وقتی در اینترنت جستجو میکنیم، این جستجوها چه چیزی را نشان میدهد؟ تحلیل در نتایج جستجو در گوگل، حقایقی آزاردهنده از عقاید، علایق و تعصبات ما را فاش میکند.
مقالهای که در زیر میخوانید بخشی از کتاب «همه دروغ میگویند» نوشته ست استفندیویدویتز، دانشمنده کلان داده سابق گوگل، است که در روزنامه گاردین منتشر شده است. در پایان مصاحبهای کوتاه با نویسنده کتاب را خواهید خواند.
همه دروغ میگویند. مردم در مورد اینکه در مورد اینکه چند بار به باشگاه میروند، قیمت کفش آنها چقدر است و کتابهایی که میخوانند، دروغ میگویند. آنها سر کار نمیروند چون بیمار هستند، اما در واقع دروغ میگویند. آنها میگویند که با شما تماس میگیرند، اما نمیگیرند.
آنها میگویند که خوشحال هستند، اما در واقع ناراحت هستند. مردم به دوستان خود دروغ میگویند. آنها به روسای خود دروغ میگویند. آنها به فرزندان، والدین، دکترها، شوهرشان، همسرشان و حتی خودشان دروغ میگویند. آنها حتی در نظرسنجیها هم دروغ میگویند. برای مثال، آیا شما به سوالات زیر پاسخ درست میدهید: آیا تا به حال در امتحان تقلب کردهاید؟ آیا تا به حال به کشتن کسی فکر کردهاید؟ آیا تابحال دروغ گفتهاید؟
بسیاری از افراد در گزارش افکار و اعمال شرمآور خود در نظرسنجیها دروغ میگویند. با اینکه بسیاری از نظرسنجیها ناشناس هستند، اما افراد میخواهند خود را خوب جلوه دهند. در علم نظرسنجی، به این موضوع خطای مطلوبیت اجتماعی (social desirability bias) گفته میشود. مقالهی مهمی که در سال ۱۹۵۰ منتشر شد نشان میدهد که نظرسنجیها چگونه در دام این خطا میافتند.
محققان دادههای رسمی ساکنان دنور را در مورد سه سوال جمعآوری کردند. این سه سوال عبارت بود از: چند درصد افراد رای داده بودند، چند درصد به موسسات خیریه کمک کرده بودند و چند درصد آنها کارت کتابخانه داشتند. آنها سپس از ساکنان نظرسنجی انجام دادند تا دریابند که آیا درصدهایی که افراد بیان کرده بودند با آمار رسمی تطابق دارد یا نه. نتایج در آن زمان تکاندهنده بود. چیزهایی که ساکنان دنور گفته بودند در تضاد آشکار با آمار رسمی بود. گرچه این نظرسنجی به صورت ناشناس انجام شده بود، اما بسیاری از مردم در مورد رایدادن و میزان بخشش به موسسات خیریه دروغ گفته بودند.
آیا چیزی در ۶۵ سال گذشته تغییر کرده است؟ در عصر اینترنت، نداشتن کارت کتابخانه چندان خجالتآور نیست. اما گرچه معیارهای خجالتآور بودن تغییر کرده است، اما تمایل مردم به دروغگفتن در نظرسنجیها تغییر نکرده است. اخیرا یک نظرسنجی نظرات فارغالتحصیلان دانشگاه مریلند را در مورد تجربهشان از دانشگاه پرسیده است. سپس جوابهای افراد با آمار رسمی مقایسه شد.
افراد به صورت یکپارچه به نظرسنجیها دروغ میگویند به گونهای که خودشان را خوبتر از چیزی که هستند، نشان دهند. تنها ۲ درصد گفته بودند که معدل آنها کمتر از ۱۲.۵ است، در حالیکه ۱۱ درصد معدل کمتری از ۱۲.۵ داشتند. ۴۴ درصد گفته بودند که در سال گذشته مبالغی را به دانشگاه اهدا کرده بودند، اما در حقیقت تنها ۲۸ درصد مبالغی اهدا کرده بودند.
افراد عادت دارند به خودشان دروغ بگویند. شاید علت اینکه بسیاری از افراد خود را بالاتر از متوسط میدانند، همین دروغ گفتن به خودشان است. این مسئله تا چه حد بزرگ است؟ بیش از ۴۰ درصد از مهندسان یک شرکت گفتهاند که جزو ۵ درصد بهترین مهندسان هستند. بیش از ۹۰ درصد استادان دانشگاه گفتهاند که عملکردی بهتر از میانگین دارند. ۲۵ درصد از دبیرستانیها گفتهاند که از نظر مهارتهای ارتباطی جز یک درصد برتر هستند. اگر شما خودتان را فریب بدهید، نمیتوانید در نظرسنجیها صادق باشید.
هرچه سوالات بیشتر غیرشخصی باشد، افراد بیشتر راست میگویند. برای به دست آوردن جوابهای صحیح، نظرسنجیهای اینترنتی نسبت به نظرسنجیهای تلفنی برتری دارند و نظرسنجیهای تلفنی نسبت به نظرسنجیهای رودرو برتری دارند. افراد اگر تنها باشند، بیشتر راست میگویند. اما در مورد موضوعات بحثبرانگیز، افراد در هر روشی اطلاعات نادرست ارائه میدهند. مردم انگیزهای برای گفتن حقیقت به نظرسنجیها ندارند.
با این اوصاف، ما چگونه میتوانیم دریابیم که هم نوعانمان چگونه فکر و عمل میکنند؟ کلان داده مطمئنترین راه خواهد بود. افراد در برخی از نظرسنجیهای آنلاین چیزهایی را آشکار میکنند که در هیچ جای دیگری آشکار نخواهند کرد. این نظرسنجیهای آنلاین مانند آمپول حقیقت هستند. به عنوان مثال، جستجوهای گوگل را در نظر بگیرید. این جستجوها تمام مشخصات مهم یک نظرسنجی آنلاین از جمله ناشناسبودن و تنها بودن فرد هنگام جستجو، را دارد.
مهمترین مزیت دادههای گوگل این است که کاربران چیزهایی به گوگل میگویند که به کس دیگری نمیگویند. گوگل به این دلیل ابداع شد تا افراد بتوانند درباره جهان اطرافشان بدانند، اما اطلاعاتی که ما به گوگل میدهیم بسیار سری هستند.
نویسنده کتاب «همه دروغ میگویند» چهار سال گذشته را صرف تحلیل دادههای ناشناس گوگل کرده است. تحقیقات او درباره موضوعاتی همچون بیماریهای روانی، سقط جنین، مذهب و پزشکی بوده است. او معتقد است که جستجوهای گوگل مهمترین پایگاه دادهای است که تاکنون در مورد روح و روان انسان وجود دارد. در زیر برخی از یافتههای این دانشمند کلان داده را مرور میکنیم.
حقیقت در مورد نفرت و تعصب
افراد تنها در مورد روابط عاشقانه خود دروغ نمیگویند. بسیاری از افراد در مورد تعصبات خود نیز دروغ میگویند. شاید این پیشرفت باشد که بسیاری تصور میکنند که اگر افراد را بر اساس قومیت، جنسیت یا مذهب قضاوت کنند، جامعه نظر خوبی نسبت به آنها نخواهد داشت. اما بسیاری از آمریکاییها هنوز افراد را بر این اساس قضاوت میکنند. بسیاری از افراد از گوگل سوالاتی نظیر «چرا افراد سیاهپوست بیادب هستند؟» یا «چرا یهودیها دیوسرشت هستند؟» میپرسند.
به عنوان مثال، حادثه تروریستی در سنبرناردینو کالیفرنیا را در نظر بگیرید. روز ۲ دسامبر ۲۰۱۵، فاروق رضوان و مالک تشفین وارد جلسهای با حضور همکاران رضوان فاروق شدند و با اسلحههای نیمهاتوماتیک ۱۴ فرد را به قتل رساندند. چند دقیقه بعد از این اتفاق، تعداد زیادی از کالیفرنیاییها تصمیم گرفتند که مسلمانان را به قتل برسانند. برترین جستجوی گوگل در کالیفرنیا که کلمه مسلمان در آن قرار داشت، «کشتن مسلمانان» بود. به طور کلی، در کل آمریکا میزان جستجوی عبارت «کشتن مسلمانان» در حدود «نشانههای میگرن» بود.
در روزهای بعد از حادثه سنبرناردینو میزان جستجوی عبارت «اسلامهراسی» با جستجوی عبارت «کشتن مسلمانان» برابری میکرد. در حالیکه قبل از این حادثه، جستجوی عبارات نفرتانگیز تنها ۲۰ درصد از جستجوها در مورد مسلمانان را تشکیل میداد، تنها چند ساعت بعد از حادثه سنبرناردینو، میزان جستجوی عبارت نفرتانگیز در مورد مسلمانان به ۵۰ درصد رسید. آنالیز دقیقه به دقیقه دادهها نشان میدهد که فروکاستن چنین خشمهایی کاری بسیار دشواری است.
چهار روز پس از این حادثه اوباما سخنرانی در این مورد داشت. او میخواست به مردم آمریکا اطمینان دهد که دولت میتواند هم تروریسم و هم اسلامهراسی را مهار کند. سخنرانی اوباما قدرتمند و سوزناک بود. لسآنجلس تایمز سخنرانی اوباما را هشداری علیه اینکه ترس بر قضاوت تاثیر بگذارد، دانست. نیویورک تایمز آن را محکم و آرامکننده دانست. در کل میتوان گفت که از نظر رسانهها، سخنرانی اوباما یک موفقیت بزرگ محسوب میشد. اما آیا واقعا سخنرانی اوباما موفقیتآمیز بود؟
جستجوهای گوگل نشان میدهد که سخنرانی اوباما موفقیتآمیز نبوده است. اوباما در سخنرانی خود گفت که وظیفهی تمام آمریکاییها این است که تبعیض را رد کنند. اما در حین و بعد از سخنرانی اوباما، جستجوهایی که مسلمانان را با القاب «تروریست»، «بد»، «خشن» و «شیطانصفت» خطاب میکردند، دو برابر شد. اوباما گفت که نباید تست مذهبی برای ورود به امریکا وجود داشته باشد.
اما جستجوهای منفی در گوگل در مورد پناهجویان سوری ۶۰ درصد افزایش و جستجوها برای کمک به آنان ۳۵ درصد کاهش داشت. جستجوی عبارت «کشتن مسلمانان» در حین سخنرانی ۳ برابر شد. در حقیقت میتوان گفت که جستجوی هر عبارت منفی در مورد مسلمانان در زمان سخنرانی اوباما افزایش پیدا کرد و جستجوی هر عبارت مثبت در مورد مسلمانان کاهش پیدا کرد.
به عبارت دیگر، اوباما سخنان درستی را بیان کرد. اما دادههای بهدستآمده از اینترنت نشان میدهد که سخنرانی اوباما نتیجه عکس داشته است. سخنرانی اوباما به جای اینکه مردم عصبانی را آرام کند، بیشتر آنها را برافروخته کرد. گاهی اوقات ما به دادههای اینترنتی احتیاج داریم تا افکار درونی ما را تصحیح کند.
اوباما باید چه کاری انجام میداد تا این موج نفرت را که در آمریکا شایع شده است را آرام کند؟ بعدا به این سوال پاسخ خواهیم داد. ابتدا بگذارید نگاهی به یکی از تعصباتی بیندازیم که سالها در آمریکا سابقه دارد. در تحقیقاتی که نویسنده کتاب انجام داده است، کلمه کاکاسیا (nigger) بیشترین شیوع را در اینترنت داشته است.
مفرد و جمع کلمه «کاکاسیا» سالانه ۷ میلیون بار در جستجوهای آمریکاییها دیده میشود. جستجو برای عبارت «لطیفه کاکاسیا» ۱۷ برابر مجموع جستجوی عبارات «لطیفه یهودی»، «لطیفه خوب»، «لطیفه اسپانیولی» و «لطیفه چینی» است. چه مواقعی این لطیفهها بیشتر شایع هستند؟ زمانی که آفریقایی-آمریکاییها بیشتر در اخبار دیده میشوند. یکی از دورههایی که جستجوی لطیفه مرتبط با سیاهپوستان افزایش پیدا کرد، بعد از طوفان کاترینا در سال ۲۰۰۵ بود که تصاویری از سیاهپوستان در روزنامهها و تلویزیون بیشتر نشان داده میشد. جستجوی این لطیفهها در دوران اول اوباما افزایش پیدا کرد. میزان جستجوی این لطیفهها در روز مارتین لوترکینگ ۳۰ درصد افزایش پیدا میکند.
شیوع این توهینهای قومیتی باعث شده است که برخی از یافتهها در مورد نژادپرستی مورد شک واقع شوند. هر تئوری در مورد نژادپرستی در آمریکا باید پازل بزرگی را حل کند. از یک طرف، بیشتر سیاهپوستان آمریکایی ادعا میکنند که از تعصب رنج میبرند و آنها شواهد زیادی از تبعیض علیه خودشان دارند. از طرف دیگر، درصد کمی از سفیدپوستان آمریکایی اذعان میکنند که نژادپرست هستند.
توضیح فعلی که فراگیر نیز است، تعصب ضمنی (implicit prejudice) را مسئول این وضعیت میداند. توضیح این است که سفیدپوستان در ضمیر ناخودآگاه خود نسبت به سیاهپوستان متعصب هستند و این موضوع باعث میشود تا رفتار آنها با سیاهپوستان تغییر کند.
محققان راهی برای تست این تعصب یافتهاند که آن را تست همخوانی ضمنی (implicit association test) مینامند. تحقیقات آنها نشان میدهد که افراد چند میلیثانیه دیرتر چهره سیاهپوستان را با کلمات مثبت ربط میدهند. در مورد چهرههای سفید، این روند برعکس میشود. این زمان کم، نشان از تعصب ضمنی دارد؛ تعصبی که خود فرد نیز ممکن است از آن آگاهی نداشته باشد.
البته راه دیگری برای توضیح تبعیض در مورد سیاهپوستان وجود دارد و آن نژادپرستی آشکار مخفی (hidden explicit racism) است. فرض کنید که یک نژادپرستی آگاهانه فراگیر وجود دارد که افراد وجود آن افشا نمیکنند یا حداقل در نظرسنجیها به آن اعتراف نمیکنند. این چیزی است که دادهها به ما نشان میدهند. چیزی پنهانی در مورد جستجوی عبارت «لطیفه کاکاسیا» وجود ندارد و بسیار سخت است که تصور کنیم که میزان جستجو «کاکاسیا» با «میگرن» و «اقتصاددان» بدون وجود نژادپرستی برابر باشد.
قبل از اینکه دادههای گوگل وجود داشته باشد، ما معیاری برای اندازهگیری این میزان خصومت نداشتیم. حال چنین معیاری داریم. حال میتوانیم ببینیم که این دادهها به ما چه میگویند. در انتخابات ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ میزان رای اوباما در برخی مناطق کم بود. تحقیقات اقتصاددانان نشان میدهد که این مناطق، مناطقی هستند که حقوق کمتری به سیاهپوستان پرداخت میکنند.
حال پدیده دونالد ترامپ را در نظر بگیرید. تحقیقات نیت سیلور نشان میدهد که بیشتر کسانیکه به ترامپ رای دادهاند، در مناطقی زندگی میکنند که نژادپرستی در آنجا شیوع بیشتری دارد. توضیح پایه در مورد اینک افراد چرا علیه سیاهپوستان تبعیض دارند، جستجوی عباراتی همچون «لطیفه کاکاسیا» است نه اینکه افرادی که در تستها شرکت میکنند، بین چهره سیاه و کلمات منفی ارتباط برقرار میکنند.
حقیقت در مورد دختران
تبعیضی که سیاهپوستان در ایالات متحده حس میکنند، بیشتر ناشی از دشمنی آشکار است. اما در مورد دیگر گروهها، تبعیض ناخودآگاهانه اثر بیشتری دارد. با استفاده از دادههایی که از جستجوهای گوگل بهدست آمده است، میتوان دریافت که علیه دختران جوان نیز تعصب ضمنی وجود دارد. اما چه کسانی علیه دختران تعصب دارند؟ والدین بیشترین تعصب را در مورد دخترانشان دارند.
والدین از اینکه فرزندانشان بااستعداد باشند، ذوقزده میشوند. در حقیقت، تقریبا تمام جستجوهای گوگل که با عبارت «آیا فرزند دوساله من ...» شروع میشوند به «با استعداد است؟» ختم میشوند. اما این سوال در مورد دختران و پسران به یک میزان پرسیده نمیشود. والدین ۲.۵ برابر بیشتر این سوال را در مورد پسران جستجو میکنند. والدین همچنین تعصباتی را در مورد عبارتی دیگر مرتبط با هوش مانند «نابغه» نیز نشان میدهند و عبارتی مثل «آیا پسر من نابغه است؟» بیشتر جستجو میشود.
آیا والدین به تفاوتهای منطقی بین دختران و پسران اشاره میکنند؟ آیا احتمال بیشتری وجود دارد که پسران نسبت به دختران نشانههایی از استعداد نشان دهند یا از کلمات سنگینتری استفاده کند؟ جواب هر دو سوال نه است. در حقیقت، عکس این موارد وجود دارد؟ دختران در سنین پایین از دامنه لغات بیشتری استفاده میکنند و قادرند جملات پیچیدهتری بیان کنند. در مدارس آمریکایی، ۹ درصد احتمال بیشتری وجود دارد تا دختران در برنامههای مرتبط با افراد با استعداد باشند. برخلاف همه این دادهها، والدین فرزندان پسر را دارای استعداد بیشتر میدانند.
در حقیقت، در هر جستجوی مرتبط با هوش، والدین جستجوی بیشتری برای پسران انجام میدهند تا دختران. البته جستجوی کلمه «احمق» نیز برای پسران بیشتر از دختران است. با این حال، جستجوی کلمات منفی نسبت به کلمات مثبت کمتر برای پسران مورد استفاده قرار میگیرد.
دغدغه اصلی والدین در مورد دخترانشان چیست؟ به طور اصولی، هر آنچه که مرتبط با ظاهر آنها باشد. به عنوان مثال، پرسشهای مرتبط با وزن فرزندان را در نظر بگیرید. والدین عبارت «آیا دختر من اضافه وزن دارد؟» را دو برابر عبارت «آیا پسر من اضافه وزن دارد؟» در گوگل جستجو میکنند.
والدین دو برابر برای کاهش وزن دختران از گوگل سوال میپرسند. این تبعیض نیز همانند تبعیض در مورد استعداد، در واقعیت ریشه ندارد. تنها ۲۸ درصد دختران اضافه وزن دارند، در حالیکه ۳۵ درصد پسران اضافه وزن دارند. با اینکه آمار نشان میدهد که درصد بیشتری از پسران اضافه وزن دارند، اما والدین معتقدند که دختران اضافه وزن بیشتری دارند. والدین ۱.۵ برابر بیشتر در مورد زیبایی دخترانشان نسبت به جذابیت پسرانشان از گوگل سوال میپرسند.
شاید افراد لیبرال فکر کنند که این تعصبات در نواحی محافظهکار و مذهبی بیشتر باشد، اما شواهدی برای تایید این گفته وجود ندارد. در حقیقت رابطهای بین این تعصبات و شرایط فرهنگی و سیاسی ایالتهای آمریکا دیده نشده است. بهنظر میرسد که تعصب نسبت به دختران بسیار بیشتر بوده و بیشتر از آنچه ما فکر میکنیم، در نهاد ما نهادینه شده است.
آیا ما میتوانیم حقیقت را تاب بیاوریم؟
نمیتوان تظاهر کرد که این دادهها هیچ اشتباهی ندارند. این دادهها نشان میدهد که نسبت به سیاهپوستان تبعیض گسترده وجود داد و هنگامی که رئیسجمهور در مورد خویشتنداری سخنرانی میکرد، اسلامهراسی افزایش پیدا کرد. اینها موضوعات خوب و مثبتی نیستند. اگر افراد بخواهند همانگونه که ما میل داریم، با ما صحبت کنند، ما چیزهای تسلیبخشتری نسبت به حقیقت میشنیدیم. سرم دیجیتالی حقیقت، به ما نشان میدهد که جهان بسیار بدتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم.
اما به سه روش میتوان از دانش بدست آمده برای بهبود زندگی خود استفاده کنیم. اولین نکته این خواهد بود که میفهمیم که دلواپسیها و رفتارهای خجالتآور ما در بسیاری از افراد دیگر نیز وجود دارد. جستجوی گوگل به ما نشان میدهد که ما تنها نیستیم. زمانی که بچه بودیم، معلم از ما میخواست که اگر سوالی داریم، ابتدا دست خود را بالا ببریم.
اما اگر شما فرد خجالتی بودید، شما معلم را نادیده میگرفتید و جرات نداشتید، سوال خود را بپرسید. شما فکر میکردید که سوالات شما احمقانه است و دیگران از شما باسوادتر هستند. دادههای ناشناس گوگل به ما نشان میدهد که تا چه اندازه معلمها درست میگفتند. بسیاری از سوالات ساده دیگر نیز در ذهن افراد وجود دارد.
دومین منفعت سرم دیجیتالی حقیقت این است که ما را نسبت به رنج افراد آگاهتر میکند. کمپین حقوق بشر سعی دارد تا از دادههای ناشناس گوگل استفاده کند تا به افراد یاد بدهد گرایش جنسی خود را بهتر تعیین کنند.
سومین و مهمترین مزیت داده این است که به ما این توانایی را میدهد تا برای مشکلات، راهحل پیدا کنیم. با دانش بیشتر، شاید بتوانیم رویکردها و نگرشهای ناخوشایند دنیا را کاهش دهیم. بگذارید به سخنرانی اوباما در مورد اسلامهراسی برگردیم. به یاد میآورید که هر گاه اوباما در مورد احترام به مسلمانان سخن میگفت، مردم بیشتر خشمگین میشدند. جستجوی گوگل نشان میدهد که تنها یک قسمت از سخنرانی اوباما، واکنشی را در پی داشت که اوباما انتظار داشت. این قسمت زمانی بود که اوباما گفت: «مسلمانان آمریکایی، دوستان، همسایگان، همکاران، قهرمانان ورزشی و مردان و زنانی هستند که حاضرند جانشان را در راه کشورشان بدهند.»
بعد از این جمله، برای نخستین بار در طول سال، کلماتی که بعد از «مسلمانان» جستجو میشد، «تروریست»، «بنیادگرا» و «پناهجو» نبود، بلکه «قهرمان» و «سرباز» بود. در حقیقت، «قهرمان» تا یک روز در صدر جستجوها بود. دادههای جستجو نشان میدهد که اگر برای مردم خمشگین سخنرانی کنید، خشم آنها میتواند بیشتر شود. اما میتوان با برانگیختن حس کنجکاوی، عرضه اطلاعات جدید و ایجاد تصویری نو از گروه مورد بحث، خشم آنها را به تفکرات مثبت تبدیل کرد.
دو ماه بعد از این سخنرانی، اوباما در یک مسجد دوباره در مورد اسلامهراسی صحبت کرد. احتمالا کسی محتوای تحقیق مذکور را به اطلاع اوباما رسانده بود، چون محتوای سخنرانی او به طرز آشکاری تغییر کرده بود.
در سخنرانی جدید، اوباما کمتر در مورد خویشتنداری صحبت کرد. او در عوض تمام تمرکز خود را به برانگیختن حس کنجکاوی مردم و تغییر تصور آنها در مورد آمریکاییهای مسلمان قرار داد. اوباما گفت که بسیاری از بردگان آفریقایی مسلمان بودند. او گفت که توماس جفرسون و جان آدامز نسخهای از قرآن را داشتند. او گفت که مسلمانان در شیکاگو آسمانخراش طراحی میکنند. او دوباره از قهرمانان ورزشی مسلمان و سرباز یاد کرد و همچنین از افسران پلیس، آتشنشانان، معلمان و پزشکهای مسلمان صحبت کرد. تحقیقات نشان می دهد که این سخنرانی موفق تر از سخنرانی قبلی بود. بسیاری از جستجوهای تنفرانگیز و خشمانگیز در مورد مسلمانان بعد از این سخنرانی کاهش پیدا کرد.
راههای دیگری وجود دارد تا بتوان فهمید که چه چیزی بهوجودآورندهی خشم یا کاهندهی آن است. به عنوان مثال، ما میتوانیم ببینیم که بعد از تشکیل یک تیم فوتبال آمریکایی با خط حملهی سیاهپوست، جستجوهای نژادپرستانه تغییر میکند یا بعد از رسیدن یک زن به مقامی مهم در شهر، چگونه جستجوهای جنسیتی تغییر میکند. یادگیری در مورد تعصبات ناخودآگاه نیز میتواند مفید باشد. ما باید اهمیت بیشتری به ذهن دختران جوان و اهمیت کمتری به بهبود ظاهر آنها بدهیم.
دادههای جستجوی گوگل میتواند گوشههای تاریک روح و روان انسانها را به ما نشان دهد. مواجه با این زوایایی تاریک میتواند دشوار باشد، اما در عین حال میتواند ما را قدرتمندتر کند. ما میتوانیم از داده استفاده کنیم و با تاریکی بجنگیم. جمعآوری دادههای غنی از مشکلات دنیا، اولین قدم برای حل این مشکلات است.
مصاحبه با ست استفندیویدویتز
کمی از پیشیه خود برای ما بگویید
خودم را یک دانشمند کلان داده میدانم، اما مدرک دکترا را در رشته اقتصاد گرفتهام. زمانی که در سال ۲۰۱۲ در حال تحصیل دکترا بودم، گوگل ترندز را پیدا کردم و شیفته آن شدم. میدانم که بسیاری از افراد زمانی که دادههای گوگل را ببینند، میگویند که این داده کامل نیست، اما میدانم که داده کامل وجود ندارد.
دادههای جستجو چه چیزی را در مورد شما آشکار میکند؟
این دادهها نشان خواهد داد که من یک فرد هیپکوندریاک (کسی که به صورت وسواسی به سلامتی خود فکر میکند) هستم، چون نیمههای شب بیدار میشود و در گوگل در مورد سلامتیام جستجو میکنم. مسلما چیزهایی در مورد من وجود دارد که شما میتوانید بفهمید. اگر در مورد موضوعی ادعایی دارید، بهتر است این ادعا همگانی باشد، اما فکر میکنم که شما میتوانید با دیدن جستجوهای یک فرد در گوگل، چیزهای زیادی در مورد او یاد بگیرید.
آیا در گوگل کار کردهاید؟
حدود یک سال و نیم در تیم اقتصاد و بازاریابی محاسباتی گوگل فعالیت میکردم. برخی از کارهای من تحلیل تبلیغات بود که کاری خستهکننده بود و به همین دلیل استعفا دادم.
آیا کار در گوگل به این کتاب کمکی کرد؟
بله فکر میکنم. تمام دادههایی که من در مورد آنها صحبت کردم، دادههایی هستند که در اختیار عموم قرار دارند. اما با ملاقات با افرادی که دادههای بیشتری در اختیار دارند، فهیدهام که همان معنایی را دارند که عنوان کردهام.
آیا این دادهها دیدگاه شما را در مورد بشریت تغییر داد؟ آیا ما موجوداتی عجیبتر و شرورتر از آن چیزی هستیم که تصور میکردید؟
بله. فکر میکنم که دیدگاه بدی در مورد بشریت داشتم و حال دیدگاه من بدتر نیز شده است. من فکر میکنم که میزانی که بشر خودشیفته است، تکاندهنده است.
زمانی که ترامپ رئیسجمهور شد، بسیاری از دوستانم گفتند که بسیار عصبی هستند و به خاطر مهاجران و منع ورود مسلمانان نمیتواند بخوابند. اما دادهها نشان میدهد که در بخشهای لیبرال ایالات متحده، پس از انتخاب ترامپ، میزان عصبیبودن افزایش پیدا نکرده است. زمانی که افراد ساعت ۳ نیمه شب از خواب بر میخیزند، جستجوی آنها در مورد شغل، سلامتی و روابط است. آنها اهمیتی به منع ورود مسلمانان و گرمایش جهانی نمیدهند.
آیا دادههای گوگل نشان میداد که ترامپ برنده انتخابات شود؟
من تقریبا میدیدم که ترامپ برنده خواهد شد. شما به وضوح میدیدید که میزان مشارکت سیاهپوستان کاهش پیدا خواهد کرد، چون در شهرهای با ۹۵ درصد سیاهپوست، میزان جستجو در مورد اطلاعات انتخابات بسیار کاهش پیدا کرده بود. این همان دلیلی بود که باعث شد هیلاری کلینتون نتایجی بسیار بدتر از آمارها داشته باشد.
کار بعدی شما چه خواهد بود؟
من هنوز در مورد کار بعدی خود تحقیق میکنم و ممکن است به کار آکادمیک یا خبرنگاری روی آوردم یا حتی کتاب جدیدی بنویسم. این حوزه بسیار جالب است؛ اینکه بدانید که مردم چگونه رفتار میکنند یا دنیا چگونه کار میکند.
- 10
- 2