۳۳ سال گذشته اما این فریم زیرخاکی هنوز لبالب از جذابیت است. هنوز از ته و توهای قطبی تاریخ صدای «نبض ملائک»میآید و «دست خدا از آستین فوتبال» بیرون زده. یاللعجب!
۳۳ سال گذشته. ما پای جعبه سیاه و سفید در کودکی غلت میخوردیم که شیدای ساقهایش شدیم و رج به رج با او حظ کردیم وقتی سه شیرها را میخکوب کرد و سپس در فینال مانشافت متفرعن را به مسلخ فرستاد. همو که از پس کوچههای خاکی امریکای لاتین آمده بود تا با اعجاب خود کاری کند که سیاستمداران خسته جان، قهوه عصرگاهی خود را با دریبلهای دُن دیگو مزمزه کنند و سیگار خود را با فرارهای مردی که مسحور هیچ سیم خارداری نمیشد دود...
سیوسه سال گذشته، اما هنوز اسطورهای در قواره او پا به کرهخاکی نگذاشته است. ارتش تک نفرهای که کفش تمام آشیانه بانان مغرور را جفت میکرد تا در طرفة العینی رختهای لاجوردی راه راه روی سکوهای تب آلود ولو شوند. تا با شلیکهای خود قلب جهانی را نشانه بگیرد...
۳۳ سال گذشته. حالا حتی اگر او در اوان بازنشستگی با گافهای بیپایان خویش، دلها را به آتش کشیده و:
و دنیای غدار خود را به لجن کشیده باشد، باز هم میتوان بهخاطر اتفاقات نوستالژیک سالهای ماضی او را بخشید و پوستر تمام قد رنگ و رو رفتهاش را از سینه دیوار جدا نکرد.
بله او دیهگو آرماندو مارادونا است. صاحب عکسی که تا ابد بیات نخواهد شد، با جام قهرمانی در کرک غروب مکزیکوسیتی و زورقی که تمام پاپتیها را سوار بر آن کرد تا سرود و سرور دوآتشهها در هُرم گرمای تموز گوش جهان را پر کند و فریاد لیاقت یک نسل ـ از خودش گرفته تا بوروچاگا، والدانو و نری پمپمیدوی تسخیرناپذیرـ طنینانداز شود.
برای مرور تاریخ:نیازی به بازگشت به روزگار تزار یا عصر پوشکین نیست. فقط کافی است روزگار زعفرانی مارادونا را به خاطر بیاورید و با بندبند استخوانتان نجات دهنده بیبدیل مرتع سبز را دوست داشته باشید. فقط کافی است کمی خوابش را ببینید. آن وقت حتماً به جادوی توپ چرمی و نشئگی قفسهای توری ایمان خواهید آورد.
پی نوشت:آرژانتین در سال ۱۹۸۶ با درخشش ستاره خود، «دیه گو مارادونا» توانست قهرمان جام جهانی فوتبال شود. در بازی فینال آرژانتین با نتیجه ۳ بر ۲ آلمان غربی را شکست داد. در جریان مسابقات مارادونا در مقابل تیم انگلیس یکی از گل های خود را با دست وارد دروازه کرد، وقتی از او پرسیدند آیا با دست گل زدی؟ پاسخ داد: دست خدا بود.
امید مافی
- 12
- 5