جاسوس مسکو در رئال مادرید!

به گزارش ایسنا، رامون مندوسا در سال ۱۹۷۸ هنوز رئیس باشگاه رئال مادرید محسوب نمی‌شد و نایب رئیس این تیم بود. ریاست باشگاه بر عهده لوئیس د کارول بود. او پس از درگذشت سانتیاگو برنابئو که در دوم ژوئن اتفاق افتاد این سمت را به خود اختصاص داد. با این حال از مندوسا به عنوان مرد آینده صحبت می‌شد. او مالک یک مؤسسه مهم به نام سوسیداد فومنتو کریا کابایار و مشاور PRISA بود. همچنین به عنوان ادیتور ال پاییس کار می‌کرد و فرد مهمی در دنیای تجارت محسوب می‌شد. با این حال یک روز مجله کامبیو ۱۶ به او تاخت و در شماره جدیدش او را "مرد مسکو" نامید.

مندوسا از طریق شرکتی به نام پروداگ با شوروی صادرات و واردات داشت. این مجله از او به عنوان رابط بزرگ KGB (پلیس مخفی شوروی) یاد کرده بود. مندوسا با حکم قاضی گارسیا راموس این نشریه را به تعلیق درآورد و در همه صحبت‌هایش خود را بی گناه معرفی کرد. "آقای ویکتور لوئیس بیش از ۲۰ بار در اسپانیا و مأموریت‌های رسمی و غیر رسمی بوده است. او اظهاراتش را نه تنها با من بلکه با افراد زیادی از جمله وزرا در میان گذاشته است."

مندوسا خیلی زود از سمتش به عنوان مدیر در رئال مادرید استعفا کرد تا این آلودگی گریبان باشگاه را نگیرد. از طرفی مجله اسپانیایی به تعلیق اعتراض کرد و اعلام کرد که این اطلاعات نتایج تحقیق جست و جوی ۶ ماهه روزنامه نگاران روی این موضوع است. این اطلاعات از طریق اظهارات و اسناد موجود در رابطه با فعالیت‌های KGB و شرکت پروداگ به دست آمده است.

مندوسا پیروز شد چون نشریه در ماه دسامبر اطلاعاتش را اصلاح کرد و شکایت لغو شد. مدیر اسپانیایی پس از حل شدن مشکلش قصد بازگشت به مادرید را داشت تا جایگزین لوئیس د کارلوس شود اما برخی از مدیران مخالف آن بودند. در نهایت او در می ۱۹۸۵ جایگزین کارلوس شد. مندوسا ۱۰ سال ریاست مادرید را بر عهده گرفت و توانست رکورد پنج قهرمانی پیاپی در لالیگا را به ثبت برساند. همچنین دوبار فاتح یوفا شود. سفیدپوشان کامبک های تاریخی در این رقابت‌ها داشتند. سال‌های آخر برای رئیس اسپانیایی خیلی خوب نبودند. او در نهایت در نوامبر ۱۹۹۵ ریاست باشگاه را از دست داد. فعالیت لورنسو سانس، دست راست سابق مندوسا بر علیه‌اش باعث شد چنین اتفاقی بیفتد. سانس می‌خواست فلورنیتو پرس رئیس باشگاه شود. مندوسا در آوریل ۲۰۰۱ درگذشت.

ماجرای "مرد مسکو" برای مندوسا دردسر ساز نشد بلکه با گذشت زمان آن ماجرا یک حالت رمانتیک برایش به وجود آورد. او یک بار به شوخی اعتراف کرد: آن قضیه برای من خیلی خوب بود چون مرا سبک کرد.