زمانی که ماسیمیلیانو آلگری کودکی بود که در لیورنو زندگی میکرد، پدربزرگش او را برای تماشای مسابقات اسبدوانی به ورزشگاه میبرد. ورزشگاه کاپریلی از نورافکنهای قوی استفاده میکرد و آلگری شبهای تابستان بسیاری را روی سکوهای آن گذراند. به مرور زمان، تجربیات او از مسابقات اسبدوانی به کارش آمده است. اسبها چیزهای بسیاری درباره فوتبال به او آموختند، نکاتی که در دوران مربیگری بسیار به کارش آمدند.
آلگری میگوید: «فدریکو تسیو، یکی از بهترین مربیان اسبدوانی تاریخ، همیشه میگفت که باید صبح به نزد اسبها بروید و ببینید که آنها پاهایشان را چطور تکان میدهند. بازیکنان فوتبال هم همین هستند. شما باید ببینید که بازیکنان چطور پاهایشان را تکان میدهند. به این ترتیب است که میفهمید آنها در وضعیت خوبی هستند یا نه. سپس باید به زمین تمرین بروید، آمار آنها را ثبت کنید و ببینید که آیا این آمار حرف شما را تأیید میکند یا نه.»
تکان دادن پا
در یک روز آفتابی زمستان در شهر میلان هستیم. روز سنتآمبروز نزدیک است که در میلان تعطیل رسمی است. آلگری خونسرد کنار ما نشسته. او دوست ندارد با او مصاحبه شود. او تنها میخواهد حرف بزند و وقتی که به بحث شباهت اسبها و فوتبالیستها میرسیم، تقریباً دو ساعت است که از آغاز ملاقاتمان میگذرد.
او میگوید: «اگر ببینم که یک بازیکن مسیری نهچندان طولانی، مثلاً ۳ کیلومتر را میدود و ضربان قلبش هم در این مدت بالاست، این یعنی او شرایط جسمانی خوبی ندارد. اگر بازیکن را تماشا نکنم و تنها به آمار ضربان قلب او اکتفا کنم، به نظر میرسد که بازیکن جلسه تمرینی فوقالعادهای را با شدت بالا گذرانده است اما من همیشه به دستیارانم میگویم که ببینند بازیکن پایش را چطور تکان میدهد، نه اینکه به کامپیوتر اعتماد کنند.»
بدون کامپیوتر
آلگری حتی لپتاپ یا کامپیوتر هم ندارد. شما در خانه او نمیتوانید مکبوکی پیدا کنید که متعلق به خودش باشد. او میگوید: «من آنقدر در بیخبری به سر میبرم که حتی کامپیوتر هم ندارم. البته یک آیپد هست که باشگاه یوونتوس به من داده است. من بازیها را روی آن تماشا میکنم و برخی آمارها را از آن میگیرم. خوشبختانه حافظه خوبی دارم و میتوانم چیزهایی که در یک مسابقه اتفاق میافتد را به خاطر بسپارم.»
حضور کنار میدان
برای آلگری، مربیگری کاملاً حسی است. او فردی است که دوست دارد به شکل طبیعی مربیگری کند. مسأله این است که او سیگنالهایی را میگیرد که برایشان آماری وجود ندارد و هیچ عددی نمیتواند آنها را نشان دهد. در واقع، آلگری به شدت به افرادی انتقاد دارد که میگویند مربیان بهتر است از روی سکوها بازیها را تماشا کنند تا دید بهتری نسبت به اتفاقات داخل میدان داشته باشند. آلگری میگوید: «این حرف فوق چرند است. یکی از چرندترین حرفهایی که تاکنون شنیدهام.
یک مربی باید در کنار میدان باشد. او باید بازی را نفس بکشد. او باید درک کند که چه زمانی باید تعویض کند یا حتی بهترین بازیکنش را بیرون بیاورد، چرا که تیم ممکن است به بازیکن متفاوتی نیاز داشته باشد. شما چطور میتوانید این را از روی سکوها متوجه شوید؟ من چند بار مجبور شدهام به سکوها بروم و آنجا کاملاً حس کردهام که از جریان بازی جدا هستم. شما دیگر ارتباطی با زمین نخواهید داشت. شما صداهای داخل میدان را نمیشنوید. شما نمیتوانید رودررو به چهره بازیکنان نگاه کنید، در حالی که باید این کار را انجام دهید تا بدانید که آیا زمان تعویضشان فرارسیده یا نه؛ یا اینکه به آنها چیزی بگویید که تشویقشان کند و آنها را به پیش براند.
اگر کنار زمین نباشید، چطور میتوانید این کار را انجام دهید؟ تمام کاری که از روی سکوها میتوانید انجام دهید این است که به نیمکت زنگ بزنید و بگویید: فلانی را بیرون بیاور. این همان کاری است که طرفداران دوست دارند انجام دهند. از کنار میدان، ادراک مربی از زمین کاملاً متفاوت میشود اما دارند تلاش میکنند که فوتبال را تبدیل به یک علم محض کنند. اگر اینطور شود، مربی شاید اصلاً به سینما برود!»
عادت یا تفکر؟
این روش او در حال حاضر عجیب به نظر میرسد اما آلگری فردی است که اهل پرورش ذهن است. او میخواهد لوب پس سری مغز را تحریک کند. او میخواهد بازیکنان خودشان فکر کنند و حس میکند که این روزها همه تلاش میکنند تا جای ممکن به بقیه درس بدهند، بدون آنکه فضایی برای یادگیری به آنها بدهند. او به در اتاق جلسهمان در پالاتزو پاریگی اشاره میکند، هتلی که برای مصاحبه در آن حضور داریم: «اگر بازیکنان عادت داشته باشند که از آن در رد شوند و آن در را قفل کنیم، آنها مرتباً سرشان را به در خواهند کوبید اما اگر بازیکنان یاد بگیرند که خودشان فکر کنند، تلاش خواهند کرد که راه دیگری برای خروج پیدا کنند.»
به این ترتیب است که بداههگری و پیشبینیناپذیری پرورش مییابد.
فوتبال هنر است
آلگری میگوید: «زمانی که توپ به کریستیانو رونالدوها، پائولو دیبالاها، رونالدینیوها، کلارنس سیدورفها یا آندرهآ پیرلوها میرسد، باید دیگر بازیکنان را در وضعیتی قرار دهید که در موقعیت گرفتن توپ باشند. زمانی که آنها توپ را بگیرند، تصمیم میگیرند که با توپ چه کنند و به این فکر میکنند که بهترین تصمیم چیست. پسر من ۸ سال دارد و ما گاه و بیگاه به اینترنت میرویم و بازی بازیکنان بزرگ را تماشا میکنیم. ما میبینیم که آنها در حمله و در دفاع چه کارهای اعجابآوری انجام میدهند چون فوتبال هنر است. در ایتالیا، تاکتیکها و برنامههای بازی، همه اینها چرند است. فوتبال هنر است و هنرمندان بازیکنان در کلاس جهانی هستند. شما نیازی ندارید که به آنها چیزی بیاموزید. شما تنها آنها را ستایش میکنید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که آنها را در بهترین شرایط قرار دهید تا بدرخشند.»
این روحیه لیورنویی آلگری است؛ این شهر مشهور به مبارزه برای آزادی است. او میگوید: «من عاشق این هستم که ببینم یک بازیکن بزرگ کاری خارقالعاده انجام میدهد. روی نیمکت، من تماشاگری هستم که نمایش فرد دیگری را نگاه میکند؛ آن فرد هم بازیکن است.» آلگری به این ترتیب با فروتنی میگوید که نقش زیادی ندارد و اشاره او به مکتب قدیمی فوتبال ایتالیا است که میگوید بهترین مربیان آنهایی هستند که کمترین آسیب را به یک تیم بزنند. آنها باید همه چیز را در جای مناسب خود قرار دهند و بیش از حد به وصله و پینه کردن تیم نپردازند و اشتباه ایجاد نکنند. این مکتبی است که آنتونیو کونته اخیراً گفته «تحقیرآمیز» است، شاید به این دلیل که حرفه مربیگری را کمرنگ جلوه میدهد.
مربیان ساده
آلگری نمیگوید که مربیان نمیتوانند روی بازیها تأثیر بگذارند یا اینکه به تیم ارزش اضافه کنند. هر دو مورد چیزی است که خود آلگری به شکلی عالی انجام میدهد. او تنها این ایده که مربی باید بیش از حد فکر کند و فوتبال را بیش از حد پیچیده کند را قبول ندارد. آلگری میگوید: «۳۰ سال پیش که بازیکن بودم، مربیام برونو جورجی بود، از آن مربیان قدیمی که حالا چهره آنها را مخدوش ساختهاند. او مربی من در کالیاری بود و از تخته سفید استفاده میکرد تا زوجهای بازیکنان در زمین را نشان دهد و دور آنها دایره بکشد. او در انتهای صحبت تیمی میگفت: «کسی که بیشترین دوئلها را در میدان برنده شود، بازی را میبرد. در آن هنگام به خودم میگفتم: این آقا را نگاه کن! اما فوتبال همین است. شما رقیبی مقابلتان دارید و باید او را شکست دهید. زمانی که توپ دفع میشود، اگر ضربه سر برگشتی را از آن خود کنید، به جای آن که ۲۰ متر با دروازه فاصله داشته باشید، ۷۰ متر فاصله دارید. اگر ۱۸ یا ۲۰ نبرد را پیروز شوید، کار رقیبتان برای گلزنی مقابل شما سختتر میشود.»
ورزش جمعی
به باور او، تأکید روی تاکتیکها و سیستمها باعث میشود که هدف از دست برود: «یک شب با ویتورینو موناری شام خوردم. او بهترین مدیر ورزشی راگبی ایتالیا است. او به من گفت: راگبی ورزشی جمعی است و باید آن را به این شکل دید: یک به اضافه یک به اضافه یک به اضافه ... فوتبال هم همین است.»
تمرکز باید روی صیقل دادن مسائل پایهای بازیکن باشد؛ اینکه بازیخوانی او بهبود پیدا کند و او مجبور به فکر کردن شود. اینها کارهای آسانی هستند که یاد دادنشان دشوار است، چه برسد به اینکه بازیکنان در آن استاد شوند. کارهایی مانند دفاع کردن، که به باور آلگری، ایتالیاییها را بابت انجام دادن این کار مسخره میکنند. سپس نوبت به سازماندهی میرسد. در دورانی به سر میبریم که مالکان و طرفداران به دنبال ایده بزرگ بعدی هستند و به شکل فزایندهای تحت تأثیر آمارهای پیشرفته قرار میگیرند و مربیان کلماتی ابداع میکنند که نشاندهنده ابتکار و سبک بازی خاص آنها است؛ چالشی که آلگری پیش رو دارد این است که آیا دید او، که نباید آن را سادهانگارانه پنداشت، خریدار دارد و جذاب است یا نه. او نمیخواهد فوتبال را به عنوان چیزی نشان دهد که نیست و با آن طرفداران را مجاب کند که کارش عالی است.
آیا سادگی خریدار دارد؟
اما مسأله این است: آیا سادگی خریدار دارد؟ آمار این مربی ۵۲ ساله بیتردید خودش گویا است. ایده «غریزه منطقی» او کاملاً شایسته توجه است. جنارو گتوزو یک بار درباره آلگری گفته بود: «او میداند چطور با کارتهایش بازی کند.»
یک بار در مسابقات اسبدوانی، آلگری روی اسبی به نام مینهسوتا شرطبندی کرد. احتمال پیروزی آن اسب بسیار کم بود و یکی از دوستانش به شوخی گفت که احتمال برنده شدن آن اسب در این حد است که آلگری مربی فوتبال شود اما مینهسوتا برنده شد و آلگری هم تبدیل به یکی از مربیان پیشرو نسل خود شد. هر فردی که او را به عنوان مربی استخدام کند، بیتردید یک مربی برنده را جذب کرده است.
- 13
- 2