جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳
۱۲:۰۵ - ۲۹ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۷۴۷۳
اقتصاد کلان

سيد‌فرشاد فاطمی:

اراده سياسی قابل قبولی برای حل مشكلات اقتصادی وجود ندارد

فرشاد فاطمی,اخبار اقتصادی,خبرهای اقتصادی,اقتصاد کلان

اقتصاد ايران در شرايط كنوني با حجم انبوهي از چالش‌ها و ابر چالش‌ها مواجه است كه گذر از هر كدام از آنان علاوه بر داشتن سرمايه اجتماعي بالا، اراده سياسي را مي‌طلبد. در غياب اين دو عملا هر گونه اصلاحات در فضاي اقتصادي كنوني با شكست مواجه خواهد شد و صداي اعتراض بازندگان آن از هر نقطه‌اي به گوش خواهد رسيد.

 

سيدفرشاد فاطمي، عضو هيات علمي دانشكده مديريت و اقتصاد دانشگاه صنعتي شريف بر اين باور است كه در چنين شرايطي كه سرمايه اجتماعي در حد پاييني قرار گرفته و اراده سياسي قابل قبولي براي حل مشكلات و ابرچالش‌هاي اقتصادي وجود ندارد، بهتر است تا دولت براي به دست آوردن سرمايه اجتماعي و بالا بردن اعتماد به نفس چند پروژه را در اقتصاد ايران در پيش گرفته و به سرانجام برساند و در سال آخر خود نتايج آن را به مردم گزارش دهد. او پيشنهاد مي‌دهد كه مثلا تيم اقتصادي دولت اعلام كند كه قصد دارد تا پايان دوره خود موضوع درياچه اروميه، آب و ريزگردها را حل كند و تمام تلاش خود را در اين راه به‌كار گيرد.

 

هنگامي كه دولت يازدهم سركار آمد، در حوزه اقتصادي از كارشناساني استفاده كرد كه به نظر مي‌رسيد به يك باور فكري مشخص رسيده‌اند. در چهار سال نخست نيز اقدامات موفقي در دستور قرار گرفت و نهايتا نرخ تورم تك‌رقمي شد و تا حدودي اقتصاد به ثبات رسيد. پس از آن گويا دولت مسير ديگري را در پيش گرفت و با تغييراتي كه در تيم اقتصادي خود داد، عده‌اي را از قطار دولت بيرون گذاشت. اكنون سوال اين است، آيا دولت يازدهم از آغاز در مسير اقتصادي قرار گرفته بود يا خير؟

بايد به اين نكته توجه داشت كه دولت‌ها در ايران برمبناي يك پارادايم مشخص و آزمون پس داده در جهان امروز، روي كار نمي‌آيند. به تعبيري در طول تبليغات انتخاباتي در كشور به ويژه در سال‌هاي پس از انقلاب، هيچ دولت و هيچ رييس‌جمهوري با يك برنامه مدون و از پيش فكر شده سكان امور را به دست نگرفته كه پس از پيروزي براي اجراي يكسري سياست‌هاي مشخص گام بردارد.

 

اين امر تاحدودي به فقدان نظام حزبي در كشور باز نمي‌گردد؟

دقيقا همان‌طور كه شما هم اشاره كرديد، بخشي از مشكلات در سياستگذاري اقتصادي كشور هم از اين مساله ناشي مي‌شود. در ايران فرد انتخابات را مي‌برد و نه برنامه‌ها و افق‌هاي گوناگون. به همين دليل نتيجه انتخابات اغلب حول كاريزماي فردي كانديداها و حاميان‌شان تعيين مي‌شود. البته در سيستم دموكراتيك هم شخصيت افراد در انتخابات مهم است اما دموكراسي‌ها به مرور بالغ‌تر مي‌شوند و سهم اين بخش در نتايج كمتر مي‌شود.

 

پس از اينكه انتخابات برگزار و مشخص شد چه كسي پيروز است، نوبت به برنامه‌اي مي‌رسد كه قرار است برمبناي آن كشور اداره شود. دولت تازه، برنامه اجرايي خود را تنظيم مي‌كند چرا كه برنامه‌هاي انتخاباتي تاحدودي آرماني اما برنامه‌هاي اجرايي كشور تعديل‌شده‌تر هستند. علاوه بر اين دولت براي پست‌هاي اجرايي احتياج به افرادي مانند وزرا، مديران ارشد و استانداران قوي دارد. در كشوري مانند ايران، نبود نظام حزبي و برنامه‌هاي قابل اجرا مشكل‌ساز هستند. چون نظام حزبي در كشور وجود ندارد، درنتيجه برنامه توافق‌شده‌اي هم وجود ندارد و از سوي ديگر نيز افرادي كه براي سمت‌هاي مختلف انتخاب مي‌شوند نيز لزوما با يكديگر هماهنگ نيستند.

 

رييس‌جمهوري پيروز در ايران پس از انتخابات برمبناي يك سيستم رفاقتي، افرادي كه در دوره انتخابات كمكش كرده‌اند را به سمت‌هاي مختلف مي‌گمارد. در عمل چون اين افراد كه نگرش‌هاي متنوعي به مسائل دارند، برنامه‌هاي متناقض را مطرح مي‌كنند كه اين كار را براي اداره امور سخت‌تر مي‌كند و در مقابل نيز برنامه‌هايي كه اين تيم مي‌نويسند، جامعيت كامل را ندارند.

 

اين بخشي از داستان است، سمت ديگر ماجرا بحث تقسيم كردن مسووليت‌هاي اجرايي است؛ اين سمت‌ها به افرادي تعلق مي‌گيرد كه به رييس‌جمهوري كمك كردند تا انتخابات پيروز شود و به همين دليل در جلوي صف تقسيم مسووليت‌ها قرار دارند. اين مساله هم طبيعتا براي دولت‌ها مشكل‌ساز خواهد بود.

 

دكتر نيلي براي تيم اقتصادي دولت تعبير تيم فوتبالي را به كار مي‌برد كه شب قبل از مسابقه فهميده‌اند فردا بايد كنار يكديگر بازي كنند، به دليل همين ناهماهنگي ممكن است اين تيم به خود گل هم بزند.

همين طور است، علاوه بر اين بايد توجه داشت برخي از اين به اصطلاح فوتباليست‌ها در تمام عمر خود هرگز فوتبال بازي نكردند و حتي گاهي بازيكن بسكتبال را به ميدان مي‌فرستند. با وضعيت فعلي اگر دولتي موفق شود يازده فوتباليست هم انتخاب كند، احتمالا يازده فوروارد يا مدافع را انتخاب مي‌كند كه اين نيز مشكل بزرگي است.

 

گويي تيمي براي باختن به ميدان آمده است.

ما يك تيم هماهنگ براي مديريت اقتصادي كشور نداريم كه از آغاز همه‌چيز را در نظر گرفته باشد و آماده اين جدال‌ها باشد. به همين دليل امور اجرايي هم در سال‌هاي تدبير و هم در دولت‌هاي ديگر روي دوش خود شخص اول اجرايي كشور مي‌افتد. يعني خود رييس‌جمهور است كه بايد خيلي از نقش‌ها را بازي كند، نقش‌هايي كه لزوما نقش رييس‌جمهور نيست. در نتيجه اين خود رييس‌جمهور است كه مي‌خواهد برود در زمين تلاش كند گل بزند، اين هم يكي ديگر از معضلات است.

 

مشكل ديگري كه به اقتصاد ايران نسبت داده مي‌شود، نبود يك مركز و مقر فرماندهي است. ژنرال‌هاي مختلفي در دولت حضور دارند اما اين امر به يك همصدايي منجر نشده است. مثلا در حالي كه دولت روحاني بيش از هر دولت ديگري از آزادسازي قيمت‌ها سخن گفته، شنيده مي‌شود بيشترين حمايت از صنعت خودروسازي در اين دولت انجام شده است. در شرايطي كه همه تصميم‌گيران دولت مدافع اقتصاد آزاد هستند، همين افراد تا چه اندازه در سياستگذاري‌ها نقش دارند؟

من شخصا از مكانيسم تصميم‌گيري‌ها در دولت مطلع نيستم اما يك چيز را مي‌دانم. نقص اصلي كشور در يكسري باورها در كاركرد اقتصاد آزاد است. مي‌خواهم بگويم ما بيش از مركز فرماندهي نيازمند آن هستيم كه شبيه يكديگر و با يك منطق به اقتصاد نگاه كنيم و در مورد آن فكر كنيم. بگذاريد اين طور بگويم، من به هيچ عنوان نمي‌توانم ادعا كنم اگر توپي كه در دستم دارم را رها كنم، اين توپ به بالا مي‌رود و اگر اين اتفاق هم بيفتد احتمالا هر بيننده‌اي متوجه مي‌شود اين كار شعبده‌بازي بود. متاسفانه سياستمداران ايران گهگاه تصميماتي را مي‌گيرند كه مانند همان هوا كردن توپ است و به عواقب آن كمتر مي‌انديشند و البته اين‌گونه تصميمات در ايران زياد گرفته مي‌شود.

 

هنگامي كه در اسفندماه سال ١٣٩٢ دولت تلاش كرد مردم به صورت خودخواسته از دريافت يارانه انصراف دهند همان زمان براي ما و كساني كه آشنا به امور بودند مشخص بود نهايتا ١٠ درصد مردم حاضر به چنين كاري خواهند بود و در عمل نيز كمتر از پنج درصد يارانه‌بگيران حاضر شدند از اين مبلغ صرف‌نظر كنند. متاسفانه به دليل اينكه در اين مورد كار كارشناسي صورت نگرفت، اين پروژه شكست خورد. حتي در آذرماه سال ٨٩ نيز، وقتي طرح هدفمندي يارانه‌ها بنا بود اجرايي شود، يك شب اعلام كردند از فردا حامل‌هاي انرژي گران‌تر خواهد شد.

 

از ماه پيش‌تر نيز يارانه ٤٠ هزار توماني پرداخته شده بود؛ همان زمان من و يكي از اساتيد دانشكده اقتصاد دانشگاه شريف ليست كل اقلامي كه قرار بود گران شود را بررسي كرديم و با يكسري محاسبات ديگر متوجه شديم، افزايش قيمت ١٠ درصد مصرف را كاهش مي‌دهد. بعد با محاسباتي كه صورت گرفت، مشخص شد اين رقم براي تامين يارانه نقدي كافي نيست. منظورم اين است كه با يك محاسبه پيش‌يبني مي‌شد بسياري از مشكلات را پيشاپيش حل كرد و از وقوع برخي از آنها جلوگيري كرد.

 

اما در عمل نهايتا همين اتفاق نيفتاد؟

بايد چنين مي‌شد، نمي‌شود در جلسات نشست و تصميماتي را گرفت كه نقض قوانين فيزيك است و بعد توقع داشت آن اتفاق با موفقيت عملي شود. تصميماتي از اين دست چنان با سرعت گرفته مي‌شود كه امكان اعتراضي به آن وجود ندارد يا اگر هم وجود داشته باشد كسي به اين مشكلات توجهي نمي‌كند. به‌طور مثال در لايحه بودجه، يكسري طرح به صحن مي‌آيد و مورد بحث قرار مي‌گيرد. همان طرح مستقيما به كميسيون مربوطه هم مي‌رود و در آنجا هم يكسري بررسي‌هاي سرسري مي‌شود، چون زمان كافي براي كمك گرفتن از مركز پژوهش‌ها وجود ندارد. آن طرح‌هايي كه سريع‌تر تصويب مي‌شوند وضعيت بدتري هم دارند زيرا وقتي نهايتا در صحن به بررسي گذاشته مي‌شود با اضافه شدن يكسري قيود طرح نهايتا از اولش نيز بدتر مي‌شود.

 

از آن‌جايي كه ذهن‌ها در ايران آموزش نديده و بدنه كارشناسي هم وجود ندارد، همانطوري كه قوانين فيزيك و شيمي نقض مي‌شوند، قوانين اقتصادي نيز كنار گذاشته مي‌شوند. در همين نقطه خطاها ظهور مي‌كنند و به نظر من يكي از مسائل عمده ما است. من به عنوان يك معلم در بلندمدت بيش از آنكه نگران سياستگذاري‌ها باشم، نگران آموزش علم اقتصاد هستم. بايد به نحوي اقتصاد در كشور آموزش داده شود كه مردم حرف‌هاي عجيب و غريب را باور نكنند.

 

بايد وضعيت به گونه‌اي باشد كه وقتي يك نفر از پرداخت يارانه نقدي ٢٥٠ هزار توماني صحبت مي‌كند، مردم از او بپرسند چگونه منابع آن را تامين خواهي كرد؟ به هر حال من نگران اين هستم كه بدون توجه به توان كارشناسي، سياست‌هايي به اجرا در آيند كه نتايج خوبي نداشته باشند.

 

پس به نظر شما بهتر بود دولت در سال ٩٢ با برخوردي جسورانه تكليف يارانه‌ها را يكسره كند؟

احتمالا اين كار بهتري بود. البته توجه داشته باشيد ما اين‌جا ننشسته‌ايم كه فقط غبطه گذشته را بخوريم اما به نظر مي‌آيد كه اين دولت تقريبا چهارسال و نيم را پشت سر گذاشته و تنها سه سال و نيم در مقابل مانده است. به نظر من عالي خواهد بود اگر دولت از تجربه چهار سال و نيم گذشته خود درس بگيرد.

 

سه سال و نيم فرصت چندان كمي هم نيست. آيا در اين مدت نمي‌توان كارهاي مهمي را پيش گرفت؟

بله، سه سال و نيم به اندازه‌اي است كه مي‌شود تغييرات عمده‌اي را ايجاد كرد و من احساس مي‌كنم كه دولت هم در تركيب مديرانش و هم در برنامه‌اش بايد تغييراتي را در دستور قرار دهد. اگر به همان مثال تيم فوتبال‌ بازگرديم، وقتي تيم فوتبال‌ نتيجه نمي‌گيرد و وقتي مي‌خواهيد تغييراتي در روند بازي انجام دهيد، يك بخش تغييرات در زمين فوتبال و در ميان بازيكنان است و تغييرات ديگر در زمينه تغيير تاكتيك‌هاست. يعني هردو اين موارد به نظر من جا دارد كه مورد توجه قرار بگيرند و دولت بايد جدا در اين مورد فكري كند.

 

دقت كنيد من وقتي مي‌گويم تيم فوتبالي دارد مي‌بازد مساله‌ام اين نيست كه از يك حزب ديگر داريم مي‌بازيم يا از يك گروه ديگر شكست مي‌خوريم؛ مساله اين است كه ما در شرايطي قرار داريم كه الان همه ظاهرا پذيرفتيم هفت يا هشت مشكل اساسي در اقتصاد كشور وجود دارد و در مقابل نيز تيم حريف همان مشكلات اقتصادي هستند و در طرف مقابل كل ملت ايران قرار است با ‌آن تيم بازي كنند.

 

مشكل آب است، مشكل صندوق‌هاي بازنشستگي است، مشكل نظام بانكي است، مشكل محيط زيست است، مشكل اشتغال است، مشكل رشد است، همين موضوعاتي كه داريم و آن‌وقت تيم ما مي‌خواهد با آن تيم بازي كند و تيم ما در حل آن مشكلات خيلي موفق نبوده است. درست است كه اين مشكلات توسط دولت و افراد زيادي به وجود آمده و مسائل اساسي اقتصاد ايران برآيند عملكرد همه اين عوامل است. ولي اكنون همه مملكت بايد تلاش كنند تا مشكلات را حل كنند. ممكن است بگوييد يك نفر نقشش كمتر بوده و شخص ديگر نقش بيشتري ايفا كرده است، منتها به هر حال برآيند حكمراني ما اين مساله است و ما با تعداد زيادي از مشكلات روبه‌رو هستيم. همه اين مشكلات طولاني‌مدت با ما بوده‌اند و تنها در طول زمان حالت مزمن به خود گرفته‌اند.

 

با اين همه براي حل ابر چالش‌هاي اقتصادي در كوتاه‌مدت چه مي‌توان انجام داد؟

يك زمان منشأ خيلي از عدم قطعيت‌ها داخل كشور بود الان منشأ خيلي از عدم قطعيت‌ها بيرون از كشور است. مساله اين شده كه ترامپ بخواهد چكار كند يا دولت امريكا چه سياستي را در قبال ايران در پيش خواهد گرفت كه اين خود بزرگ‌ترين عدم قطعيت ما است و احتمالا مشكل مضاعف اين دولت است. به هر صورت برجام اتفاق افتاد منتها واقعيت اين است كه برجام دو سال ديرتر از آن‌چه بايد، اتفاق افتاد. يعني خيلي خوب‌تر ‌بود اگر برجام در دو سال آخر رياست‌جمهوري اوباما نتيجه مي‌گرفت و ما در دو سال آخر با اوباما به جاي دونالد ترامپ طرف بوديم.

 

نمي‌خواهم بگويم در اين صورت خيلي خروجي متفاوت مي‌شد اما حداقل با يك رييس‌جمهوري كه كل داستان را مي‌خواهد زيرپا بگذارد طرف نبوديم. البته افسوس خوردن براي گذشته مساله‌اي را حل نمي‌كند مساله اين است كه الان مي‌خواهيم چكار كنيم. به نظر من نكته اصلي الان اين است كه سياست خارجي‌ ايران و همچنين سياست داخلي‌ بايد به كمك اقتصاد بيايند. در همه اين سال‌ها تلاش‌مان اين بود كه اقتصاد به سياست‌مان يارانه بدهد الان به نظر مي‌آيد وقتش است كه سياست خارجي به اقتصادمان كمك كند.

 

تصويري كه از دور مشاهده مي‌شود نوعي بي‌انگيزگي در ميان مديران ارشد و تصميم‌ساز به وجود آمده است. اكنون اين بي‌رمقي به بدنه مديران هم راه يافته و عدم جسارت، پويايي و خلاقيت ديده مي‌شود. شما موافق هستيد اين مشكل وجود دارد؟

واقعيت اين است كه من هم از داخل مناسبات قدرت مطلع نيستم ولي يك اتفاقي كه مي‌افتد ما به عنوان متخصصان اين زمينه توقع داريم تحرك بيشتري براي حل شدن بسياري از مسائل ببينيم. چيزي كه من فكر مي‌كنم اين مساله را تشديد مي‌كند اين است كه به نظر مي‌آيد اكنون مشكلات عمده‌اي داريم، حل برخي از اين مشكلات احتياج به راه‌حل‌هاي خيلي سخت دارد و جراحي‌هاي سخت مي‌خواهد. ما علاوه بر اينكه اراده سياسي قوي مي‌خواهيم، به سرمايه اجتماعي هم نياز فوري داريم.

 

به نظر مي‌آيد سرمايه اجتماعي خيلي خيلي پايين آمده و براي ترميم سرمايه اجتماعي بايد تلاش جدي صورت گيرد.يعني مردم دوباره بتوانند به حكمرانان خود اعتماد كنند و جلب اعتماد مردم كار سهل و مشكلي است. از يك طرف ساده است به خاطر اينكه سياستمداران قاعدتا بايد اين را بلد باشند و بلدند و مردم هم قبلا نشان دادند حداقل چهار سال يك بار به نظام اعتماد مي‌كنند و براي انتخابات شركت مي‌كنند.

 

ولي از يك طرف سخت است چون افرادي بايد از منافع خود بگذرند و يكسري راه‌حل‌هاي آزموده نشده را بايد در دستور قرار داد تا اينكه سرمايه اجتماعي تقويت شود. بيشتر شدن سرمايه اجتماعي به ما كمك مي‌كند كه اعتبار سيستم را به آن برگردانيم و اين به نظر من خيلي مهم است. هر سياستگذاري اقتصادي كه ما مي‌خواهيم انجام دهيم لازمه‌اش سرمايه‌ اجتماعي است البته در كنار آ‌ن كيفيت حكمراني هم بايد عوض شود؛ آن هم خيلي خيلي مهم است.

 

كارنامه دولت را كه بررسي مي‌كنيم متوجه مي‌شويم، در زمينه خصوصي‌سازي، رقابتي‌سازي و ديگر نكاتي كه سياستگذاران از آن دفاع مي‌كردند، موفقيت چنداني حاصل نشده است. مانند تيم فوتبالي كه بازي خوبي انجام داده اما در نتيجه‌گيري ناموفق بوده و هنوز در انتهاي جدول است. دليل اين امر چيست؟

من هنوز جمع‌بندي خيلي اصولي و منطقي در اين مورد ندارم. يك بخشي‌ ممكن است به خاطر اين باشد كه هنوز به اندازه كافي ما از وقايع دور نشده‌ايم كه بتوانيم از اتفاقاتي كه افتاده است يك تحليل خوب ارايه كنيم. البته اگر دقت كنيد و به بعضي از بحران‌هاي عمده اقتصادي كشور توجه كنيد مانند اصلاح نشدن قيمت حامل‌هاي انرژي، تورم، نرخ رشد ناپايدار و پايين بودن ميزان اشتغال، هرچند در اين دولت يك مقداري اوضاع بهتر شده اما با اين جمعيت جواني كه در كشور است به نظر مي‌آيد كه اين دولت در بهترين حالت فقط تورم را كنترل كرده است.

 

اين دستاورد بزرگي است ولي يك مقدار هم احتياج به تحليل دارد كه كدام عوامل كمك كرد تا ما تورم را خيلي كاهش دهيم، البته اين دستاورد خيلي بزرگي است. يعني منظورم اين نيست كه هر دولتي با هر رويكردي كه مي‌آمد نرخ تورم كنترل مي‌شد. اين دستاورد بزرگي است دولت بايد حواسش باشد و از اين دستاورد صيانت كند. با اين همه نبايد بابت اين مهم مغرور شود و همچنين مواظب باشد كه اين دستاورد چقدر حاصل سياستگذاري‌هاي هوشمندانه خودش بوده و چقدر ماحصل اتفاقات بيروني بوده است.

 

قبول داريد مجموعا دولت موفق نشد انتظارات را برآورده كند؟

انتظارات را برآورده نكرد ولي بايد توجه كنيم كه اين دولت در چه وضعيتي كشور را تحويل گرفت. اكنون پنج سال از آن موقع مي‌گذرد و دولت هنوز مي‌تواند گذشته را يادآوري كند و بگويد صادرات نفت كمتر از ٨٠٠ هزار بشكه بود، پول كمي در دسترس بود، تجارت كم شد و در طول هشت سال گذشته حدودا سالي چند هزار شغل نيز ايجاد شد.

 

سياستگذاران مي‌توانند به اين اشاره كنند كه شرايط كشور در گذشته اصلا مناسب نبود و همين كه وضعيت گذشته تغيير كرد، به هر حال جزو كارنامه من است؛ اما من فكر مي‌كنم اعتبار به دست آمده از اين اقدامات احتمالا كافي نبوده است. فكر مي‌كنم در فرصت پيش رو دولت مي‌تواند يك كار ديگر انجام دهد، كه نسبت به كارهاي گذشته متفاوت باشد. مثلا مي‌توان در مدت باقي مانده مشكل درياچه اروميه را برطرف كرد يا از طريق فناوري‌هاي جديد مانند آي‌تي، اشتغال‌زايي را افزايش داد.

 

اين به معناي عقب‌نشيني به يك اقتصاد پروژه‌اي نيست؟

چرا، هست. دولت براي اينكه موفق شود، اعتماد به نفس پيدا كند و مردم نيز دوباره اعتماد خود را بازيابي كنند، بايد بتواند دو سه مساله را خيلي جدي حل كند. البته حواس‌مان باشد مسائل اقتصاد اجتماعي اين‌طور نيست كه يك جايي را شما حل كنيد و بقيه را به حال خودش بگذاريد، با اين همه يكي دو مشكل از جنس ريزگردها، دولت بايد بتواند به صورت پروژه آنها را حل كند و اين خيلي مهم است. نسل گذشته دو كار انجام داد، انقلاب كرد و جنگ را موفق از سر گذراند، اكنون نسل جديد بايد يك كار سوم بزرگ انجام دهد؛ آنها بايد سرمايه‌هاي اجتماعي را بازگردانند.من با برخي رفتارهاي وزير ارتباطات موافق نيستم اما آمدن يك جوان را به فال نيك مي‌گيرم.

 

اتفاقا چندي پيش در روزنامه اعتماد سرمقاله‌اي با عنوان مردم آنلاين و مسوولان آفلاين نوشته شد كه به همين شكاف نسلي اشاره مي‌كرد.

ببينيد يك مشكل اينجاست كه حتي امروز از من كه هيچ‌وقت در مسووليت اجرايي نبوده‌ام نيز هنگامي كه مورد مشورت قرار مي‌گيرم براي افرادي كه بايد مسووليت بگيرند، افراد بالاي ٦٠ سال به ذهنم مي‌آيند. به نظر مشكل اين است كه ما نتوانستيم افراد جوان مناسب را تربيت كنيم و اين يك آفت است. دقت كنيد نمي‌خواهم بگويم كه خوب بود يا بد بود منتها كابينه‌اي كه جنگ را اداره كردند جوان بود و اكنون كابينه‌اي كه كشور را اداره مي‌كند به مراتب ميانگين سني بالاتري دارد. نمي‌خواهم خيلي بر تغيير مهره‌ها تاكيد كنم ولي نياز به تحول در كشور براي افزايش سرمايه اجتماعي حس مي‌شود.

 

به نظر شما در سه سال و نيم آينده دولت مي‌تواند با اجراي يكسري پروژه‌هاي مهم، اعتماد به نفس پيدا كند و پس از آن جوان‌گرايي را نيز مهم مي‌دانيد. در فضاي كنوني و با توجه به اتفاقات اخير، سياستگذار بايد چقدر هوشمندي به خرج دهد تا بتواند خيلي سريع تغيير تاكتيك دهد؟

نكته اصلي اين است كه دولت نبايد اجازه دهد در زماني كه باقي مانده توجه به كوتاه‌مدت همانند حجم زياد مشكلات و مسائل حاشيه‌اي مانند اعتراضات، تمركزش را از دست بدهد. يعني دولت بايد بتواند يك هدف بلندمدت داشته باشد و بايد براي رسيدن به آ‌ن هدف بلندمدت تلاش كند. از دست دادن تمركز يعني عملا هيچ كار ديگري را نمي‌توان انجام داد. نكته دوم اين است كه بايد به اين باور برسيم كه راه‌حل‌هاي قديم خروجي‌هاي متفاوتي ايجاد نخواهد كرد.

 

اگر ما هنوز در سطح كابينه در مورد قيمت پرتقال شب عيد، گران شدن تخم مرغ، نحوه حمايت از خودرو و غيره صحبت مي‌كنيم مطمئن باشيد كه اين همان راه‌حل‌هاي قبلي است و به همين دليل نتيجه جديدي نخواهد داد. اگربه طرح‌هاي اشتغال زودبازده فكر مي‌كنيد بايد به ياد داشته باشيد كه اينها به اندازه كافي در كشور امتحان شده و هيچ كدام از اينها خروجي‌هاي جدا از قديم ايجاد نخواهد كرد. البته نكته اين است به هر كسي مي‌گوييد اينها راه‌حل نيست مي‌گويد خب كارهاي ديگر خيلي سخت است، البته كارهاي ديگر خيلي سخت است.به همين خاطر است كه سياستمدار اعتباري را كسب مي‌كند كه در اصل متخصصان حوزه‌هاي ديگر آن اعتبار را نمي‌توانند كسب كنند.

 

يك سياستمدار اگر بتواند خوب حكمراني كند تا سال‌ها در سابقه تاريخ ملتش خواهند ماند. مگر اميركبير چند سال در اين كشور صدراعظم بود؟ سه سال، منتها همچنان همه دارند درباره اميركبير حرف مي‌زنند به خاطر اينكه در همان سه سال، سه چهار تا كار كرد فارغ از اينكه صحيح بود يا غلط. حداقل شجاعانه تصميم گرفته بود و البته بعضي از آن تصميمات هم ما مي‌دانيم تاثير بلندمدت و قابل توجه داشت. حداقل اين است كه يك شخصيتي از خودش برجاي گذاشت كه ايراني‌ها سال‌ها مي‌توانند به او افتخار كنند.

 

اين نكته به نظر من خيلي مهم است كه سياستمدار توجه كند كه سه سال و نيم براي اينكه بتواني خودت را اثبات كني به اندازه كافي طولاني است منتها به شرط آنكه برنامه داشته باشيد. خيلي از مسابقات فوتبال را در پنج دقيقه آخر مي‌برند. خيلي از مسائل را مي‌شود در دو يا سه سال آخر حل كرد. اين‌طوري است كه مي‌توانيد برنده شويد.يكسري پارادايم‌ها را بتوانيد تحويل دهيد و اين به نظر من خيلي مهم است، ليست كارهايي كه بايد انجام شود خيلي زياد است و خوشبختانه انجام آنها غيرممكن نيست. متاسفانه برخي فكر مي‌كنند كه اينها غيرممكن است.دولت لازم است كه سياست ارتباطي‌اش را عوض كند.

 

منظور از دولت، حاكميت است؟

بله، حاكميت است. دولت كه قوه مجريه است و بالاخره قوه مجريه لازم است كه در بعضي از كارها با حاكميت حرف‌هاي سخت بزند و با آن حرف‌هاي سخت تلاش كند، مجلس را با خودش همراه كند، قوه قضاييه را با خودش همراه كند و اين به نظر من خيلي مهم است. ما بايد مجددا سرمايه اجتماعي را برگردانيم. لازم است كه فارغ از شعار دادن، برنامه‌ها وكارهاي عملي براي مبارزه با فساد داشته باشيم. دقت كنيد مبارزه با «فساد» با مبارزه با «فاسد» فرق مي‌كند. مبارزه با فساد يعني اينكه شما بتوانيد زمينه‌هاي رانت را‌برداريد.

 

مبارزه با فساد يعني شما بايد بتوانيد ارز را تك‌نرخي كنيد. ارز چندنرخي يعني زمينه رانت يعني فساد و امضاي طلايي براي اعطاي مجوز يعني زمينه فساد، تعرفه بالا يعني قاچاق يعني زمينه فساد. مجوز دادن براي واردات كالا يعني رانت يعني زمينه فساد. يعني دولت بايد بگويد من يكسري زمينه‌هاي فساد را مي‌خواهم شناسايي كنم و بخشكانم. به نظر من دو تا كار اخيري كه آقاي آخوندي كرد كارهاي بسيار خوب و شجاعانه‌اي بود.

 

كدام كارها؟

همين در مورد نظام مهندسي كه دو تا بخشنامه صادر كرد. ما احتياج داريم بگوييم ديگر دوره اينكه افراد بر مبناي تعارض منافع، بر مبناي مناسباتي كه فسادخيز است، نمي‌توانند كسب سود يا منافع كنند و اين را لازم است جدي بگوييم و اگر لازم است بايد همين مدل را در بعضي بخش‌هاي ديگر اعمال كنيم، چرا آن كميسيون مقررات‌زدايي تحرك خوبي ندارد، چرا هنوز بعد از اين همه سال بايد به اين شدت از خودروسازان‌ كشور حمايت كنيم؟ يعني خود اين داستان احتياج به تغيير گفتمان در سياستگذاري دارد و اين هرچه زودتر اتفاق بيفتد خيلي بهتر است.

 

سياستگذار معتقد است كه ٣٠ درصد قدرت بيشتر در دست من نيست با اين ٣٠ درصد چقدر كار مي‌شود انجام داد؟

نگاه كنيد اگر ٣٠ درصد كافي نبود كه دولت‌هاي قبل نيز نمي‌توانستند در به وجود آمدن شرايط موجود اثرگذار باشند.احتمالا ٣٠ درصد به اندازه‌اي هست كه بشود كارهاي خوب هم كرد. گهگاه به اندازه ٣٠ درصد كارتان را درست كنيد، خب اگر نمي‌شود كار كرد بالاخره يكسري راه‌ها و استراتژي‌هايي هم براي آن وجود خواهد داشت. يك راه‌هاي خروجي هم براي همه هست. يعني ما اگر اينقدر در حل مشكلات احساس عجز مي‌كنيم، واقعيت اين است كه مي‌شود بيرون رفت و از قدرت كناره گرفت.

 

واقعيت اين است اگر شب‌ها مي‌رويم خانه و سر چهارراه مردهاي ٣٠، ٤٠ ساله تلاش مي‌كنند بادكنك و گل به مردم بفروشند يعني اينكه ما هر كدام مسووليت اجتماعي داريم و اگر سياستمدار از ديدن‌ اينها شب‌ها خوابش مي‌برد و به اين فكر نمي‌كند كه براي‌شان چكار كنم يك مقدار بايد در هوشيار بودن سياستمداران فكر كنيم. يك زماني بود كه ما از كودكان كار مي‌گفتيم، الان شما سر چهارراه‌هاي تهران ‌مردهايي ميانسال را مي‌بينيد كه پدرهاي آن بچه‌ها هستند.

 

در متروها و نقاط ديگر نيز مشاهده مي‌شوند.

اين ‌يعني آدم‌هايي هستند كه قاعدتا بايد اين سال‌ها بالاترين ميزان بهره‌وري را داشته باشند ولي حالا هدر مي‌روند و واقعيت اين است كه ما فكر مي‌كنيم براي اينها راه‌حلي نداريم خب چرا بايد اينجا بمانيم؟ اين يك سوال خيلي مهم است و فكر مي‌كنم مي‌شود كارهايي كرد، نمي‌گويم همه مشكلات را مي‌شود حل كرد اما بعضي اقدامات را مي‌شود انجام داد، هرچند سخت باشند، دردناك هستند ولي بالاخره بعضي‌ها يكسري شجاعت‌ها مي‌خواهد كه بايد به خرج دهيم و اگر كه مردم احساس كنند سياستمدار راه‌حل را خوب فهميده‌ است و با آنها صادق است و راه‌حل منطقي براي مشكلات دارد فكر مي‌كنم مردم هم با او همراهي خواهند كرد.

 

آقاي دكتر براي جمع‌بندي برويم سراغ همان بحث انحصارزاديي و ايجاد زمينه براي رقابت، دولت در اين زمينه چه كارهايي را در سه سال و نيم باقي مانده بايد انجام دهد تا زمينه رقابتي‌سازي اقتصاد ايران فراهم شود؟

دولت بايد بفهمد كه دخالتش را در اقتصاد كم كند و فضاي كسب‌وكار را براي مردم آزاد كند تا مردم بتوانند آزادانه كار كنند. الان بسياري از ‌كسب‌وكارهاي ساده ما احتياج به مجوزهاي خيلي طولاني دارد. مجوزهايي كه پشتش رانت‌هاي بزرگ خوابيده است. ما احتمالا بزرگ‌ترين مشكلي كه داريم اين است كه در هر زمينه‌اي كه مي‌خواهيم برويم بايد يك رانت را قطع كنيم، يك بازار را رقابتي كنيم، يك انحصار را بشكنيم، نگران اين هستيم كه منافع يك گروهي تحت‌الشعاع قرار مي‌گيرد و آ‌نها مقاومت خواهند كرد.

 

به بياني هر اصلاحاتي برندگان و بازندگاني دارد.

دقيقا، ما بايد بتوانيم ابتدا تعداد بازندگان را كم كنيم، بتوانيم آنها را قانع كنيم، در بدترين حالت اين است كه در مقابل‌ يكديگر صف آرايي كنيم. همين رودربايستي‌ها و همين حاضر نشدن به جراحي‌هاست كه ممكن است در اصل نظام‌هايي را با مشكلات عمده و اساسي درگير كرده باشد. به نظر من يك بخش از داستان اين است كه بايد فضاي ورود به كسب‌وكار را خيلي راحت كنيم، آزادي ورود و خروج بنگاه‌ها اتفاق بيفتد، بنگاه‌ها بتوانند بزرگ شوند و تشويق شوند به اين كار، سرمايه‌گذاري تشويق شود و اين به نظر من خيلي مهم است. بايد مردم احساس كنند كه دولت دخالتش در زندگي روزمره‌ به حداقل رسيده است.

 

از طرف ديگر هم به نظر مي‌آيد چند ساماندهي اساسي احتياج داريم؛ يكي ساماندهي انرژي است و ديگري ساماندهي وضعيت نرخ ارز و ما بايد اين دو را ساماندهي كنيم. ما الان توانسته‌ايم تورم را كنترل كنيم، به نظر مي‌آيد اكنون نه، ولي سه سال پيش زمان آن بود كه سراغ اين دو بازار رفته و اصلاحاتي در آنها انجام دهيم و بعد قاعدتا منافعي از اينجا حاصل مي‌شود آن منافع را هم در جهت اهداف اجتماعي استفاده كنيم.

 

به نظر مي‌آيد ما احتياج به ايده‌هاي نو داريم. مثلا براي همين طرح يارانه‌ها به نظر مي‌آيد فارغ از اينكه يارانه چه كسي را حذف كنيم يا نكنيم راه‌حل‌هاي خلاقانه‌تر ديگري ممكن است وجود داشته باشد كه بتوانيم آنها را در جهت اهداف اجتماعي به نحوي كه مردم احساس مشاركت كنند، سوق دهيم.

 

دولت نمي‌تواند يك مقدار چكشي‌تر برخورد كند و بگويد كات؟

همان سال ٩٢ هم به نظر من اگر طراحي بهتر در دستور قرار مي‌گرفت نتيجه بهتري حاصل مي‌شد. از طرف ديگر به نظر بعد از سال ٨٩ تاكنون، به هر حال تورم و حجم زيادي از ارزش زماني آن را از بين برده است. مي‌توانيم آن تمركز را جاي ديگري ببريم اما اين را بايد در يك سازوكار ديگر پيش برد، همين سازوكاري كه به شما گفتم. يعني فشار الان به بودجه خيلي كمتر از فشار چند سال قبل است منتها من نگراني‌ام اين است كه آن مكانيسم پايدار بماند.

 

يعني ما دوباره بخواهيم مثلا قيمت حامل‌هاي انرژي را اصلاح كنيم دوباره بخواهيم پولش را به مقدار قبلي اضافه كنيم. يعني عملا دوباره همان چرخه معيوب را بخواهيم تكرار كنيم. به نظر مي‌آيد مردم احتياج دارند از دولت تحرك بيشتري ببينند و اين تحرك خودش به مردم اعتمادبه‌نفس مي‌دهد، خودش به مردم آرامش مي‌دهد كه كسي براي آنها تلاش مي‌كند و پيگير امور آنها هست.

 

عليرضا بهداد

 

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 17
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش