حتما تابحال نام دکتر سرجیو کاناورو را شنیده اید یا در مورد وی مطالبی خوانده اید؛ او همان پزشکی است که ادعا می کند با موفقیت سر موش های زنده را به یکدیگر پیوند زده و بعد از قطع نخاع، بار دیگر آنها را به یکدیگر وصل کرده است.
همین ماجراجویی های آقای کاناورو به انتشار مقالات متعدد در باب موجودات دوسر، پیوند سر سگ و در نهایت غیرقابل باورترین و عجیب ترین ادعای وی، یعنی امکان پیوند سر انسان منجر شد که در نظر دارد اواخر امسال انجام دهد. گفته شده که او غیر از این موضوع قادر خواهد بود ظرف چند سال یک مغز یخ زده را دوباره احیا کند.
همانطور که گفتیم دکتر کاناورو به خاطر ادعاهای پزشکی اندک ناممکنش شهرت دارد و روشن است که این ادعاها بی دلیل هم مطرح نمی شوند. او صرفا نمی خواهد مشکل اتصال نخاع را حل کند یا طبق گفته اش برای نخستین بار سر انسان را پیوند بزند. به گفته دکتر کاناورو هدف نهایی تنها یک چیز است: جاودانگی.
دکتر فرانکشتاین در عصر مدرن
اما جامعه پزشکی نیز نگرانی های خودش را دارد. یکی از نگرانی ها این است: کاناورو باید میلیون ها عصب کوچک را به یکدیگر متصل نماید. البته خودش می گوید با استفاده از نوعی فوزوژن (ماده شیمیایی که برای اتصال دو سلول به یکدیگر مورد استفاده قرار می گیرد) متشکل از پلی اتیلن گلیکولن (PEG) توانسته این مشکل را رفع نماید.
این ماده ژل مانند درست مانند چسب عمل می کند و باید بگوییم که ابدا تازگی ندارد: PEG مصارف بیولوژیکی و تجاری متنوعی دارد که از آن جمله می توان به مواد ملین و کرم های پوستی اشاره نمود. کاناورو در مقاله خود آورده است:
تعداد کافی از ریشه های پروگزیمال آکسون به گونه ای به یکدیگر متصل می شوند تا این اطمینان حاصل شود که ارتباط الکتروفیزیولوژیکی شان برقرار است. البته این تعداد احتمالا پایین است (بین ۱۰ تا ۱۵ درصد) با این حال برای ریکاوری کافیست و انعطاف پذیری لازم را در جراحت ایجاد می کند.
در نظر داشته باشید آنچه خواندید توسط دکتر کاناورو محقق شده و صرفا یک توضیح نیست. به بیان دیگر، کار او دقیقا همینطور است. او بدون آنکه توضیح دهد چطور به نتیجه مطلوب دست پیدا کرده صرفا گزارشاتی را از دستاوردهایش ارائه می کند. جالب است بدانید که دانشمندان دیگر نظر چندان مثبتی در مورد وی ندارند و رسانه ها حتی او را دیوانه خطاب می کنند.
شواهد کجایند؟
دکتر کاناورو همچنان به انتشار مقالات پر از ادعای خود ادامه می دهد بی آنکه به ارائه توضیحاتی در این رابطه بپردازد. آیا او یک متقلب است؟ اصلا شاید به همین دلیل است که او را نادیده می گیریم. چرا کاناورو اکنون معروف ترین پزشک دنیا نیست؟ چرا دیگر عصب شناس شناخته شده دنیا به او ملحق نمی شوند تا ایده اش را عملیاتی کنند؟
پاسخ این است: او عضو هیچ موسسه یا گروه تحقیقاتی در دنیا نیست. در واقع یک دانشمندان ایتالیایی دست به کاری زده که معمولا در اروپا و آمریکا ممنوع است و در این مسیر هیچ آزمایشگاه شناخته شده ای هم او را همراهی نمی کند. همین مساله باعث شده که کاناورو عازم روسیه و چین شود تا حمایت دولتی یکی از این کشورها را برای فعالیت های خود به دست آورد و روشن است که اطلاع پیدا کردن از نتیجه تلاش های او در این میان، کار ساده ای نیست.
به بیان دیگر، مشکلات او فراتر از خود عمل یا حتی تامین بودجه مورد نیاز این کار است. در حال حاضر نگرانی های اخلاقی و قانونی هم در مورد فعالیت های او وجود دارند. وقتی او ادعا می کند که نخاع ۱۸ موش را قطع کرده و توانسته تنها ۹ عدد از آنها را مجددا به هم متصل نماید، این مساله نگرانی هایی را در ما به وجود می آورد. شاید قصابی کردن موش ها از نظر بسیاری اهمیت نداشته باشد اما وقتی خبر رسید که کاناورو عملی مشابه را روی سگ انجام داده زنگ خطر برای بسیاری به صدا در آمد.
حال تصور کنید که او همین عمل را روی انسان انجام دهد. برای انجام عمل پیوند سر، لازم است که سه انسان زندگی شان را وسط بگذارند و روشن است در عملی که دست کم به لحاظ اخلاقی آمادگی لازم برایش وجود ندارد، راه بازگشتی هم در میان نیست. از طرف دیگر، این عمل نیازمند بودجه است، نتیجه اش باید کاملا روشن باشد و پیش از آنکه فردی در آمریکا یا اروپا او را جدی بگیرد، لازم است که ایده اش از نظر علمی مورد بررسی قرار بگیرد.
لذا تا آن زمان، هرچیزی در مورد این ادعاهای پزشکی عجیب و شاید غیرقابل باور به نظر می رسد و حتی شاید جنبه طنز هم داشته باشد. مقالا علمی منتشر شده در این باره هم به ظهور دکتری اشاره دارند که به طرزی غیرمعمول و معجزه آسا بخت با او یار است و طبق فرضیات او همه چیز درست از آب در می آید.
در سال ۲۰۱۷ به سر می بریم و دکتر کاناورو ادعا می کند عمل هایی را انجام داده که هوش از سر انسان می برند؛ اما اینکه او برای اثبات ادعاهایش هیچ ویدیویی در اختیار ندارد اندکی عجیب به نظر می رسد. در واقع این پزشک ایتالیایی به جای شواهد و مدارک صرفا چندین مقاله پژوهشی عجیب و غریب و البته ادعاهایی با ابعاد و اندازه غیر قابل باور در اختیارمان قرار داده. اینکه واقعا چه کاری انجام می دهد و چه کسی به او کمک می کند مساله ایست که آینده اش هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد. احتمالا آقای کاناورو به همین پنهانکاری های شیطنت آمیز خود قانع است. او باید به ارائه توضیحات مملو از ابهام خود ادامه دهد. برای ما نیز بهتر آن است که جنون او را نادیده بگیریم مگر اینکه صحت ادعاهایش بر ما ثابت شوند.
چه می شود اگر راست بگوید؟
احتمال دوم اما، یعنی عمل موفقیت آمیز پیوند سر، از نظر بسیاری غیرممکن به نظر می آید؛ با این حال نباید آن را نادیده گرفت. اینکه امکان اتصال دوباره بافت های نخاعی فراهم شود نتایجی فراتر از حل مساله فلج دارد؛ این در واقع نخستین گام برای زندگی ابدی به حساب می آید.
عمل اما مشکلات متعددی را به همراه دارد. دشواری آن به قدری زیاد است که حتی بزرگ ترین مشاهیر پزشکی هم به حل آن نزدیک نشده اند. شاید علت این است که کارهای او شبیه به توهمات و نقشه های خیالی است که در برخی پیش گویی های توهم برانگیز مطرح می شود، اما شاید هم دکتر فرنکشتاین مدرن توانسته به رمز و رازهای هستی پی ببرد و طولی نمی کشد که گفته هایش را بر ما اثبات خواهد کرد.
جامعه علمی اما آنطور که به نظر می رسد به شدت دکتر کاناورو را نادیده گرفته است.کاناورو یک شبه-دانشمند است (به گفته بسیاری) و دیگران حتی گفته اند که آنچه او ادعای انجامش را دارد در برهه کنونی ممکن نیست. تصویری که از این دانشمند مجنون کشیده می شود ظاهرا جزئیات زیادی را در خود ندارد. در واقع حجم بالای اعتماد به نفس وی، به نوعی همه را نسبت به این موضوع علاقمند می کند و در عین حال نیز بحث منطقی در رابطه با آن را غیرممکن.
حتی اگر در دور از انتظارترین حالت ممکن کاناورو بتواند درستی ادعاهایش را ثابت کند، آنگاه جهان در بهت و حیرت فرو می رود. در واقع باید هم اینطور باشد، چراکه چنین اتفاقی مانند سفر در زمان یا حتی اثبات زندگی هوشمند در ورای این سیاره است. لذا اگر کاناورو موفق شود که بودجه لازم را دریافت، جای مناسب برای انجام عمل را پیدا کند و اولین عمل پیوند سر را انجام دهد، آنگاه علم او را جدی می گیرد.
معجزه ای رخ می دهد!
در این صورت، جهان به افکار کاناورو در مورد مغزهای یخی گوش می دهد و دیگر داستان های علمی و تخیلی او را نیز باور میکند. این پزشک ایتالیایی به عنوان رهبر و پیشرو در حوزه پزشکی و جوامع علمی شناخته می شود. اما اینکه آیا کاناورو به چنین جایگاهی دست پیدا می کند یا خیر پرسشی است که تنها در صورت موفقیت وی می توان به آن پاسخ داد. شکست وی نیز هرچند خیلی محتمل به نظر می رسد اما باعث ناامیدی بسیاری خواهد شد. و در نهایت اگر رویاپرداز دیگری شود که ادعاهایش فراتر از توانمندی هایش باشند، آنگاه این راز و رمزی که حول شخصیت وی قرار دارد نیز از بین می رود.
منبع: thenextweb
- 15
- 3