چکیده ای از زندگینامه ابن باجه:
نام کامل: ابوبكر محمد بن يحيى بن الصائغ التُجيبى
تاریخ تولد: حدود ۴۷۸ هجری قمری
محل تولد: سرقسطه، اندلس ؛ ساراگوسای اسپانیای امروزی
زمینه فعالیت: ستارهشناس، ریاضیدان، منطقدان، فيلسوف، فیزیکدان، طبیب، روانشناس، گیاهشناس، دانشمند، شاعر و دولتمرد اندلس
وفات: رمضان ۵۳۳ هجری قمری
آثار: مجموعه موجود در کتابخانه بودليان، در شهر آكسفورد، مجموعه برلين، مجموعه کتابخانه اسكوريال، مجموعه تاشكند
زندگینامه ابن باجه:
ابوبكر محمد بن يحيى بن الصائغ التُجيبى که با نام ابن باجه شناخته می شود؛ ستارهشناس، ریاضیدان، منطقدان، فيلسوف، فیزیکدان، طبیب، روانشناس، گیاهشناس، دانشمند، شاعر و از دولتمردان اندلسى بود که حدودا در سال ۴۷۸ هجری قمری در سرقسطه، اندلس یا همان ساراگوسای اسپانیای امروزی به دنیا آمد. او یکی از چهره های شناخته شده فلسفه در جهان اسلام نیز محسوب می شود.
از آنجا که پدر ابن باجه زرگر بوده این لقب را به او داده بودند زیرا در زبان اندلسیان باجه به معنای نقره بوده است. هنگامی که ابن خلدون از دانشمندان بزرگی نام می برد؛ اسم ابن باجه را در کنار فارابى، ابن سينا و ابن رشد آورده است.
شبهه در تاریخ تولد:
تاریخ تولد ابن باجه به طور قطع شناخته شده نیست، اما بر اساس تحقیقاتی که تاریخ نگاران درباره زندگی و سرگذشت این فیلسوف بزرگ انجام داده اید؛ روشن شده است که وی در سال ۵۳۳ هجری قمری در شهر فاس مراكش از دنیا رفته است.
ابن ابىاصيبعه گزارش کرده است که ابن باجه در زمان مرگ جوان بوده است پس می توان نتیجه گرفت که وی در اواخر سده ۵ به دنیا آمده است. این تاریخ را می توان حدود ۴۷۸ هجری قمری در نظر گرفت که تاریخی معادل با پایان حكومت و نيز مرگ ابوعامر يوسف بن احمد اول فرزند هود ملقب به با المؤتمن از ملوكالطوايف بنو هود در شهر سرقسطه می باشد.
دوران کودکی ابن باجه:
هیچ گونه آگاهی در رابطه با سرگذشت یا دوران کودکی تا جوانی ابن باجه، وجود ندارد، به غیر از اینکه می توان تصور کرد این دانشمند با هوش سرشار خود سرگرم آموختن علوم مختلف بوده است، که این موضوع در دوران فرمانروايى ملوكالطوايف در اندلس رواج بسیاری داشته است.
در آن زمان و به خصوص در زمان ابوجعفر مقتدر بن هود و پسرش ابوعامر يوسف المؤتمن مدارس ریاضیات و نجوم بسیار شکوفا بوده اند. مرحله ای از سرگذشت ابن باجه در زمان آغاز امارت ابن تفلویت بر سرقسطه بعد از گذشت دوران کودکی و جوانی مشخص می شود.
گزارشى از فتح بن خاقان غرناطى که به عنوان اديب و نویسنده معاصر ابن باجه شناخته می شود، در دست است که بر اساس آن ابن باجه در دوران وزارتش نزد ابن تفلویت، یک بار بهعنوان سفير وى نزد عمادالدولة بن هود فرستاده شده بود.
رابطه دوستانه در بین باقی ماندگان حاكمان بنو هود و مرابطون از فرمانروايان جديد اندلس، برقرار نبود، از طرفی باید اشاره کرد که ابن باجه بنوتجيب بوده است که تجیب در لغت به معنای دختر ثوبان بن سليم بن مذحج می باشد که قبل از بنوهود فرمانروايى سرقسطه را برعهده داشته است. این احتمال وجود دارد که در سال ۵۰۹ هجری قمری؛ ابن باجه به سفارت نزد عمادالدوله رفته بوده است.
بر اساس گفته ابن خاقان ابن باجه توسط عمادالدوله به زندان انداخته شد و حتی قصد کشتن او هم وجود داشت، اما بعد از گذشت مدتی او را آزاد کرد. بر اساس آنچه آمده است آزادی این دانشمند در پی شفاعت پدر ابن رشد، فيلسوف مشهور صورت گرفته است، البته اگر بخواهیم از لحاظ تاریخی به این موضوع نگاه کنیم شفاعت کننده باید پدربزرگ ابن رشد، قاضى معروف و امام مسجد بزرگ در قرطبه باشد.
بر اساس آنچه مشهور است، ابن خاقان در پی دشمنی که با ابن باجه داشته است در کتاب قلائد از این دانشمند به بدی یاد می کند و وی را به بىدينى، كجانديشى و گمراهى متهم می کند.
مراتب انسان بر اساس نظر ابن باجه:
بر اساس آنچه ابن باجه معتقد بوده است انسان را در سه پایگاه یا مرتبه قرار می دهد:
۱)مرتبه عام مردم
۲) مرتبه شناخت نظری
۳) مرتبه نیکبختیان
مرتبه عامه مردم:
این مرتبه طبیعی می باشد و برای ایشان معقول پیوسته به صورتهای هیولانی قرار دارد که و آن را جز از رهگذر اینها و به وسیله اینها و برای اینها نمیشناسند؛ همه هنرهای عملی در این شمارند.
مرتبه شناخت نظری:
این مرتبه اوج نیز طبیعی است، عموم مردم اول به امور محسوس موضوعات نگاه می کنند، بعد از آن در رابطه با عقل و معقول می اندیشند. این هم به دلیل موضوعهای محسوس است. اما کسانی که با دیدگاه طبیعت شناس نگاه می کنند ابتدا معقول را در نظر می گیرند و سپس موضوعهای محسوس و به خاطر معقول از جهت همانندی، به همین وسیله اول به معقول نگاه می کنند.
اما همراه با معقول به شکل هیولانی، به همین دلیل است که در موضوعات که در آن دانش به کار گرفته شده است، متضمن موضوعها و محمولهای خود هستند، به همیت جهت قضایای کلی هستند.
برای مثال واضح اس که در این گفته «کل انسان حیوان» یک مورد سومی هم بافت می شود که عرب ها دست به حذف آن زده اند، همانطور که تواسنته اند ادات رابطه را هم حذف کنند. پس زمانی که این عبارت را به کار می بریم بر معنایی که در آن گنجانده شده است دلالت می دهیم که همان: «کل ما هو انسان فهو حیوان» یا «ای شیء وصف بانّه انسان فذلک الشیء یوصف بانّه حیوان» است.
هر کسی که در مرتبه نظری قرار دارد؛ معقول را می بیند اما با واسطه. همانطور که خورشید می تواند در آب دیده شود، اما در آب شبح و عکس خورشید دیده می شود نه خود آن، اما عموم مردم می توانند شبح شبح آن را ببینند، مثل اینکه خورشید عکس خود را در آب انداخته و مردم عکس آن را در آینه منعکس خواهند دید، پس آنچیزی که در آینه دیده می شود در واقع دارای شخص محسوسی نیست.
مرتبه نیکبختیان:
ابن باجه سومین مرتبه را نیکبختان می نامد، آنها می توانند یک شیء را به نفسه یعنی همانچیزی که در خود آن هست ببینند.
وفات ابن باجه:
در رمضان ۵۳۳ هجری قمری شهر فاس، ابن باجه چشم از جهان فرو بست و در همانجا نیز به خاک سپرده شد. بر اساس برخی منابع ابن باجه در اثر مصرف بادنجان آلوده شده به زهر توسط دشمن خود عبدالملك بن زهر مسموم شده است.
آثار ابن باجه:
با وجودی که ابن باجه زندیگ پرحادثه ای را پشت سر گذاشت و به کارهای سیاسی نیز مشغول بود اما توانست یک نویسنده پربار باشد. از طرفی به علت گرفتاری هایی که داشت؛ اکثر نوشته های باقی مانده از او ناقص یا نا تمام هستند یا به شکل مجموعه از رساله های کوچک وجود دارند.
مجموعههاى دستنوشتهاى كه تاكنون از آثار ابن باجه شناخته شده است، شامل موارد زیر می باشد:
مجموعه موجود در کتابخانه بودليان، در شهر آكسفورد
مجموعه برلين
مجموعه کتابخانه اسكوريال
مجموعه تاشكند
گردآوری: بخش بیوگرافی سرپوش
- 11
- 4