سه شنبه ۰۲ مرداد ۱۴۰۳
۱۱:۴۰ - ۰۳ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۰۷۴۵
شهری و روستایی

دستفروشان چهارراه ولیعصر(عج): وعده‌ها توخالی است

دستفروش,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,شهر و روستا

دو روز پیش معاون خدمات شهری و محیط‌ زیست شهرداری منطقه‌ ۱۱ تهران، خبر جمع‌آوری دستفروشان قسمت جنوبی چهارراه ولیعصر(عج) را داد و همچنین گفت با طرح‌هایی می‌خواهند افرادی که توانایی کار کردن داشته باشند را در سه‌بخش فضای سبز، خدمات شهری و بازیافت به‌کار بگیرند و استخدام کنند. ولی این برای اولین باری نیست که شهرداری تهران با کمک نیروی انتظامی دستور جمع‌آوری دستفروشان را می‌دهد؛ دستفروشانی که از سر بیکاری و اجبار کنار خیابان می‌ایستند و کاسبی می‌کنند. به نظر نمی‌آید کسی از این کار خوشش بیاید، آنها هم دوست دارند به صورت قانونی و دریافت مزایا سرکار روند و ماهانه حقوق دریافت کنند. بسیاری از دستفروشان چهار‌راه ولیعصر (عج) از رفتار ماموران نیروی انتظامی و ماموران سد معبر شکایت دارند و می‌گویند، این رفتار در شأن انسانیت نیست و همچنین آنها از طرح‌هایی که شهرداری برای استخدام دستفروشان رونمایی کرده است ابراز بی‌اطلاعی می‌کنند و می‌گویند که تنها برخورد نیروهای شهرداری با آنها به جمع‌آوری اجناس‌شان باز می‌گردد. در ادامه گفت‌وگوی وقایع‌اتفاقیه با دو دستفروش ضلع جنوبی چهارراه ولیعصر(عج) را می‌خوانید.

 

۴۰سال است فقط وعده شنیده‌ام

ولی محمد ۶۵ساله، نزدیک ۴۰سال است که به دستفروشی مشغول است. او یکی از مهاجران جنگ است که سال‌ها پیش آبادان را به مقصد تهران ترک کرد و برای گذراندن زندگی راهی نداشت جز اینکه کنار خیابان دستفروشی کند. در طول این سال‌ها ماموران شهرداری بارها اجناسش را به‌دلیل سد معبر برده‌اند و آن‌طور که خودش می‌گوید اگر آن اجناس را پس بدهند دیگر نیازی به کار ندارد. او در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید: قبل از جنگ مقابل سینما رِکس آبادان کنار یک دکه دستفروشی می‌کردم، در یکی از روزهایی که جنگ در آبادان بالا گرفت یک خمپاره به دکه خورد و از بین رفت و چون وضعیت مناسب نبود، مجبور شدم بعد از آن به تهران بیایم. از روزی که از آبادان آمدم هم دستفروشی می‌کنم. نزدیک ۴۰سال است که کنار خیابان دستفروشی می‌کنم و در این مدت شهرداری ۴۰ هزار وعده به من داده که قرار است ساماندهی کنند.

 

گفتند وام به شما می‌دهیم، دکه به شما می‌دهیم که همه اینها یکی پس از دیگری دروغ بود. نزدیک ۱۰سال است که اینجا همراه همسرم بساط می‌کنیم. ولی آنها می‌آیند بساط ما را جمع می‌کنند و می‌روند گاهی هم رفتاری می‌کنند که بسیار زننده است. شاید آنها ندانند ولی وقتی جلوی همسرت بساطت را با لگد بزنند، تو را هل دهند، به زمین بیفتی و هیچ‌کاری هم نتوانی بکنی، چطور وقتی شب همسرت جلویت شام می‌گذارد در چشمانش نگاه کنی؟ هر سال همین است و نزدیک عید که می‌شود همه وعده‌ها فراموش می‌شود و می‌آیند و ما را از اینجا جمع می‌کنند. هیچی به هیچی! همین دوماه عید است که باید کاسبی کنیم. این مالی که می‌برند مال من نیست، چک داده‌ام و قرض کرده‌ام با هزار بدبختی جنس آوردم ولی آنها با بی‌رحمی تمام این بساط را پشت وانت می‌اندازند و با خودشان می‌برند.

 

یک دستفروش می‌گوید: ۴۰سال است که بار مرا می‌برند و اگر همان اجناس را به من پس بدهند، می‌روم شمال یک ویلا می‌خرم و دیگر احتیاجی به هیچ چیزی ندارم. دست به هرکاری زدم مرا گرفتند. همین سال گذشته سه بار جنس‌هایم را جمع کردند و بردند.

 

او در مورد وعده‌هایی که شهرداری به آنها برای ساماندهی داده است، ادامه می‌دهد: پارسال آمدند و به ما گفتند که می‌خواهیم شما را ساماندهی کنیم، فتوکپی کارت ملی، شناسنامه، عکس، آدرس خانه و باقی قضایا را به آنها دادیم تا اینکه برای امسال جایی برای ما در نظر بگیرند و برویم آنجا کاسبی کنیم ولی نه‌تنها ساماندهی نکردند بلکه جایی هم برای ما در نظر نگرفتند و حالا آمدند این تابلو را زدند و گفتند که از اول بهمن کار تعطیل است. حالا با این همه مشکلات زندگی باید استرس کار و بی‌پولی را هم بکشیم. به همین سادگی امروز آمدیم بساط کردیم، صبح آمدند و گفتند آقا جمع کن برو! چه‌کار باید بکنیم؟ ۴۰سال است که ما به این درد گرفتاریم. با این سنم که نزدیک ۶۵ -۶۴ سال دارم، باید بیایم اینجا با نیروهای سد معبر و نیروی انتظامی درگیر شوم. سه تا بچه دارم که دو تا از آنها ازدواج کرده‌اند و یکی از آنها هم دانشجو است، ای‌کاش ای‌کاش این صدای من به گوش مسئولان کشور برسد که وقتی دخترم از دانشگاه می‌آید اینجا تا به خانه برویم بعضی از روزها حتی کرایه ماشین به اندازه سه نفر را ندارم و مجبوریم با اتوبوس سه ساعت برویم تا به خانه برسیم. خجالت می‌کشم به او نگاه کنم. 

 

ولی‌محمد ادامه می‌دهد: من در جنگ جانباز شدم و به‌دلیل اینکه سرباز بودم هیچ وقت نرفتم تا پولی یا چیزی دریافت کنم. تنها چیزی که برایش اقدام کردم و حاضر شدم بگویم جانبازم، تنها برای گرفتن معاف خدمت پسرم بود که مطرح کردم. متاسفانه باید بگویم که رفتار خیلی بدی با ما دارند. او با انتقاد از مامورانی که اجناس آنها را با خود می‌برند، می‌گوید: ۴۰سال است که بار مرا می‌برند و اگر همان اجناس را به من پس بدهند، می‌روم شمال یک ویلا می‌خرم و دیگر احتیاجی به هیچ چیزی ندارم. کوپن می‌فروختم مرا گرفتند، عروسک می‌فروختم مرا گرفتند، لباس می‌فروختم مرا گرفتند، میوه می‌فروختم مرا گرفتند، روغن و شکر می‌فروختم مرا گرفتند؛ دست به هرکاری زدم مرا گرفتند. همین سال گذشته سه بار جنس‌هایم را جمع کردند و بردند.

 

این وضع روزگار ماست. یکی، دو بار رفتم تا ببینم جنس‌های من کجا رفته که گفتند برو فردا بیا، یک ماه دیگه، یک هفته دیگه و آخر هم هیچی به هیچی؛ جواب نمی‌دهند. رفتاری می‌کنند که در خور انسان نیست. اینجا حتما باید ماشین شاسی بلند سوار شوی و کت و شلوار بپوشی تا داخل اتاق راهت بدهند. مرا که با لباس قدیمی می‌روم آنجا، از همان دم در از ورودم جلوگیری می‌کنند. به‌عنوان یک ایرانی در شأن من نیست که بخواهند چنین برخوردی با من داشته باشند. من ۴۰سال از این ادارات فقط دروغ شنیده‌ام و مطمئنم که هیچ طرحی اجرایی نمی‌شود. اینجا دانشجوی دکترا و مهندس داریم که همه برای در آوردن پول می‌آیند اینجا از صبح تا شب دستفروشی می‌کنند. وقتی شهردار و شورای شهر داشت عوض می‌شد، ما می‌گفتیم که قرار است تغییراتی پیش بیاید ولی حالا می‌بینم که فقط اسم‌ها تغییر کرده، نه راه و روش شهرداری.

 

هرکاری باشد بهتر از دستفروشی است

احسان یکی دیگر از دستفروشان اطراف چهارراه ولیعصر (عج) است که مقابل درب جنوبی، ورودی زیرگذر چهارراه، شلوار می‌فروشد. او با گلایه در مورد طرح جمع‌آوری دستفروشان چهارراه توسط شهرداری تهران به «وقایع‌اتفاقیه» می‌گوید: اگر از اینجا برویم، باید در خیابان‌ها آواره شویم، مسیر رفت و آمدم دور است چون هنوز در خانه پدرم در کرج زندگی می‌کنم و مجبورم اجناس را هر روز با خود ببرم و بیاورم. ۲۳ سال دارم و خرجی من هم از اینجا بیرون می‌آید که همه آن را باید بابت کرایه ماشین، خرج ناهار، سیگار و... بدهم. تا دیپلم درس خوانده‌ام و برای ادامه تحصیل احتیاج به پول داشتم که خانواده توانایی نداشت که به دانشگاه بروم، بنابر این مجبورم شدم سرکار بروم و حالا کنار خیابان کاسبی می‌کنم. الان شما با خبر شدید که می‌خواهند ما را جمع کنند ولی زندگی ما همیشه همین است. صبح می‌آیند می‌گویند جمع کنید و ما هم می‌رویم ولی چند ساعت بعد می‌آییم، دوباره شب می‌آیند که باید جمع کنید، هیچ حرفی هم قبول نمی‌کنند. باور کنید بعضی روزها اصلا نمی‌توانیم هزار تومان درآمد داشته باشیم.

 

اصل بازار صبح است که آن هم اکثر روزها نمی‌توانیم بساط‌مان را باز کنیم، حالا آمدیم و دیدیم که یک بنر زده‌اند که از دوشنبه (اول دی) اجازه هیچ فعالیتی نداریم. او در مورد برخورد نیروهای انتظامی که برای جمع‌آوری می‌آیند، ادامه می‌دهد: من نزدیک یک سالی می‌شود که اینجا هستم. سال گذشته نزدیکی‌های عید نیروهای انتظامی آمدند و با برخوردی نه‌چندان خوب ما را از اینجا جمع کردند. برخی از بچه‌ها هم با آنها درگیر شدند، ولی چه فایده؛ همه سال منتظر شب عید هستیم و آن را هم دارند از ما می‌گیرند.

 

احسان در مورد اینکه آیا ماموران شهرداری در مورد طرح‌هایی که می‌خواهند آنها را سرکار ببرند به آنها چیزی گفته‌اند، می‌گوید: هیچ حرفی از کار در شهرداری به ما نزده‌اند و حالا داریم این را از شما می‌شنویم. اگر کاری هست و آن‌طور که شما می‌گویید قرار است ما را بیمه کنند، چرا نمی‌روم. هرجا که کار باشد، می‌روم؛ حالا کار نظافتی باشد یا کارگری. این دستفروش با انتقاد از طرح‌های ساماندهی که پیش‌ازاین توسط شهرداری اجرایی شده است، ادامه می‌دهد: هر حرفی که در مورد ساماندهی می‌زنند الکی است. در این یک سال شاید هر ماه آمده‌اند و گفتند که قرار است شما را ساماندهی ‌کنیم. اگر هم بخواهند هر کاری انجام دهند، قطعا به نفع خودشان تمام می‌شود. الان همین دوستانی که در زیرگذر ولیعصر دارند کاسبی می‌کنند، روزی ۲۰۰هزار تومان دارند کرایه می‌‌دهند درحالی‌که بعضی روزها این مقدار هم درآمد ندارند؛ ولی مجبورند ماهانه نزدیک به ۶میلیون بابت کرایه بدهند. آنها هم کاسه چه کنم چه کنم دست‌شان گرفته‌اند و نمی‌دانند چه باید بکنند؛ مجبورند ادامه دهند تا اجناس‌شان را بفروشند.

 

 

 

  • 13
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۶
غیر قابل انتشار: ۱۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش