
اصلاحطلبان برای سومین بار مجبور شدند شهردار تهران را انتخاب کنند. اتفاقی که اگر چه شورا را به تکاپوی بیشتر انداخت اما مدیریت اصلاحطلبان بر شهر تهران را متزلزل کرده است. انتخاب سه شهردار در مدت ۱۵ ماه نمیتواند اتفاق خوشایندی برای اصلاحطلبانی باشد که عملکردشان زیر ذره بین مردم تهران است.
مردم تهران در گذشته خاطره خوبی از مدیریت اصولگرایان بر شهر تهران نداشتند و به همین دلیل در انتخابات شورای شهر به صورت کامل به اصلاحطلبان رأی دادند تا حتی یک اصولگرا نیز در شورای شهر حضور نداشته باشد. با این وجود عدم دوراندیشی و در نظر نگرفتن جوانب انتخابهایی که اصلاحطلبان از ابتدا انجام دادند شرایط را به شکل دیگری رقم زده و آینده مبهمی را پیش روی شورای پنجم قرار داده است.
پیروز حناچی اگرچه سابقه ممتازی در دوران مدیریت خود دارد اما نه چهره ملی است و نه مورد حمایت اکثریت بدنه جریان اصلاحات قرار دارد. شاید اگر چهره مشهورتری به شهرداری تهران انتخاب میشد اقبال طیفهای مختلف اصلاحطلب نیز نسبت به وی بیشتر میشد. با این وجود حناچی مجبور است با عملکرد قابل قبول خود اعتماد طیفهای مختلف اصلاحطلب را به سوی خود جلب کند. این در حالی است که چالشهای تهران روزبهروز بیشتر میشود و مدیریت آنها کار سادهای به نظر نمیرسد. تهران مدتهاست درگیر بازیهای سیاسی است و جریانهای سیاسی تلاش میکنند از مدیریت شهر تهران در بازیهای سیاسی به سود خود استفاده کنند.
به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی چالشها و فرصتهای پیش روی شهردار جدید تهران، «آرمان» با دکتر نعمت احمدی استاد دانشگاه و فعال سیاسی گفتوگو کرده که در ادامه ماحصل آن را میخوانید.
رقابت بین حناچی و آخوندی بر سر شهرداری تهران در نهایت به سود حناچی پایان پذیرفت. به نظر شما شورای شهر تهران برای انتخاب حناچی چه ملاحظاتی داشت؟
آقای آخوندی یک چهره ملی است که سابقه مدیریتی ممتازی نیز دارد. شاید دلیل استعفای ایشان از وزارت راه وشهرسازی نیز حضور در شهرداری تهران بود. ایشان در زمینه مسکن و شهرسازی دارای تجربه و دانش کافی بودند و به نظر من اگر به عنوان شهردار تهران انتخاب میشد گزینه مناسبی به شمار میرفت. متأسفانه در گذشته ما کمتر شهرداری در تهران داشتهایم که در زمینه مدیریت شهری تحصیل کرده باشد. برخلاف تصور برخی که عنوان میکنند تهران یک کلانشهر است در واقع تهران یک کلان روستا است که از به هم پیوستن بیش از ۶۰ آبادی تشکیل شده است. در نتیجه بستر شکل گیری شهر تهران دارای بافت شهری نبوده است. این در حالی است که اغلب پایتختهای کشورهای جهان دارای بافت شهری هستند و از ابتدا ساختار و فرهنگ شهری در آنها وجود داشته است. تهران هیچگاه دارای یک طرح جامع علمی وآینده نگرانه نبوده و همواره نفوذ قدرتمندان باعث ساخت و سازها در این شهر شده است. در شرایط کنونی پنجمین شورای شهر تهران تشکیل شده است. هر دوره نیز چهار سال به طول کشیده است. در نتیجه پس از ۲۰ سال که پارلمان شهری در تهران تشکیل شده باید شرایط این شهر با تغییرات جدیتری همراه میبوده که چنین اتفاقی رخ نداده است.
انتخاب سه شهردار طی چهار سال برای مدیریت شهر تهران عملکرد اصلاحطلبان را تحت الشعاع قرار نداده و متزلزل نکرده است؟ آیا بهتر نبود از ابتدا دقت بیشتری در زمینه انتخاب یک شهردار صورت میگرفت تا مدیریت شهر تهران دارای ثبات باشد؟
متأسفانه تهران به جای اینکه یک شهر سکونتی باشد یک شهر سیاسی است و اداره آن نیز به صورت سیاسی صورت میگیرد. از زمانی که آقای کرباسچی شهردار تهران شدند و مدیریت تهران به شکلهای مختلف به مسائل سیاسی گره خورد وضعیت به همین صورت بوده است. پس از آن احمدینژاد نیز از شهرداری تهران برای خود سکوی پرتابی درست کرد و توانست با کمک اصولگرایان به ریاست جمهوری دست پیدا کند. محمدباقر قالیباف دیگر شهردار تهران بود که سه دوره در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد که دو دوره آن در زمانی بود که مدیریت شهر تهران را در اختیار داشت. در نتیجه شهر تهران مدتهاست درگیر مسائل سیاسی شده و در زمینههای عمرانی و خدماتی رها شده است. نکته دیگر اینکه تنها اصلاحطلبان نبودند که مردم را نسبت به مدیریت تهران ناامید کردند، بلکه زمینه این ناامیدی در دوران مدیریت اصولگرایان به وجود آمد.
امروز هم اصولگرایان تا آنجا که بتوانند اجازه نمیدهند اصلاحطلبان به خوبی تهران را مدیریت کنند و به شکلهای مختلف در مقابل آنها کارشکنی میکنند. اصولگرایان تا زمانی که در قدرت حضور داشته باشند با کسی دعوا ندارند. با این وجود به محض اینکه قدرت در اختیار اصلاحطلبان قرار گرفت دعوا راه میاندازند تا عملکرد اصلاحطلبان تحت الشعاع حاشیهها قرار بگیرد. عملکرد آقای قالیباف در طول۱۲ سال گذشته به شکلی بوده که شهر تهران به بن بست رسیده است. در شرایط کنونی سرمایهای برای تهران باقی نمانده که بتوان با آن برای آینده برنامهریزی کرد. آقای قالیباف هرچه سرمایه در تهران وجود داشت در راستای اهداف سیاسی اصولگرایان و خودش استفاده کرد. باید این موضوع بررسی شود که روزی که آقای قالیباف مدیریت شهر تهران را در اختیار گرفت چه میزان اراضی و املاک در اختیار شهرداری قرار داشته و روزی که ایشان شهرداری را ترک کردند این سرمایههایی به چه میزان کاهش داشته و چه میزان بدهی از خود برجای گذاشته است.
قالیباف در ۱۲ سالی که شهردار تهران بود ظلم بزرگی به مردم تهران کرد. اگر به صورت دقیق این مسأله بررسی شود که روزی که قالیباف به شهرداری تهران رسید مساحت تهران چقدر بود و امروز چقدر است به راحتی میتوان به اتفاقاتی که در طول این ۱۲ سال در تهران رخ داده است پی برد. از سوی دیگر باید درآمد شهر تهران را در نیز در طول ۱۲ سال گذشته مورد بررسی دقیق قرار داد تا مشخص شود پولهای هنگفتی که در شهرداری تهران صرف برخی مسائل نامشخص و پنهان شد با چه هدفی صورت گرفته است.
آیا غلظت سیاسی شدن مدیریت شهر تهران در دوران اصلاحطلبان افزایش پیدا کرده است؟ مجادله احزاب اصلاحطلب بر سر انتخاب شهردار تهران چه تأثیری در روند انتخاب سه شهردار پایتخت داشته است؟
رقابت احزاب اصلاحطلب بر سر انتخاب شهردار تهران در راستای دموکراسی و اهمیت به احزاب و تشکلها بوده است. برخی این رویکرد را درگیری اصلاحطلبان بر سر قدرت تعبیر کردهاند که به نظر من صحیح نیست. اصلاحطلبان هیچگاه به دنبال قدرت نبوده و نیستند. رقابت احزاب اصلاحطلب درون شورا برای انتخاب بهترین فرد برای شهرداری تهران بود. با این وجود بنده معتقدم جای محسن هاشمی در بین گزینههای نهایی انتخاب شهردار تهران خالی بود. اگر قرار است تهران روزی رنگ سازندگی و رویکرد فراجناحی به خود بگیرد باید محسن هاشمی به عنوان شهردار تهران انتخاب شود. اگر اعضای شورای شهر قصد داشتند یک مدیر مدرن، روزآمد و فراجناحی انتخاب کنند باید از محسن هاشمی دعوت میکردند مدیریت شهر تهران را برعهده بگیرد. با این وجود بنده خوشحالم که در شرایط کنونی محسن هاشمی به عنوان شهردار تهران انتخاب نشد.
به نظر میرسید اگر محسن هاشمی به عنوان شهردار تهران انتخاب میشد برخی تلاش میکردند وی را تخریب کنند و عملکرد وی را به شکلی نشان بدهند که به ضرر شهر تهران بوده است. برخی حتی منتظر بودند محسن هاشمی به عنوان شهردار تهران انتخاب شود تا وجهه او را تخریب کنند.
انتخاب یا عدم انتخاب محسن هاشمی به چه میزان تحت الشعاع مسائل سیاسی پشت پرده بود؟
سعید حجاریان تعریف جالبی از اصلاحطلبی ارائه داده است. در شورای شهر اول مرحوم دوزدوزانی رئیس شورای شهر بود. با این وجود هیچ گاه در جلسات شورا شرکت نمیکرد. از سوی دیگر عباس عبدی نیز یک اصلاحطلب به شمار میرود. آقای حجاریان در تعریف اصلاحطلبی عنوان کردند: اصلاحطلبی یعنی بینالعباسین. یعنی اصلاحطلب واقعی کسی است که بین عباس دوزدوزانی که در منتهی الیه راست جریان اصلاحات قرار دارد و عباس عبدی که در منتهی الیه چپ جریان اصلاحات قرار دارد تعریف شود. در شرایط کنونی برخی از اصلاحطلبی تعریفی ارائه میکنند که بیشتر منافع آنها را تأمین میکند. در نتیجه اصلاحطلبی را یک کلاه گشاد تعریف میکنند که میتوان بر سر هر کسی که دوست داشته باشید قرار بگیرد. امروز جریان اصلاحات گرفتار کلوپهای خانوادگی شده است و هرکسی که از گذشته تاکنون با هم آَشنایی داشتهاند در یک کلوپ و گروه قرار میگیرند. هر کدام از این کلوپها نیز تلاش میکند تأثیر بیشتری بر مناسبات قدرت و تصمیم گیری جریان اصلاحات بگذارد.
به عنوان مثال کسانی که در گذشته در حزب مشارکت با هم بودند و کار میکردند امروز حزب اتحاد ملت را تشکیل دادهاند و تلاش میکنند به این وسیله در تصمیمگیریهای جریان اصلاحات تأثیرگذار باشند. نکته مهم دیگر اینکه احزاب و تشکلها در ایران دارای پشتوانه مدنی نیستند و فضا برای فعالیت واقعی آنها فراهم نیست. اگر شرایط برای فعالیت احزاب در کشور مهیا بود انتخابها و تصمیمات به صورت کلوپی و سلیقهای صورت نمیگرفت. اگر احزاب به صورت ساختارمند و تأثیرگذار در کشور فعالیت میکردند مدیرانی انتخاب میشدند که در راستای برنامههای احزاب فعالیت میکردند. این در حالی است که کلوپهای سیاسی مدیرانی را انتخاب میکنند که منافع آنها را بیشتر تأمین کنند.
چه چالشها و فرصتهایی در شهرداری تهران پیش روی آقای حناچی میبینید؟
به نظر من آقای حناچی اولین کاری که باید انجام دهد این است که خود را از زیر سیطره کلوپهای سیاسی رها کند و اجازه ندهد این کلوپها در مدیریت شهر تهران دخالت داشته باشند. بدون شک اگر آقای حناچی بخواهد معمار نظریههای کلوپ خانوادگی اتحاد ملت باشد موفق نخواهد شد.
این اتفاقی بود که برای آقای افشانی رخ داد. آقای افشانی به شکلهای مختلف تلاش میکرد در مسیر کلوپ اعتماد ملی حرکت کند. به همین دلیل نیز کارنامه قابل توجهی از خود به یادگار نگذاشت. آقای حناچی باید دوران انتخاب شهردار و رقابت احزاب اصلاحطلب بر سر شهرداری تهران را فراموش کند و به صورت فراجناحی عمل کند. با این وجود بیش از آنکه آقای حناچی باید عملکرد خود را تصحیح کند شورای شهر باید عملکرد خود را تصحیح کند. به نظر میرسد اصلاحطلبان هنوز در مدیریت شهر تهران خود را باور نکرده اند. در همه کشورهای جهان پارلمان شهری دارای قدرتی هم طراز با قوه مقننه است و اعضای شورای شهر در جایگاهی برابر با نمایندگان مجلس قرار دارند. در برخی کشورها حتی پارلمان شهری میتواند به قوه مقننه لایحه بفرستد تا به شکل قانون لازم الاجرا شود. در کشورهای توسعه یافته پارلمان شهری قدرت اصلی تصمیمگیری را در اختیار دارند.
هنگامی که فردی مانند «صادق خان» که یک مهاجر است و پدرش راننده اتوبوس بوده در شهری مانند لندن به عنوان شهردار انتخاب میشود نشان میدهد که پارلمان شهری در انگلیس دارای چه میزان تأثیرگذاری است. شورای شهر پنجم تهران نیز باید خود را باور کند که قدرت اصلی مدیریت شهر تهران را در اختیار دارد. اگر این اتفاق رخ بدهد بسیاری از مشکلات شهر تهران حل خواهد شد و شرایط برای شهردار جدید نیز فراهم خواهد بود.
چرا شورای شهر پنجم تهران هنوز خود را باور نکرده است؟
شورای شهر پنجم تهران وارث شکستهای چهار شورای گذشته است. در نتیجه شورای شهر پنجم یک راه بیشتر پیش روی خود نمیبیند. شورای پنجم یا به دنبال این خواهد بود که راه چهار شورای گذشته را ادامه بدهد و یا اینکه به دنبال درانداختن طرحی نو در مدیریت شهری تهران است. بدون شک اگر شورای جدید نیز به دنبال ادامه رویکرد شوراهای گذشته باشد قطعا با شکست مواجه میشود و ظرفیتهای جریان اصلاحات را از بین میبرد. این در حالی است که در شرایط کنونی شورای شهر با یک دوران طلایی مواجه شده است به شکلی که هر۲۱نفر اعضای این شورا اصلاحطلب هستند و هیچ کدام از اصولگرایان موفق نشدند وارد شورای شهر شوند.
این وضعیت در شورای دوم شهر تهران برای اصولگرایان اتفاق افتاد و در آن شورا اصولگرایان موفق شدند به صورت کامل شورای شهر را در اختیار بگیرند. شورای شهر پنجم در هر مرحله باید به همه حسابهای گذشته شهرداری تهران رسیدگی کند و با قاطعیت مدیران متخلف را پای میز محاکمه بکشاند. از سوی دیگر تا آنجا که امکان دارد باید از سیاسی شدن مدیریت شهر تهران جلوگیری کند. هر فضای مدیریتی تهران از شرایط علمی و کاربردی فاصله بگیرد و به سمت تصمیمات سیاسی حرکت کند به ضرر تهران و اصلاحطلبان خواهد بود.
نباید نگاه سیاسی به شهر تهران داشت و از آن سکویی برای گرفتن پستهای بالاتر انتظار داشت. این اتفاقی بود که در دوران اصولگرایان رخ داد. محمود احمدینژاد و محمد باقر قالیباف دو شهردار اصولگرایی بودند که از شهرداری تهران برای خود سکوی پرتابی ساختند تا به ریاست جمهوری برسند. در این مسیر احمدینژاد به مقصود خود رسید اما قالیباف دو بار خود را کاندیدای ریاست جمهوری کرد که در هر دو بار نیز ناکام ماند. در نتیجه اصلاحطلبان باید از گذشته و شکست اصولگرایان در زمینه سیاسی کردن مدیریت شهر تهران عبرت بگیرند و اجازه ندهند تهران به یک شهر سیاسی تبدیل شود.
اصلاحطلبان باید این نکته را در نظر داشته باشند که عملکرد آنها در پیشگاه مردم قرار دارد و مردم به خوبی رفتار و تصمیمات آنها را رصد میکنند. در نتیجه نباید عملکرد و کارنامه خود را فدای بازیهای سیاسی کنند. شرایط باید به شکلی رقم بخورد که مردم در انتخابات آینده دوباره به اصلاح طلبان اعتماد کنند تا آنها بتوانند برنامههای خود را در چهار سال بعدی تکمیل کنند.
- 14
- 3