سازمان نظام روانشناسی به تازگی فهرستی صدوچند نفره از «غیر روانشناسانِ فاقد مجوز» را روی تارنمای خود منتشر کرده است.
در میان اسامی منتشر شده، چهرههای شناختهشدهای به چشم میخورد که صفحاتشان در شبکههای اجتماعی دنبال کنندههای چند صد هزار نفری دارد و در بین مردم اقبال و محبوبیت دارند.
برای من که برخی از آنها را دورادور دنبال میکردم البته دیدن اسامیشان در فهرست چندان عجیب نبود. همانها که بستههای آموزشی میفروشند. کارگاه و همایش برگزار میکنند و برای این که شما را مشتری دائمی خود نگه دارند سعی میکنند با به روز کردن عناوین، نیازهای به اصطلاح جدیدی در شما ایجاد کنند.
مانند یک فروشنده حرفهای، جشنوارههای تخفیف برگزار و برایش تبلیغ هم میکنند که مثلا دو یا یک روز تا پایان زمان استفاده از تخفیف فرصت دارید!
همه این شیوهها که خدمات روانشناسی را تبدیل به یک کالای قابل خرید و فروش کرده تفاوت زیادی با شیوه معمول روان شناسانی دارد که مانند یک پزشک در مطب یا دفتر خود نشستهاند و در ساعاتی مشخص مراجع میپذیرند. آن هم نه دسته جمعی بلکه فردی.
در واقع کار یک روانشناس شبیه یک پزشک است که بعد از گرفتن مدرک و مجوز از سازمان نظام پزشکی- اینجا روانشناسی- در مطب یا مرکز درمانی- اینجا مرکز مشاوره- اقدام به پذیرش بیمار میکند.
هیچ پزشکی از طریق همایش و کارگاه و شبکههای اجتماعی خدمات درمانی ارائه نمیکند. حتی اگر هم تبلیغ کند در نهایت شیوه درمان یکی بیشتر نیست: مراجعه فردی.
همه اینها به کنار اما چیزی که برای من عجیب بود واکنش حامیان و یا بهتر بگویم مریدان برخی از این چهرههای معروف بود. یکی از این افراد، در یک پست اینستاگرامی پاسخ سازمان نظام روانشناسی را داده و آنها را متهم کرده بود که به دلایل غیر صنفی و حرفهای قصد مقابله با او را دارند.
فارغ از درستی یا نادرستی ادعای او اما کامنتهای زیر پستش برای من جالب توجه بود. قریب به اتفاق هواداران این فرد با او ابراز همدلی کرده بودند.
معتقد بودند حتی اگر این فرد واقعا هیچ مدرکی هم نداشته باشد مهم نیست چون حالشان با او خوب است! اعتقاد داشتند سازمان نظام روانشناسی قصد تخریب او را دارد و به دنبال سناریوسازی و سنگ اندازی است.
برخی حتی توصیه کرده بودند وقت استاد گرانبهاتر از این است که حتی همین چند دقیقه را هم صرف پاسخ دادن به آن نهاد بکند.
یک نفر نوشته بود مردم دیگر خودشان خوب و بد را تشخیص میدهند. دیگری نوشته بود که به شما حسادت میکنند و…ماجرا دقیقا از همین جا آغاز میشود: بیاعتباری یک نهاد صنفی.
جالب است که مثلا وقتی سازمان غذا و دارو اعلام میکند فلان محصول یا دارو تقلبی است یا از استاندارد لازم برخوردار نیست تقریبا بیشتر مردم میپذیرند و اگر از روی اهمال آن محصول را هم خریداری کنند اما اصرار و عنادی بر خریدش ندارند. در واقع اقدام واکنشی معکوس در برابر اعلامیه سازمان غذ و دارو از خود نشان نمیدهند.
این یعنی ما برای گفته آن نهاد به عنوان یک نهاد مرجع رسمی، اعتبار و اعتماد قائلیم. اما چرا این اتفاق وقتی به حوزه منابع انسانی میرسد واژگونه میشود؟
کامنتهای مریدان را باید در ادامه رخداد بزرگتری دید. رخدادی که ازمدتها پیش افتاده و سرمایههای نمادین، سرمایههای سیاسی -اجتماعی یک به یک مرجعیت خود را از دست دادهاند و حالا به حوزه نهادهای تخصصی هم رسیده است.
این «از دست شدن»، در حوزه سیاست و اجتماع خیلی زودتر خودش را نشان داد. چهرههای مقبول و مورد اعتماد جامعه، مانند شخصیتهای سیاسی طراز اول؛ فعالان سیاسی، روشنفکران، روزنامه نگاران و… که زمانی مورد وثوق جامعه بودند به دلایل مختلف امروز دیگر نیستند.
حالا این بیاعتباری به نهادهای صنفی هم کشیده شده است. این که آیا فهرست منتشر شده از سوی سازمان نظام روان شناسی پشت پرده یا پردههایی اعم از شخصی، صنفی، سیاسی و. . داشته یا دارد صرفا یک گمانه غیر قابل اثبات است مگر اسناد و شواهدی قوی برایش پیدا شود اما مهمتر از آن، این بیاعتمادی مردم به نقش این نهاد است.
نهادی که از قضا برخلاف سازمان غذا و دارو، دولتی و حکومتی هم نیست. یک نهاد برخاسته از اعضا خود صنف است و مشخص است که دغدغه اصلی هر صنفی دفاع از منافع اعضا، حفظ سلامت و پویایی در راستای بقاء صنف است که از قضا همین ویژگی باید آن را کمتر درمعرض مظان و شائبه قرار دهد. اما میبینیم که این طور نیست.
ماجرا البته از زاویهای دیگر هم قابل بررسی است. شبکههای اجتماعی ثابت کردهاند قدرت ساز و شهرت سازند. میتوانند برای شما خیل هوادارانی را ایجاد کنند که کم کم به خیل مریدان شما بدل شود.
مریدانی که در یک فضای سیاسی- اجتماعی- فرهنگی تخریب شده دیگر به هیچ فرد و نهادی اعتماد ندارند و به قول آن کامنت گذار به این نتیجه رسیدهاند که «خودشان خوب و بد را تشخیص میدهند»
- 17
- 4