغلب شخصیتهایی که میشناسیم؛ انفعال، عاملیت، خطا و صواب را همزمان دارد و تفاوتش در عدول نکردن از اصول اخلاقی، پذیرش اشتباه، تلاش برای جبران و بهبود شرایط است. اتفاقا همین خصایص است که بیننده را همراه میسازد و به سمتی میکشاند که دوست دارد در بحران، همچون شخصیت اصلی این مجموعه، قهرمان زندگی خود باشد.
ردپای انتقام در گزارش یک مرگ
«هشت و نیم دقیقه» پر است از گرههای کور و پیدرپی که گاه از غفلت شخصیتها ناشی میشود و گاه از نیمه تاریک روح آنان. این اثر، روایت یک کینه کهنه و انتقام است که دقایق سرنوشتساز فاصله دو مرگ دستاویزی برای ابرازش و حوادث خواسته و ناخواسته میانه قصه و بهانهای برای شعلهورتر شدن آن است. این مجموعه، تصویری است از جنگ میان قهرمان داستان در جایگاه خیر با آنان که در جرگه شر هستند. نیروهای خیر و شر در این قصه با مرزی باریک و لغزان از یکدیگر جدا شدهاند؛ اغلب آدمها نیمی تاریک و نیمی روشناند.
همین است که مخاطب به شخصیت فرزین با بازی «بهرنگ علوی» به سبب گذشته تلخش حق میدهد و از سوی دیگر گاه از خوی انتقامجوی او متنفر میشود. تیرگیهای او مستدل به تصویر کشیده شدهاند؛ شخصیتی درونگرا که گلههایش را به زبان نمیآورد، اما در بزنگاه با ملعبه قرار دادن گزارش یک مرگ، درصدد انتقام برمیآید. راویان این داستانِ پرفراز و نشیب، روح شخصیتها را با ظرافت، خوش تراشیدهاند تا جایی که میتوان رفتارهای عجیب آنان را توالی ذات، اندیشه و تجربه زیستیشان دانست و از صداقت و دروغگویی توامانشان حیرت نکرد. آنچه در ماحصلِ کوشش نویسندگان سریال جلوهگری میکند، نمایش بیطرفانه شخصیتهای متضاد یا ضدقهرمان همانند فروغ و فرزین است تا آنجا که مخاطب به همه آدمهای درگیر این قصه نزدیک میشود و تنها زمانیکه بحث بیاخلاقی به میان میآید، پشت قهرمان میایستد. این همانی است که در عالم واقع نیز رخ میدهد.
هیچ پلیدی از ذات خود آگاه نیست بلکه برای تک تک اعمال نافی حقش برهان میتراشد و از بهانههای کوچک، استدلالهای دهان پرکن میسازد تا به اهداف خویش برسد و در این میان با سوءاستفاده از نقاط ضعف آدمها، تطمیع سودجویان و به مدد هواداران حزب باد نظیر شخصیت نورایی در این سریال سعی میکند خواستههایش را عملی کند.
هر آدم، یک قصه
شهرام شاهحسینی در مقام کارگردان، در دو سریال اخیر خود فیلمنامههایی را اجرا کرده است که از حیث قصههای تو در تو به سریالهای روز دنیا پهلو میزنند. این روند در «هشتو نیم دقیقه» بیش از «همه چیز آنجاست» به بار نشسته است؛ تا جایی که از داستانکها در راستای خط اصلی قصه، شخصیتپردازی و فضاسازی بهتر بهره گرفته شده است. حتی شخصیتهای مکمل و فرعی نیز صاحب پیشینه و قصه هستند و مخاطب با زندگی و دغدغههایشان آشنا میشود و به همین سبب کنشهای آنان را در موقعیتهای گوناگون، ریشهیابی و باور میکند. شخصیتهای آشنای «هشت و نیم دقیقه»، کسانی هستند که هر بینندهای در اطرافیانش سراغ دارد یا دست کم از کنار زندگیشان عبور کرده است. آدمهایی که درگیر دغدغههای ملموسی همچون خلا قانونی، اختلافات خانوادگی، تقسیم ارث و مشکلاتی از این دست هستند.
در آخر باید افزود که اگر فیلمنامهنویس در متن به عنوان نقشه راه، با ظرافت آدمها و حوادث را کنار هم چیده باشد؛ کارگردان و بازیگران با عدم درک موقعیت شخصیتها میتوانند نیمی از زحمات را به باد داده یا با اجرایی مناسب حتی نواقص فیلمنامه را به میزانی درخور بپوشانند. به نظر میرسد «هشت و نیم دقیقه» نقطه تلاقی این تلاش دو سویه است که توانسته به میزان زیادی از مرحله متن و اجرا سربلند بیرون بیاید و این شبها مخاطب را با خود همراه کند.
- 9
- 6