بهمن ماه در حالی به پایان میرسد که تیم ملی در آغازین روزهای این ماه با قبول شکست برابر ژاپن در مرحله نیمهنهایی از گردونه جام ملتهای آسیا خارج شد و به این ترتیب حسرت قهرمانی ما در این رقابتها پابرجا باقی ماند؛ حسرتی که حالا میرود به نیم قرن نزدیک شود. به این ترتیب چیزی حدود یک ماه است که تیم ملی ایران با شکست از جام ملتهای آسیا بیرون آمده و همکاری کارلوس کیروش هم با فدراسیون خاتمه یافته است اما نهتنها خبری امیدوارکننده و روشن در مورد آینده این تیم مخابره نمیشود، بلکه حتی یک جمعبندی چهار خطی هم در مورد دلایل ناکامی تیم کشورمان ارائه نشده است. پیشتر رسم بود در زمان شکست تیم ملی، کمیتهای موسوم به «بررسی علل ناکامی» تشکیل میشد؛ کمیتهای ناکارآمد که معمولا شامل پیشکسوتان و منتقدان بود و آن قدر به طور بیحاصل تکرار شد که کلا بساطش را از ورزش ایران برچیدند. طبیعی است که انتظار نداشتیم بعد از جام ملتها چنین کمیتهای تشکیل شود، اما کف توقعات و البته استحقاق جامعه میلیونی مخاطبان فوتبال در ایران این بود که فدراسیون در مورد چرایی وقوع این ناکامی توضیح بدهد و افکار عمومی را روشن کند؛ اتفاقی که هرگز رخ نداد.
فنی یا فرهنگی؟ مساله این است
بعد از باخت سنگین و غیرمنتظره تیم ملی کشورمان برابر ژاپن که بیشک نمیتوانست یک «حادثه» باشد، هر کدام از کارشناسان و روزنامهنگاران از دیدگاه خودشان این موضوع را نقد کردند که البته بیشتر مطالب جنبه احساسی داشت. به طور مثال عمده نگاهها به صحنه گل اول ژاپن دوخته شده بود و بسیاری کوشیدند مساله جمع شدن پنج بازیکن ایرانی دور داور و دویدن بازیکن ژاپنی به سمت توپ را به ریشههای فرهنگی و اجتماعی موجود در کشورمان ارجاع بدهند، اما چنین نگاههایی بیش از حد شعارزده و احساسی بود و بیشتر به درد همان شبکههای اجتماعی میخورد. چه این که بعدتر تصاویری منتشر شد که نشان میداد مثلا منچسترسیتی انگلستان هم اخیرا چنین گلی به برنلی زده است. نمیشود خوابیدن بازیکنان تیم ملی روی خط دروازه در بازی با اسپانیا را به همت و غیرت داخل تیم ربط داد و اینطور سهلانگاری در دیدار با ژاپن را صرفا مرتبط با فرهنگ بومی ایرانیان دانست.
به ویژه از این جهت که تنها این گل سرنوشت بازی را روشن نکرد و ما دو گل دیگر هم خوردیم. در این شرایط انتظار میرفت حداقل خود فدراسیون به عنوان نهاد متولی اداره فوتبال دست به کار شود و با نگاهی عمیقتر به گذشته، مشکلات را برای آیندهای بهتر از پیش رو بردارد اما تا کنون هیچ نشانهای از این عزم در خیابان سئول دیده نشده است. مدیران فدراسیون ظاهرا همه چیز را به گذر زمان سپردهاند تا به لطف افزایش حساسیت مسابقات باشگاهی، مردم به تدریج اتفاق رخ داده برای تیم ملی را از یاد ببرند اما آیا این رویه به سود فوتبال ایران است؟ مسابقات اخیر در امارات، سومین جام ملتهای برگزار شده در دوران زوج تاج - کفاشیان در فدراسیون فوتبال است و به نوعی مسئولیت ۱۶ سال از حسرت ۳۷ ساله تیم ملی در کسب عنوان قهرمانی آسیا مربوط به همین گروه مدیریتی است اما انگار قرار نیست آقایان از گذشته درس بگیرند.
بردها و باختها از آسمان نمیآیند
اگر از قهرمانی قطر داستانها میسازیم و به درستی آن را مربوط به یک پروسه ۱۲ ساله به شمار میآوریم، ریشههای شکست خودمان را هم باید بررسی کنیم. نه باختها از آسمان میآیند و نه بردها. به عنوان مثال برخی عقیده دارند اتفاقی که برای تیم ملی در بازی با ژاپن رخ داد بیشتر به خاطر فقدان تجربه دریافت گل اول توسط ملیپوشان بود. به این معنا که ما اگر میتوانستیم مسابقات تدارکاتی بزرگتر داشته باشیم و بازیکنانمان چند بار در شرایط دریافت گل قرار میگرفتند، میتوانستند در بازی با ژاپن هم روی اعصابشان مسلط باشند و کار را جبران کنند. این یک فرضیه است که فدراسیون فوتبال باید در مورد میزان صحتش تحقیق کند. اگر واقعا این گزاره درست باشد، لازم است در دوران سرمربی بعدی این نقیصه به هر قیمتی برطرف شود. با این مدل فرافکنی کردنها و پیش کشیدن بحث فرهنگ بومی و... نمیتوان دورنمای روشنی برای پایان حسرت آقایی در آسیا متصور بود.
بدون پلن برای آینده
نکته آزاردهنده بعدی این است که ظاهرا فدراسیون فوتبال هیچ برنامه روشنی هم برای آینده تیمملی ندارد. تنها واکنش رسمی به این مساله از سوی مازیار ناظمی، مسئول روابط عمومی وزارت ورزش اتفاق افتاد که حرف از حضور احتمالی مورینیو، زیدان و کلینزمن در ایران زد! جالب این که این سه مربی هیچ ربطی به هم ندارند، سبک و تفکر فوتبالی و حتی اجتماعیشان به شدت از هم دور است و قرار گرفتنشان در یک سبد غیر ممکن به نظر میرسد. گذشته از این، اساسا روشن نیست جذب سرمربی برای تیم ملی فوتبال به وزارت ورزش چه ارتباطی دارد؟ بسیاری بر این باورند که اگر در دوران کیروش کجرویهایی اتفاق افتاد، تمام ماجرا از روزی استارت خورد که او قرارداد اولش را به جای فدراسیون، در دفتر وزیر بست و فهمید قدرت اصلی دست کیست. حالا چرا قصد تکرار همان تجربه - یا حتی کاریکاتوری از آن - را داریم؟ نکته دیگر این که باید روشن شود تیم ملی ما «نام بزرگ» میخواهد یا «کار بزرگ»؟ اگر دوستان فقط به دنبال این باشند که یک مربی اسمی را بدون توجه به کارنامه سالهای اخیر او، میزان انگیزه و البته شرایط تطابقپذیریاش با جامعه میزبان به ایران بکشانند، شکستی بزرگ در راه خواهد بود؛ همانطور که بار تراکتورسازی با توشاک به مقصد نرسید. مجموعه اینها، همه آن گزارشی است که فدراسیون باید بدهد و نمیدهد.
- 13
- 6