او یکی از مشهورترین قاتلان سریالی مکزیک بود که بین سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰، ترس و دلهره بسیار زیادی را در آمریکا، کانادا و مکزیک ایجاد کرده بود. او در این سال ها بیش از ۱۵ نفر را به قتل رساند و به خاطر این که تمامی قتل های خود را در کنار خطوط راه آهن انجام می داد، به «قاتل سریالی راه آهن» مشهور شد.
آنجل، راه آهن را برای قتل های خود انتخاب کرده بود زیرا می توانست پس از قتل به سرعت روی قطاری که تازه از ایستگاه راه افتاده و هنوز سرعت زیادی نداشت، بپرد و فرار کند. از آنجا که هرگز مقصد قطارهایی که آنجل سوار می شد، مشخص نبودند، سال های زیادی طول کشید تا پلیس موفق شد او را دستگیر کند.
قتل های آنجل روز به روز بیشتر می شد و پلیس حتی نمی توانست سرنخی از این قاتل خطرناک به دست آورد، به همین خاطر در ژوئن ۱۹۹۹ نام او به عنوان یکی از ۱۰ قاتل خطرناک و فراری تحت تعقیب اف بی آی اعلام شد و عکس و مشخصات او در سراسر مکزیک و تگزاس – که دارای مرز مشترک با مکزیک بود - پخش شد. آنجا به طور غیرقانونی، سوار قطار می شد و به راحتی از مرز مکزیک عبور می کرد و حتی به آمریکای شمالی و کانادا می رفت.
او هیچ آدرس مشخصی نداشت و مدارکی که از او ثبت شده بود نشان می داد از سال ۱۹۳۷ حداقل چهار بار از مکزیک اخراج شده ولی باز هم به طور غیر قانونی و با نام مستعار در این کشور زندگی کرده بود. او نام های مستعار بسیار زیادی داشت که مشهورترین آنها رافائل رزندز رامیرز و آنجل ریز رسندیز بود که شباهت بیشتری به نام اصلی خودش داشتند.
او معمولا قربانیان خود را با تخته سنگ، تبر یا کلنگ از پا در می آورد و در چند مورد معدود از اسلحه نیز استفاده کرده بود. مقتولان جنایت های او معمولا کسانی بودند که در نزدیکی راه آهن زندگی می کردند و یا آخر شب را برای سفر انتخاب کرده بودند. آنجل پس از کشتن آنها، پول، طلا، اشیای قیمتی و اتومبیل شان را به سرقت می برد.
قربانیان خطوط راه آهن
در سپتامبر ۲۰۰۱ آنجل به دو قتل اول خود اعتراف کرد به امید این که در رأی نهایی دادگاه تغییری ایجاد شود. بر اساس اعترافاتش، اولین قتل در سال ۱۹۸۶ رخ داده بود، او در آن زمان یک زن بی خانمان را با شلیک چهار گلوله با اسلحه کالیبر ۳۸ به قتل رسانده بود. او در توضیحاتی که در دادگاه داد این طور گفت: «تازه با سارا کالیفانز که او نیز یک بی خانمان بود آشنا شده بودم. یک بار برای تمرین تیراندازی بیرون رفته بودیم که سارا به من بی احترامی و توهین کرد. نمی خواستم او را بکشم اما طاقت بی احترامی را نداشتم.»
آنجل پس از قتل سارا، جسد او را در خانه ای متروکه پنهان کرده بود که مدتی بعد پیدا شد اما از آنجا که هیچ سرنخی از قاتل نبود، پرونده در آن زمان مختومه اعلام شده بود. مدت کوتاهی پس از قتل سارا، آنجل، پسری جوان را با شلیک گلوله به قتل رساند و جسدش را در رودخانه ای بین آنتونیو و آوالده انداخت. آنجل درباره قتل این پسر نیز گفته بود «او را به قتل رساندم زیرا قدرت جادوگری داشت.» جسد این قربانی هرگز پیدا نشد. سومین قربانی آنجل، «مایکل وایت» سی و سه ساله بود که جسدش در حیاط خانه ای متروکه پیدا شد.
مایکل در جولای ۱۹۹۱ به دلایلی نامعلوم توسط آنجل به قتل رسیده بود. قاتل آن قدر با آجر به سر مایکل بیچاره ضربه زد تا بالاخره جانش را از دست داد. «جسی هاول» و «ون هابن» اولین قربانیانی بودند که آنجل در کنار خط راه آهن آنها را به قتل رساند. جسی، نوزده ساله و ون، شانزده ساله بودند. آنجل در ابتدا آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس با بستن نوار چسب به دهان و گلوی شان، آنها را خفه کرده بود. مرد جنایتکار جسد این دو نفر را در قبری کم عمق در نزدیکی خط راه آهنی در فلوریدا دفن کرد. از آنجا که قاتل سریالی، مقتولان را به صورت تصادفی انتخاب کرده و ارتباط قبلی با آنها نداشت، به همین خاطر پیدا کردن او به عنوان قاتل کار بسیار دشواری بود.
در جولای ۱۹۹۷ جسدی در کنار ریل راه آهن کالتن در کالیفرنیا پیدا شد که هویتش هرگز مشخص نشد. مقتول با کوبیده شدن چوبی محکم بر سرش جان خود را از دست داده بود. آنجل بعد از دستگیری هیچ گاه قتل این فرد را بر عهده نگرفت اما از آنجا که نحوه قتل و مکان رها شدن جسد درست مانند شیوه های آنجل بود، دادگاه این قتل را نیز یکی از قتل های آنجل محسوب کرد.
لیافی ماسون زن ۸۱ ساله ای بود که در نزدیکی راه آهن جنوبی کانزاس سیتی زندگی می کرد. در چهارم اکتبر ۱۹۹۸، مرد تبهکار به آرامی از پنجره وارد خانه این زن شده و با ضرباتی که توسط یک چکش قدیمی به سر او وارد کرد، او را به قتل رساند. سپس با دزدیدن پول، طلا و وسایل قیمتی اش پا به فرار گذاشت. «کلودیا بنتون» سی و نه ساله، روانپزشک کودکان بود که در کالج پزشکی تگزاس مشغول به کار بود. او توسط آنجل مورد آزار و اذیت قرار گرفته و سپس به قتل رسید. خانه کلودیا نیز در شهرکی نزدیک به راه آهن پسفیک یونیون بود.
زمانی که او وارد خانه اش شد، آنجل با یک مجسمه بزرگ و سنگین، ضربه ای محکم به سرش وارد کرد. اتومبیل جیپ کلودیا چند روز بعد در حالی در سن آنتونیو پیدا شد که اثر انگشت آنجل روی دنده و فرمان آن باقی مانده بود. در آن زمان چون هنوز جسد کلودیا پیدا نشده بود، آنجل تنها به خاطر دزدی دستگیر شد که به خاطر نداشتن شاکی، مدت کوتاهی پس از آن آزاد شد.
«نرمن سیرنیک» چهل و شش ساله و همسرش «کارن»، چهل ساله در کلیسایی که در نزدیکی خط آهن پسفیک یونیون قرار داشت کار و زندگی می کردند. در دوم می ۱۹۹۹ این دو نفر نیز با ضربات پتک جان خود را از دست دادند و پول کلیسا نیز ربوده شد، مزدای قرمز رنگ نرمن سه هفته بعد درست در همان مکانی که اتومبیل کلودیا پیدا شده بود، پیدا شد.
هفت روز پس از قتل نرمن و کارن، نئومی دومینگوئز بیست و شش ساله، دانشجوی دانشگاه هوستون که در خانه ای دانشجویی در نزدیکی ایستگاه قطار زندگی می کرد، توسط یک کلنگ و با ضربه به سرش به قتل رسیده بود. موتورسیکلت هوندای سفید او هفت روز بعد در نزدیکی پل بین المللی دل ریودر تگزاس پیدا شد.
قربانیان بعدی جوزفین کونویکا هفتاد و سه ساله، جورج موریر هشتاد ساله و همسرش کارولین فردریک پنجاه و دو ساله بودند که با شلیک گلوله به قتل رسیده بودند. خانه آنها در ۹۰ متری ایستگاه راه آهن گرهام در ایلینویس قرار داشت. اتومبیل آنها روز پس از مرگ شان در ۹۵ کیلومتری قتلگاه شان پیدا شد. این اولین بار بود که علاوه بر اثر انگشتی که در اتومبیل از آنجل به جا مانده بود، نمونه هایی از اثر انگشت او در خانه مقتولان نیز پیدا شده و مشخص شد سارق و قاتل هر دو یک نفر بوده اند و آن کسی جز آنجل نبوده است و در این زمان بود که سرانجام قاتل سریالی به وسیله این آثار انگشت بر جای مانده به دام افتاد.
قتل های ثابت شده آنجل ۱۵ فقره اعلام شده است اما گفته می شود فانی ویتنی بایرز هشتاد و یک ساله هم که در دهم دسامبر ۱۹۹۸ به قتل رسید، توسط آنجل به قتل رسیده است اما او این اتهام را رد می کند. آنجل در دادگاه گفت: «دیگر برایم مهم نیست که هر قتلی را گردن من بیندازند. اصلا من فانی را هم به قتل رسانده ام.» به غیر از اینها هفت قتل مشابه دیگر نیز در این مدت در مکزیک اتفاق افتاده بود که بسیاری باور دارند قاتل آنها نیز آنجل بوده است.
تنها بازمانده
کریستوفر مایر بیست و یک ساله یکی از طعمه های آنجل بود که از دست او جان سالم به در برده است. در روز ۲۹ آگوست ۱۹۹۷ او به همراه نامزدش هالی دان از دانشگاه خود در کنتاکی به خانه باز می گشت. شب بود و ساعت حرکت قطارها طولانی تر شده بود، به همین خاطر ایستگاه تقریبا خالی بود. آنها در انتظار قطار در ایستگاه قدم می زدند که ناگهان آنجل به آنها حمله کرده و با تهدید آن دو را به پشت ایستگاه و جایی که کسی متوجه حضورشان نمی شد برد. در همان لحظات اول، مرد جنایتکار با کوبیدن سنگی به سر کریستوفر او را جلوی چشمان وحشت زده هالی به قتل رساند.
هالی دان تنها شخصی که توانسته از دست قاتل سریالی راه آهن جان سالم به در ببرد، ماه گذشته بعد از گذشت سال ها داستان خود را تعریف کرد. هالی خاطرات خود را در بسیاری از شبکه های تلویزیونی و چندین شبکه خبری از جمله سان، تلگراف، سی ان ان و دیلی میل گفت.
او ماجرا را این طور تعریف کرد: «منتظر قطار آخر شب بودیم که متوجه شدیم فردی به ما نزدیک می شود، در همان نور کم و در نگاه اول توانستم بشناسمش؛ «آنجل رسندیز» که مدت ها اف بی آی عکس و مشخصاتش را به عنوان «قاتل راه آهن» پخش کرده بود. در ابتدا از ما درخواست پول کرد اما ما پول زیادی نداشتیم، پس با تهدید اسلحه ما را به پشت ایستگاه برد، سنگی که برای زدن کریس آورده بود آن قدر سنگین بود که خودش هم به سختی آن را بالا برد.
ما نمی دانستیم چه قصدی دارد که ناگهان صخره را بر سر کریس کوبید. من فکر می کردم که با همان سنگ به سر من هم خواهد زد اما او سنگ را انداخت و با چاقو چند ضربه به من زد. من روی زمین افتادم و آن قدر نفس هایم کند شد که آنجل گمان کرد من نیز جان خودم را از دست داده ام. نمی دانم چقدر طول کشید تا به هوش بیایم اما زمانی که چشم باز کردم آنجل رفته بود.
آن قدر ضربه هایی که خورده بودم عمیق و خونریزی ام زیاد بود که هیچ توانی برای راه رفتن نداشتم اما هر طور بود حدود ۳۰۰ متر را طی کردم تا به اولین خانه ای که می دیدم رسیدم. از آنجا با پلیس و اورژانس تماس گرفتم. به غیر از جراحات وارد شده با چاقو، فک و استخوان زیر چشمم نیز دچار شکستگی شده بود که درد زیادی داشت. من تمامی مشخصات آنجل را برای پلیس گفتم و امیدوار بودم به سرعت دستگیر شود اما هر بار که می شنیدم او شخص دیگری را به قتل رسانده، باز هم تمام خاطرات برایم زنده شده و دچار بحران روحی می شدم. من پس از این ماجرا در حدود پنج سال تحت درمان روانپزشک بودم.»
تعقیب و دستگیری
آنجل در حدود ۱۰ سال توانست از دست قانون و پلیس بگریزد تا این که بالاخره نیروهای پلیس مکزیک توانستند خواهرش مانوئلا را شناسایی کنند. مانوئلا از ترس این که در جریان تعقیب و گریز برادرش توسط اف بی آی کشته شود، قبول کرد که برای دستگیری آنجل با آنها همکاری کند. در قراری که مانوئلا با برادرش روی پل ال پاسو در تگزاس گذاشته بود، نیروهای پلیس او را محاصره و دستگیر کردند. در آن زمان هنوز تمام قتل ها ثابت نشده بودند اما باز هم در همان دادگاه اول آنجل به اعدام با تزریق سم محکوم شد.
در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۶ پس از انجام آزمایشات مختلف، تعدادی از روانپزشکان هوستون اعلام کردند که آنجل از لحاظ روانی بیمار است و شاید اعدام شود اما آنجل هیچ اعتراضی به حکم دادگاه نداشت. او می گفت «من هیچ اعتقادی به مرگ ندارم. من ابدی هستم و نخواهم مرد. من برای همیشه زنده خواهم ماند. من نیمی انسان و نیمی فرشته هستم و کسانی را می کشتم که به من دستور داده می شد.»
آنجل در بیست و هفتم ژوئن ۲۰۰۶ با تزریق سم اعدام شد. تنها کسانی که در زمان اعدام در کنار آنجل حضور داشتند، همسر کلودیا بنتون – یکی از قربانیان – و هالی دان – تنها کسی که توانست زنده از دست او بگریزد – بودند تا از مرگ او مطمئن شوند.
- 19
- 2