دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی در گفت وگو با شفقنا در مورد مشکلات و معضلات بسیار شهر تهران که سخن میگوید که درادامه بخشهایی از این گفتگو را میخوانید:
*تهران از بدو زمان طراحی برای زندگی ساخته نشده، علت آن هم این است که تهران به واسطه دولت تاسیس شده و محل حکومت شده و محل منازعه و مشاجره گروههای سیاسی قرار گرفته است برخلاف بعضی از شهرهایی که در ایران وجود دارد که اساساً براساس یک صنعت، کار یا نگاه اجتماعی طراحی شده، تهران یک شهر بسیار سیاسی است.
*یکی از مشاجرهها در دو دهه اخیر در تهران بحث نمایشگاه کتاب است. مدیران اصلی کشور در شهر تهران هستند و نمیتوانند جایگاه اصلی نمایشگاه را تعیین کنند. از خیابان چمران حرکت کردند به مصلی و بعد به شهر آفتاب رفتند و برگشتند به مصلی و مشخص نیست که بعدها کجا خواهند رفت. این وضعیت یعنی فشل بودن مدیریت و اینکه شهر دچار یک بحران است. با این نوع مدیریت و وضعیتی که برای زندگی مردم در تهران درست کردند، اگر مردم فرصت گلایه داشتند چه اتفاقاتی که در شهر تهران میافتاد، اما مردم هیچ نمیگویند چون فقدان پدیده ای به نام انسان پیاده رو و فضای عمومی در شهر وجود دارد. زندگی در تهران بسیار سخت است و نتیجه آن این شده که همه افرادی که در تهران زندگی میکنند، بدو ن ماشین نمیتوانند در شهر زندگی کنند این یعنی فشل کردن و گرفتار کردن شهر در صورتی که اگر زندگی در شهر جاری بود چرا نباید از وسایل عمومی استفاده کنیم، چرا مترو و سیستم اتوبوسرانی نباید توسعه پیدا کند!؟
*باید توجه داشته باشیم که اگر تهران خراب شود، سرمایه ملی از بین میرود. ساده ترین راه برای جلوگیری از تخریب بیش از حد تهران این است که نظام سیاسی و دولت از شهر خارج شود. البته به هر شهری بروند گرفتاری برای آن شهر به وجود میآورند، بلکه خودشان یک منطقه ای را تعریف کنند و شرایط حداقلی برای خود به وجود بیاورند.
* امکان زندگی کردن در شهر تهران وجود ندارد، زمانی ما گفتیم که مترو بیاید و احتمالاً شرایط بهتر میشود اکنون وارد مترو که میشوید باید دعا کنیم که تا انتهای مسیر جان سالم به در ببریم. هیچ منفذی برای سر و سامان دادن نیست و هیچ اراده ای برای مدیریت درست این موضوع وجود ندارد چرا که این مسئله به یک پدیده سیاسی میان گروههای سیاسی تبدیل شده است.
* مردم تصمیم میگیرند که مثلاً مجلس دوران مشروطه را ببیند امکان پذیر نیست، این عناصر اساسی تاریخ معاصر از زندگی مردم خارج شده است. تلویزیون باید گزارش تهیه کند و برای مردم پخش کند. این آدمها میخواهند ببیند که مصدق و مدرس کجا مینشستند. این حوادث سیاسی که در زمان ماست را کجا میتوان دید؟! اصلا دیدنی نیست. باغ محل زندگی ستارخان و باقرخان کجاست؟ مراجع دوره مشروطه و روشنفکران کجا بودند؟ همه را از بین بردیم. بعد مجبوریم که شهرک سینمایی مصنوعی بسازیم و به مردم نشان دهیم و مردم تخیلی با پیشینیه تاریخی خود روبه رو شوند.
*ما منطقه ای داریم که آدمهای بیچاره و بدبخت متمرکز شدند ولی آدمهای در حال حرکت را نمیتوانید ببینید. شهرهای سایر کشورها این مسائل را دارد و شهر را متنوع و زیبا و شاد کرده است. در تهران محل استقرار وجود ندارد تا افراد بتوانند از شهر فرار کنند و به این محلهای استقرار پناه ببرند به همین خاطر مردم تهران وقتی میخواهند از شهر فرار کنند به حاشیههای شهر پناه میبرند. به همین دلیل تهران به حاشیهها کشیده شده، صد کلیومتر بعد از تهران ویلا ساخته شده و به سمت شمال کشیده شده است. در حال حاضر مردم از تهران فرار میکنند و به شهرهای دیگر میروند در صورتی که باید از شهر تهران به تهران پناه برد. مردم پاریس، از پاریس به پاریس پناه میبرند نه به جای دیگری.
*در تهران بین رانندگان مسابقه است که هر کسی زودتر برسد نه زیست کردن و حرکت کردن و زندگی کردن و شهر را دیدن. هیچ راننده ای از صبح که راه میافتد تا شب که برمی گردد خیابانها و ساختمانها را نمیتواند ببیند چون برای زودتر رسیدن به مقصد در حال مسابقه است. با این وضعیتی که وجود دارد شهر مستقر نیست و روی هواست. جنگ مستمر در شهر هست و همه دارند از آن منفعت میبرند، پلیس جریمه میگیرد، رانندگان تاکسی و خصوصی استفاده خود را میکند، پیاده رو بدون قانون از خیابان رد میشود. ماشینها دوبله پارک میکنند. هر کسی کار خودش را میکند و اصلا قانون شهری رعایت نمیشود. اصلا کسی راه حل فنی رفع ترافیک در شهر وجود ندارد، طرح ترافیک میدهند و دوربین بیشتر میگذارند و ساعتها را کم و زیاد میکند، واقعاً این طرز کنترل ترافیک است؟
* (برای اینکه تهران تبدیل به یک شهر دوست داشتنی شود) اول باید دولت سیاسی از شهر تهران خارج شود. دوم اینکه شهر را از دعوای بین پیاده روها و رانندگان باید نجات داد و باید بین این دو آشتی ایجاد کرد و به هر دو آموزش داد. سوم فضاهای پیوند تا فضای تعارض ایجاد کرد. ما نیازی به میدانهای بزرگ داریم که حضور ماشین و حرکت پیاده رو را نشان دهد و در پیاده روهایی که جمعیت حرکت میکند عظمت پیاده رو را نشان دهیم. ما پیادهروهای عریض و طویل نیاز داریم، مردم حرکت کنند و به رفت و آمد آدمها عظمت دهد. ما باید تصمیم بگیریم که آپارتمانها و خانهها از خیابانها فاصله بگیرد نه اینکه در خیابانها باز شود؛ این احمقانه ترین سیاست توسعه مسکن در ایران است که دَر هر خانه ای مستقیم در خیابان باز میشود، باید عقب نشینی کنند تا برای آدمها فضا وجود داشته باشد که جلو خانه خود بنشینند.
* شهردار باید در تهران متولد شده باشد و با این شهر زندگی کرده باشد و در جریان مسائل اصلی قرار گیرد. با این شهر باید زیست کرد و با آن همراه شد. مشکل اصلی شهرداران ما این است که حس تهرانی بودن ندارند بنابراین باید کسانی را انتخاب کنیم که برای شهر هستند و در شهر متولد شدند.
*شهردار تهران باید در تهران زندگی کرده باشد و سرمایه و خانواده اش اینجا باشد، نه اینکه منزل او ویلای خارج از شهر باشد و تنها برای مدیریت کردن به شهر بیاید. یکی از مشکلات مدیران شهر این است که در ویلاهای لواسان زندگی میکنند و به شهر تهران علاقه ای ندارند. عموم مدیران اینطور هستند. کدام مدیر کدام خیابان زندگی میکند؟ آدمهای ذی نفوذ این شهر یا خارج از شهر زندگی میکنند یا جاهای بزرگ زندگی میکنند. چنین مدیری ترافیک را نمیفهمد. از محل عبور اتوبوس و خط ویژه حرکت میکند و ۴ ساعت در ترافیک نمیماند که بفهمد مردم چقدر عذاب میکشند. کسی باید شهردار شده باشد که قبل از ریاست در ترافیک مانده باشد نه اینکه از وزارت آمده باشد و شهردار شده باشد و از قِبل سمت شهردار، رئیس جمهور شود.
* مسائل در شهرهای دیگر دنیا از سطح محله ای شروع میشود و به سطح ملی میرسد. در ایران از مرکز شروع میشود و به منطقه میرسد به همین دلیل وقتی شخصی مثل قالیباف محله درست میکند و با اینکه نام آن را محل میگذارد، کارمند دولت استخدام میکند و دکان میسازد؛ کسانی که استعداد محله گرایی دارند باید شهر را بسازند.
*مناسبات اجتماعی در تهران باید وارونه شود. انتخابات شورا در ایران انتخابات مهمی است، ولی هیچ وقت آن را جدی نمیگیریم. کسانی که وارد شورا میشوند باید از نظر علمی و مدیریتی در سطح بالایی باشند، اما در ایران بازندههای مجلس به شورا میآیند و در نهایت کسانی که رای نمیآورند و حوصله ندارند را به شورا میفرستیم. در صورتی که اشخاص مدنی باید در محله زندگی اجتماعی و مدیریت را یاد بگیرند و در فرایند بعدی اگر خواستند و فرصت کردند به شورا و مجلس بیایند، اینجاست که از کف جامعه حرکت میکند، اما برعکس باختههای در مجلس یا باختههای راست و چپ مجلس شورا را اشغال میکنند و بازی خود را در شورا انجام میدهند. این افراد نمیفهمند مردم و گروههای مشارکت خواه یعنی چه؛ مردم یک محل حاضر هستند برای خود کنترل محله محافظ بگذارند و مشکلات را خودشان حل کنند، اما ما پاسبان و پارکبان محله میفرستیم تا در محلهها پاسبانی کنند در صورتی که خود افراد محله میتوانستند سامان دهند.
- 16
- 4