تنها با ورق زدن چند صفحه از تاریخ میتوان به تاثیر مهم گیلان در شکلگیری جنبش مشروطه پی برد. اما حالا پس از گذشت ۱۱۱ سال از آن دوران پر التهاب و تاریخساز، مردم رشت چقدر از جنبش مشروطه میدانند و در مورد آن چه فکری میکنند؟ سالخوردهها خاطراتی از اجدادشان تعریف کردند و جوانترها به اطلاعات کتابهایشان رجوع کردند فارغ از عده زیادی که اطلاعات زیادی از موضوع نداشتند اما قطعاتمان برای تکمیل پازل تاریخ جنبش مشروطه در گیلان از زبان مردم کوچه بازار رشت کامل شد.
از میدان شهرداری به سمت سبزهمیدان حرکت کردم. در راه جوانی را دیدم و سر حرف را با او باز کردم. نکته جالب و عجیب این بود که اکثر مردم رشت وقتی در مورد دوران مشروطه حرف میزنند حتما نام میرزاکوچکخان جنگلی بر زبانشان جاری میشود. درست است که میرزاکوچکخان در جریان مشروطه از مبارزان بود و در فتح قزوین نیز وجود داشت اما نقش او به نسبت محمد ولی تنکابنی و بسیاری از سرداران دیگر گیلان در جریان مشروطه کمرنگ است.
با این حال بیرق آزادیخواهیاش چنان آوازهای دارد که امروز پس از گذشت بیش از یک قرن هنوز نام اوست که همه جا زنده است. آرش تقریبا ۲۰ ساله است و دانشجوی نرمافزار. وقتی درباه جنبش مشروطه از او میپرسم میخندد و میگوید: «آره یادمه، میرزا کوچکخان و دوستاشو!» از او پرسیدم اگر در آن زمان زندگی میکردی دوست میرزاکوچکخان بودی یا دشمنش؟ کمی فکر کرد و گفت: «نمیدانم. آدم باید در شرایطش قرار بگیرد، شاید امروز برای همه روشن باشد که میرزاکوچکخان آزادیخواه بود اما در آن دوران نمیشد به راحتی تشخیص داد.» او از بچگی در رشت بزرگ شده است و به گفته خودش میرزاکوچکخان جنگلی را بزرگترین مرد رشت میداند. با این حال هیچوقت به خانه او در محله استاد سرا سر نزده است.
سید مرتضی که تقریبا ۳۰ ساله است و کارمند بانک روایت متفاوتی از ماجرا دارد. او باجناقی دارد که به گفته خودش شبیه به حاجی خان- یکی از نامداران ثروتمند گیلان و پدر فتحالله خان اکبر از سرداران مشروطه در گیلان- است. به گفته خودش ابتدا برای شوخی با باجناقش به مطالعه تاریخ مشروطه در گیلان میپردازد اما مدتی بعد به اصل ماجرا علاقه پیدا میکند. او میگوید: «دانستن تاریخ هر دیاری حداقل کاری است که مردم آن دیار باید انجام دهند.
در رشت وقتی میگویید سردار جنگل همه فکرها میرود سمت میرزاکوچکخان، در حالی که سرداران جنگل در این ناحیه کم نبودهاند.» او شروع جنبش مشروطهخواهی در گیلان را همزمان با رویداد باغ مدیریه میداند و ادامه میدهد: «آقابالاخان که در آن زمان حاکم گیلان بود چنان فرد مستبدی بود که تا زمان زنده بودنش مردم جرات جنبش و قیام نداشتند. او قبل از مشروطه در جریان تحریم تنباکو و تحصن حاج میرزا حسن آشتیانی و معترضان در میدان ارک تهران به سوی مردم دستور شلیک داد و بسیاری از مردم را کشت.
او به اندازه پادشاهان قاجار مستبد بود. اما موجی که در آن زمان بر ضد استبداد در ایران شکل گرفته بود به گیلان هم رسید و با کشته شدن آقابالاخان مردم گیلان به حمایت از مشروطهخواهی پیوستند.» او دومین اتفاق مهم در جریان مشروطه گیلان را چرخش سیاسی محمدولی تنکابنی میداند و میگوید: «بعد از قتل آقا بالاخان مشکل محمدولی تنکابنی که حاکم سابق گیلان بود با دربار قاجار بالا گرفت. در همین زمان مشروطهخواهان گیلان از او درخواست کردند که فرماندهی نیروهای مشروطه گیلان را به دست بگیرد. این کار باعث شد هم ارتباط او با دربار قاجار به طور کامل قطع شود و هم از توطئهچینی روسها در مشروطهخواهی گیلان جلوگیری کنند.» به عقیده سید مرتضی اگر این دو اتفاق نمیافتاد هیچگاه نقش مشروطه در گیلان چنین پررنگ نمیشد.
در نزدیکی محله استادسرا و خانه میرزاکوچکخان جنگلی پیرمردی تقریبا ۶۰ ساله را دیدم که در جوانی کشاورز بود و حالا دیگر با پسرش زندگی میکرد. علی آقا میگفت پدر بزرگش از نیروهای پارتیزانی میرزاکوچک خان جنگلی بوده است و روایت متفاوتی از میرزاکوچکخان داشت. او درباره میرزاکوچکخان گفت: «هیچ فرقی نداشت که میرزاکوچکخان جنگلی کنترل گیلان را در دست داشته باشد یا حاکم قاجار یا نیروهای مشروطه! در نهایت همه آنها برای سهم خواهی بیشتر میجنگیدند و میکشتند و در نهایت کسی که میمرد مردم بودند. همین میرزاکوچکخان که امروز اسطوره گیلان است با روسها رابطه خوبی داشت و در مقطعی حکومتی مستقل در گیلان تشکیل داد. این کار به نفع چه کسی بود؟».
مخالفت من با علی آقا نتیجه نداشت و تمام مدت مصمم بود که هیچکدام از اتفاقاتی که در آن زمان در گیلان افتاده خواست مردم نبوده است و سیاستمداران آن زمان همگی ضد مردم بودند. او با اشاره به محمدولی تنکابنی گفت: «آقای تنکابنی قبل از مشروطه حاکم گیلان بود، بعد از قتل آقابالاخان ناگهان شد سپهسالار اعظم مشروطه! معلوم است که سیاستش را طبق جهت وزش باد تعیین میکرده است.»
به خانه میرزاکوچکخان جنگلی رسیدیم. خانه میرزا در نزدیکی سبزه میدان است. این خانه در گذشته حیاط وسیعی داشت که تا پشت مسجد مستوفی ادامه داشت. مساحت این خانه هزار و ۱۲۰ متر است. بعد از مرگ میرزاکوچکخان خانوادهاش به دلیل احساس عدم امنیت خانه را ترک کرده و بعدها آن را فروختند. در سال ۱۳۸۱ مالکان تصمیم گرفتند این بنا را تخریب کنند.
در روز تخریب شهردار وقت به وسیله فردی ناشناس در جریان امر قرار گرفت و بیدرنگ جلوی تخریب بنا را گرفت و با واگذاری زمین معوض به مالکان، خانه میرزاکوچکخان را به تملک شهرداری درآورد. در این خانه عکسها و دستنوشتههایی از میرزاکوچکخان و دوران مشروطه موجود است. درخانه میرزا با پیرزنی گیلک صحبت کردم، از آن پیرزنهایی که حس مادرانگی از حرف به حرف کلامشان پیداست. خانم شفیعی تقریبا ۷۰ سال داشت. اکنون خانهدار بود.
او در محل استادسرا در نزدیکی خانه میرزاکوچکخان به همراه همسرش زندگی میکرد. خانم شفیعی درباره حضورش در خانه میرزا گفت: «هفتهای دو سه بار به اینجا سر میزنم. نه فقط میرزاکوچکخان، باید دست تکتک جوونایی که خونشون رو برای این خاک دادن بوسید. وقتی به اینجا میآیم دلم آرام میگیرد.» او در مورد جنبش مشروطه گفت: «خودم چیز زیادی به خاطر ندارم، خاطراتی را مادرم از پدرم نقل میکرد که در آن روزها ساعتها با نگاه نگران چشم به راهش میشد تا به خانه برگردد.»
بیش از یک قرن از فریاد آزادی مشروطهخواهان گذشته است. با این حال صدایشان هنوز به گوش میرسد. در کوچه پسکوچههای رشت با هرکس که در مورد مشروطه حرف بزنید، امکان ندارد نام میرزاکوچکخان جنگلی را بر زبان نیاورد و چه چیز مهمتر از این ماندگاری وقتی صحبت از فریاد آزادیخواهان است.
سعید نوروزجو
- 19
- 6