همه ی شما داستان سیندرلا را از برید. دختری که زیر ستم نامادری و دخترانش روزگار میگذراند تا اینکه سر و کله ی یک فرشته پیدا میشود. فرشته ای که با جادو وی را در جامه ای زیبا می پوشاند، او را در کالسکه ای به شکل کدو تنبل و با کفش هایی چشم نواز راهی مراسم شاهزاده میکند.
دل شاهزاده را میرباید اما مجبور میشود قبل از نیمه شب، زمان از بین رفتن جادو، پا به فرار بگذارد. لنگه کفش خود را به جای میگذارد و شاهزاده تمامی کشور را برای یافتن صاحب آن لنگه کفش زیر پا میگذارد و از آن پس به خوبی و خوشی زندگی میکنند.
اما این تنها و مطمئنا قدیمی ترین نسخه ی این قصه نیست. شاید قدیمی ترین نسخه ی این داستان نمونه ی مصری قرن اول میلادی باشد.
قصه ی رادوپیس
طبق نوشته های تاریخدان یونانی، جناب استرابو، دختری زیبا و ولگرد! به نام رادوپیس در ساحل دریاچه ای در زادگاهش نکراتیس نشسته بود که عقابی تیز پرداز یکی از صندل های او را ربود!
این عقاب از قضا به ممفیس پرواز می کند و این پاپوش را روی سر فرعون زمان می اندازد. فرعون که از این اتفاق تعجب کرده بود و صد البته از صندل دخترانه خوشش آمده بود به سربازانش دستور داد که تا پیدا شدن صاحب آن از جستجو دست برندارند.
پیدا شد و به نزد فرعون آورده شد و البته به خوبی و خوبی تا آخر عمر زندگی کردند. مطمئنا قصه ی رادوپیس کاملا مشابه سیندرلا نیست اما در متن هر دو قصه زنیست پایین شهری که سر راه ارباب سرزمینش قرار می گیرد، در هردو پاپوشی پیدا می شود و کشوری برای یافتن صاحب آن جستجو میشود.
البته اتفاق نظری روی نظر استرابو وجود ندارد. جاشوا مارک در دایرهالمعارف تاریخ باستان ذکر میکند که قصه ی رادوپیس مشهور در واقع در سال ۱۹۲۰ توسط نویسنده ی کتاب کودکان ، اولایو میلر ، در گلچینی از قصه های پریان آورده شده است و آن ورژن بسیار بیشتر از نسخه ی استرابو به قصه ی سیندرلا شباهت دارد.
رادوپیس دوشیزه ای زیباست و نه یک ولگرد که اتفاقا دستی هم در مصاحبت با حیوانات دارد . قابل ذکر است که دختر ولگرد مشهوری به نام رادوپیس وجود داشته است اما تقریبا ۷۰۰ سال قبل از استرابو میزیسته است و اهل مصر نبوده بلکه اهل تراس بوده است.
از نظر مارک ارتباط میان سیندرلا و رادوپیس کاملا تصادفیست و دلیل آن نویسندگانی هستند که با تلفیق شخصیت های خیالی و شخصیت های حقیقی قصه ی افسانه ای جدیدی را به داستان های موجود می افزایند (از استرابو گرفته تا میلر).
تمام سیندرلاهای عالم
شاید رادوپیس اولین سیندرلا باشد و شاید هم نباشد. به هر حال اما، سیندرلایی که ما میشناسیم گویی چندین همزاد در سرتاسر دنیا دارد. این شما و این هم خانواده ی الا.
سندریلیون (فرانسه، ۱۹۶۷)
این شخص بیشترین شباهت را به شخصیت معروف و محبوب کمپانی دیزنی دارد. اثری از چارلز پرالت که در آن فرشته ی دوست داشتنی، کالسکه ی کدو تنبلی و حتی کفش های شیشه ای نیز آمده است، البته با یک تفاوت کوچک. خواهران ناتنی در پایان از او عذرخواهی میکنند و صد البته هرکدام برای خود شاهزاده ای یافته و ازدواج میکنند.
یه ژان (چین، مابین ۶۱۸ و ۹۰۷ میلادی)
یه ژان دوستی به شکل موش و به نام گاس ندارد. بهترین دوست او یک ماهی سخنگوست که نامادری سنگدلانه او را میکشد و به خورد خواهر ناتنی می دهد.
اشنپاتل (آلمان ، ۱۸۱۲)
اشن کوچولو زمان های طولانی صرف گریه کردن بر مزار مادرش میکند که همین باعث رویش درختی جادویی می شود. درختی که بعدها تبدیل به هر آنچه او برای رفتن به مراسم شاهزاده نیاز دارد می شود. الباقی قصه را هم که حتما می دانید.
سنرنتولا (ایتالیا ، ۱۶۳۴)
این هم از ورژن تاریک و جنایی سیندرلا. قهرمان قصه ی ما، توسط حاکم شهر که او هم یک خانم است متقاعد می شود که نامادری خود را بکشد. این کار را انجام می دهد، اما حاکم بیدرنگ به همراه دخترش به خانه ی او نقل مکان می کند و فصل دیگری از آزار و اذیت برای او رقم میخورد. سپس معجزه ای اتفاق میافتد، کفشش را گم و با شاهزاده ازدواج می کند. اصلا هم فکر نکنید که او به خاطر قتل نامادری اش به سزای عملش رسیده است.
- 6
- 30