به گزارش خبرآنلاین، حالا غم از دست دادن اسطوره استقلالی فوتبال ایران هشت ساله شده است. به همین مناسبت بخشهایی از یکی از مصاحبههای تاریخی ناصر حجازی در سال ۱۳۵۰ را با نشریه کیهان ورزشی میخوانید. مصاحبهای که حجازی در آن نه راجع به فوتبال، که درباره عشق و زندگی و مرگ صحبت کرد:
«به پوچیهای زندگی میاندیشم، به تمام آن چیزهایی که نزد انسانهای دیگر به عنوان میزان و الگوهای زندگی شناخته شدهاند. اکنون نیک میدانم که این الگوها سرابهایی بیش نیستند و زندگی چیزی بجز تمام آن کاخهای بلند مرتبه آرزوهاست و آن گاه به تمام این پوچیها لعنت میفرستم. من از پدرم، از مادرم، از تمام معلمانم گله مندم که چرا از پوچیها همه چیز میسازند و نمیدانند ثمره آن فنا شدن انسانی است که با تمام وجود به دنبال الگوهای ساخته شده آنها میرود و آنگاه به سراب بودن آنها پی میبرد. چه بسا آدمیانی که تمام زندگی خود را در این راه از کف میدهند تا دریابند تمام آن چیزهایی را که به او آموختهاند بی پایه و دور از حقیقت بوده است. همراه این بدآموزیها انسانی درمانده و پاک باخته را در دریای نومیدیها تنها میگذارند. به من گفته بودند که عشق یک موهبت الهی است و هرگاه خداوند بخواهد به کسی محبت کند عشق را در قلب او جای میدهد. میگفتند؛ آن کس که به نور عشق زنده شود دلش، عمر جاودان مییابد و من به دنبال این چشمه آب زندگی تمام وجودم را در گرو آن گذاشتم و صمیمانه عشق ورزیدم. بیش از هفت سال طول کشید تا دانستم زندگی بر پایهای غیر از آنچه دیگران گفتهاند بنا شده است.
دانستم که عشق، محبت و صداقت دیگر خریداری ندارد و حتی به پای الهه عشق هم باید پول نثار کرد، نه اشک. کاش میتوانستم دیرکهای دروازهام را از طلا بسازم و بجای طناب آن شرابههای مرواریدنشان بیاویزم تا به همه ثابت کنم که سرگردانی در سراب رویاها نافرجام و شیرینترین پاداش گمشده در این وادی بی مرز، مرگ است.»
- 14
- 2