سالهای متمادی، مارک زاکربرگ بهعنوان انسانی برجسته شناخته میشد که میتواند پیشتاز همهی رقبای خود در سیلیکونولی باشد؛ اما بهدلایلی که حتی نمیتوانید حدس بزنید، حالا ورق برگشته است. معمولا وقتی زادگاه خود یا شهری محل تحصیلتان را ترک میکنید و پس از چند سال به آن بازمیگردید، تقریبا همهچیز سر جای خودش است؛ اما در منطقهی خلیج سانفرانسیسکو اوضاع متفاوت است و انگار درمقایسهبا سایر بخشهای آمریکا، سرعت پیشرفت ۱۰ برابر بیشتر است. برای مثال، پهبادهای جدید، خدمات تحویل مبتنیبر هوش مصنوعی، اسکوترهای برقی و خودروهای خودران را میتوانید همهجا مشاهده کنید.
در سانفرانسیسکو، تنها چیزی که از فناوری سریعتر عوض میشود، نظر متخصصان فناوری دربارهی یکدیگر است. ایلان ماسک امروز دانشمندی بااستعداد است و فردا آدمی نادان که تحتتأثیر مواد روانگردان به منجی دانشآموزان گرفتار در غار تام لوآنگ تایلند توهین میکند و بعد از چند روز، با معرفی موشک اسپیس ایکس یا خودرو جدید تسلا، دوباره به مخترعی نابغه تبدیل میشود. جک دورسی، استاد مراقبه و مدیتیشن، یک روز هیولایی است که به دونالد ترامپ اجازهی نقض قوانین توییتر را میدهد و بلافاصله پس از مدتی بهدلیل تمسخر لوگو جدید فیسبوک و ممنوعکردن تبلیغات سیاسی در توییتر، بهترین انسان روی کرهی زمین لقب میگیرد. دراینمیان، احتمالا تنها کسی که مردم همیشه و متفقالقول دوستش ندارند و نخواهند داشت، کسی نیست جز مارک زاکربرگ ، مدیرعامل فیسبوک. این محبوبنبودن دلایلی دارد که شاید هیچوقت به آن فکر نکرده باشید.
زاکربرگ در ابتدای کسبوکار خود حواشی کودکانه و ناپختهای داشته است. برای مثال، شوخی زننده با اعضای شرکت سرمایهگذاری سکویا هنگامیکه با لباس خواب در جلسه حاضر شد و فایل پاورپوینتی با مضمون «۱۰ دلیل که ثابت میکند نباید اینجا سرمایهگذاری کنید» ارائه کرد و اسباب تمسخر فیسبوک در رسانهها فراهم شد یا یکی از اولین کارتهای ویزیت او که رویش نوشته بود: «لعنتی! من خودم مدیرعاملم».
باوجوداین، سرمایهگذاران و مؤسسان و حتی برخی از روزنامهنگاران هنوز به او به چشم انسان فرزانهای مینگریستند که نهتنها بزرگترین شبکهی اجتماعی جهان را ساخته؛ بلکه با درایت و آیندهنگری و ارائهی سهام فیسبوک با ساختار دولایه به بازار، برتری همیشگی حق رأی خود را حفظ و قدرتش را در هیئتمدیره تثبیت کرده است. با این فرایند، هیچکس نخواهد توانست او را از شرکتش اخراج کند؛ درایتی که استیو جابز از آن بیبهره بود.
این روزها در خلیج سانفرانسیسکو، با هرکه همصحبت شوید، نظر مساعدی دربارهی فیسبوک نمیشنوید؛ شرکتی که وقتی سهامش در سال ۲۰۱۲ عرضه عمومی شد، باعث رونقگرفتن کسبوکار صدها میلیونر خلیج سانفرانسیسکو شده بود. کارکردن برای فیسبوک زمانی حسرتبرانگیزترین شغل آمریکا بود؛ اما درحالحاضر، و براساس نظرسنجی وبسایت Glassdoor برای بهترین مشاغل، در ردهی هفتم قرار گرفته است. برای افول مقبولیت فیسبوک دلایل متعددی وجود دارد که مواردی مانند رسواییهای مربوط به درز اطلاعات شخصی یا نقض حریم خصوصی کاربران، فاجعهی مفتضحانهی کمبریج آنالیتیکا و دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ را شامل میشود.
فیسبوک بازار تبلیغات دیجیتالی را بهانحصار خود درآورد و رسانهها را بهخود گرفتار کرد و عامدانه بسیاری از کسبوکارها را بهنابودی کشاند. درادامه، زاکربرگ با رد دخالتش در نتایج انتخابات که ایدهای کاملا احمقانه بود و نپذیرفتن مسئولیت فیسبوک بهعنوان رسانه با گفتن این جملهی «ما شرکت فناوری هستیم نه رسانه»، تلویحا ادعای تأثیرگذاری فیسبوک بر جهان را قبول کرد. همچنین، زاکربرگ در مصاحبهای جنجالی، اعلام کرد نیازی نمیبیند مطالب منتشرشده در فیسبوک دربارهی انکار هولوکاست را حذف کند. با این گفته وی آتش خشم و نفرت خیلیها را برانگیخت و آماج شدیدترین حملات، بهویژه ساکنان ثروتمند سیلیکونولی قرار گرفت. او همواره در مغلوبکردن حریفانش رقیبی بیرحم بوده و هر ایدهی موفق و پولسازی را تصاحب یا از آن تقلید کرده است.
البته زاکربرگ تنها تاجر سنگدل دنیای فناوری نیست که شهرت این صنعت را در رسانهها لکهدار میکند. با اطمینان میتوان گفت روال کار تمامی ساکنان این منطقه همین است؛ اما زاکربرگ برخلاف سایر همتایانش که حداقل گاهی اظهار ندامت میکنند، همیشه طوری رفتار کرده که گویی دانای کل است. برای مثال، ایلان ماسک وقتی در افتضاح ماجرای غار تام لوآنگ تایلند با انتقاد شدید مواجه شد، تأیید کرد حرف احمقانهای زده است یا وقتی فیلمی از تراویس کالانیک، مدیر سابق تاکسی اینترنتی اوبر، بیرون آمد که او را در حال فریادکشیدن بر سر رانندهی اوبر نشان میداد، به تکاپو افتاد و مجبور شد بگوید آدم وحشتناکی است.
درمقابل، وقتی هفته پیش آرون سورکین، کارگردان آمریکایی که شخصیت مارک زاکربرگ دستمایهی ساخت یکی از فیلمهای او بهنام شبکه اجتماعی بوده است، در نامهای سرگشاده برای زاکربرگ، ملتمسانه از او خواست موضعش درزمینهی تبلیغات دستکاریشدهی سیاسی را بازنگری کند که در فیسبوک قرار میگیرد، زاکربرگ در صفحهی فیسبوک خود حرف آخر را زد. او با درج دیالوگی از فیلم سینمایی رئیسجمهور آمریکا، فیلم دیگری به کارگردانی سورکین) نوشت: «دفاع از آزادی بیان».
اینگونه اظهارات شاید از دیدگاه زاکربرگ کارساز بهنظر بیایند؛ اما در پیشگاه عامهی مردم اصلا اینطور نبوده است. سرمایهگذاری دیگر فیسبوک و زاکربرگ را الگویی ترسناک توصیف میکند و یکی دیگر از آنان اعتقاد دارد بنیانگذار فیسبوک فاقد خودآگاهی است. حتی یکی از کارکنان عالیرتبهی فیسبوک که نخواست نامش فاش شود، گفته است:
او [زاکربرگ] هیچ احساسی از خود نشان نمیدهد و گاهی فکر میکنیم رئیس ما ربات است.
بهتازگی چارلی وارزل، یکی از روزنامهنگاران حوزهی فناوری، در توصیف مارک زاکربرگ نوشت:
بهعقیدهی من، زاکربرگ نه جمهوریخواه است و نه دموکرات. او مدیرعامل فیسبوک است و حزب سیاسی او به رشد و پیشرفت خود در تعداد کاربران فعال، درآمد ناشی از تبلیغات، بازار سهام و اصولا هرآنچه ارزش مادی داشته باشد، ادامه میدهد.
مانند خود زندگی، در سیلیکونولی هم مفهومی وجود دارد بهنام کنش ثانوی. کنش ثانوی سرگرمی یا مشغلهای است که افراد پس از بازنشستگی یا ترک کار خود را وقف آن میکنند. اگر نگاهی به نشریات دو دههی قبل بیندازید، بدون تردید به داستانی دربارهی بیل گیتس برخواهید خورد که بنیانگذار جوان مایکروسافت را دقیقا در قامت امروز زاکربرگ توصیف میکند: مردی که به قانونگذاران توهین میکند و هر رقیبی که مانع راهش باشد، بهشدت شکست میدهد. وقتی در سال ۱۹۹۸ مایکروسافت به نقض قانون ضدتراست متهم شد، بیل گیتس با بیارزش دانستن کنگره، تصمیم گرفت وارد میدان مبارزه با دولت آمریکا شود؛ اما گویا بهناگهان چیزی در او متحول شد. شاید تسلیم فشارهای شدید دولت شد و شاید هم به درک این مفهوم رسید که در زندگی چیزهایی مهمتر از پیروزشدن هم وجود دارد. هرچه بود، بیل گیتس را به انسانی متواضع و فروتن تبدیل کرد. او مسنتر و باهوشتر شد و در سال ۲۰۰۰، زمام امور را به استیو بالمر سپرد و بر انجام فعالیتهای بشردوستانه و عامالمنفعه متمرکز شد. تنها با گذشت یک دهه، مدیرعاملی که یک روز تجسم شیطان در عالم فناوری بود، به یکی از دوستداشتنیترین رهبران تصمیمساز جهان مبدل شد و حتی اواخر تابستان امسال فیلم مستندی با عنوان «درون مغز بیل چه میگذرد؟؛ رمزگشایی از بیل گیتس» در تجلیل از او منتشر شد.
زاکربرگ هم دچار چنین تحول شخصیتی خواهد شد؟
این تصور وجود دارد فیسبوک نهایتا از هم فروخواهد پاشید یا بهشکل دیگری اداره میشود؛ اما بدون درنظرگرفتن اینکه این شرکت به سرنوشت مایکروسافت دچار خواهد شد یا خیر، دلایل ساختاری زیادی وجود دارد که چرا زاکربرگ هیچوقت به انسان فروتنی مانند گیتس تبدیل نمیشود: ۱. ارزش سهام فیسبوک درحالرشد است و هیئتمدیره دلیلی برای مخالفت با زاکربرگ نمیبیند؛ ۲. زاکربرگ سیطره کامل بر فیسبوک را حفظ خواهد کرد و ممکن است در آینده حتی از این هم جسورتر شود؛ چراکه وقتی جک دورسی تلاش میکرد محبوبیت بیشتری در بین همکاران خود در سیلیکونولی کسب کند، زاکربرگ نشان داد در فیسبوک همچنان در بر همان پاشنه سابق میچرخد.
بسیاری عقیده دارند زاکربرگ تمام پلهای پشتسرش را خراب کرده است. حتی اگر روزی قدم در راه بیل گیتس بگذارد و شرکتش را ترک کند و در باقیماندهی عمرش با بزرگترین مشکلات بشری مبارزه کند، بعید میدانم کسی به تماشای فیلمی رغبت داشته باشد که عنوانش این باشد: «درون مغز مارک چه میگذرد؟؛ رمزگشایی از مارک زاکربرگ».
برخلاف گیتس که در اوج حرفهی خود دچار تحول معنوی شد، بهنظر میرسد زاکربرگ تمام فکر و ذکرش رشد درآمد فیسبوک است و به تبعات اجتماعی تصمیماتش هیچ اهمیتی نمیدهد. روزی فردی که تجربهی همکاری با او را در فیسبوک داشت، گفت:
در تمام عمرم، آدمی ندیدهام که مانند زاکربرگ پشتکار داشته باشد. مهم نیست تصمیم بگیرد چه کاری انجام دهد؛ ولی شک نکنید او بهترین شخص برای انجام آن کار خواهد بود. او اینطور بار آمده است. حتی اگر سازمان غیرانتفاعی را هم به او بسپرید، آن را به بزرگترین مؤسسه غیرانتفاعی جهان تبدیل خواهد کرد؛ همان کاری که با شرکتی کوچک مثل فیسبوک انجام داد.
- 15
- 3