یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۹:۵۱ - ۳۰ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۷۰۸۹
زنان، جوانان و خانواده

گفت‌و‌گو با ندا آقاجری، آشپز پرطرفداری که ناشنواست

ندا آقاجری,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,خانواده و جوانان

یک بانوی خوش‌سلیقه و هنرمند این نخستین چیزی است که از خانه ندا می‌شود استنباط کرد، ظرف های مسی که مثل تابلو نقاشی بامیوه و شیرینی آراسته وتابلوهای نقاشی‌اش که دیوارها را تزئین کرده ا ست.

به گزارش ایران بانو،گفت‌و‌گو با یک ناشنوا مثل او  بسیار ساده‌تر از چیزی است که انتظارش را دارم. گرچه مادر و پسرش ما را در این گفت‌و‌گو همراهی می‌کنند اما کافی است کمی شمرده صحبت کنم تا  او به راحتی متوجه سؤال‌ها شود، خودش هم گرچه از نوزادی ناشنوا بوده، با تلاش فراوان ، برخلاف بسیار دیگر از ناشنوایان تکلم خوبی دارد و گرچه واژگان کمی واضح نیست اما بیشتر صحبت‌هایش را متوجه می‌شوم. این گفت‌و‌گو را که تنها تفاوتش کمی دقت بیشتر  است  با ندا آقاجری انجام داده ام. کسی که  یکی از معروف ترین صفحات آشپزی اینستاگرام را در بین بانوان ایرانی دارد و در آن پخت انواع غذاهای محلی ایرانی تا فرنگی را آموزش می‌دهد که شاید کمتر اسمشان را شنیده یا آنها را طبخ کرده باشید.

 

«افسرده شده بودم، از مردم فراری بودم، حالم خیلی بد بود. داروها تأثیری نداشت. دست و پاهایم درد می‌گرفت، دوستانم مرا می‌بردند سفر که حالم بهتر شود، اما می‌رفتم در یک اتاق و در را می‌بستم و می‌گفتم کاری با من نداشته باشید.» این حالِ بد را ما نصیب ندا کرده بودیم. جامعه‌ای که نمی‌داند چطور با کسی مثل او که ناشنواست برخورد کند. افرادی که با عملکرد دور از انصافشان همه تلاش‌های او و امثال او را برای حضور فعال و مثبت در جامعه ناکام می‌گذارند. «چند جای مختلف سرکار رفتم، مدتی هم در دفتر یک مجله کار می‌کردم. خیلی هم زیاد کار می‌کردم، اما چون ناشنوا بودم حق الزحمه‌ام را نمی‌دادند. یا خیلی کمتر از چیزی که باید می‌دانند.» کارفرمایانی که از ناشنوایی ندا سوء‌استفاده می‌کردند و با نادیده گرفتنش او را مجبور به خانه نشینی کردند. برای او که تا پیش از آن همیشه در محیط کار و دانشگاه و بیرون رفتن با دوستان و... بود این خانه نشینی قابل تحمل نبود و با اینکه بیش از بیست سال سعی کرده بود که به راحتی ناشنوایی‌اش رابپذیرد حالا افسرده شده بود. اما هر چقدر که دنیای واقعی او را طرد می‌کرد دنیای مجازی با آغوش باز از او استقبال کرد.

 

انسان‌ها ی واقعی در دنیای مجازی

دنیایی که آدم‌ها درآن از روی نوشته‌ها متوجه ناشنوایی کسی نمی‌شوند پس نه بی‌اعتنایی در کار است نه ترحم. ندا در تنهایی خودش رو به شبکه‌های اجتماعی مجازی آورد. آشپزی را همیشه دوست داشت و پخت غذاهای متفاوت را تجربه می‌کرد. در یک گروه آشپزی در فیس بوک عضو شد و آنقدر اطلاعاتش در آشپزی بالا بود که بسیاری از سؤالاتی را در آن صفحه پرسیده می‌شد جواب می‌داد تا جایی که اعضا فکر می‌کردند او مدیر صفحه است و کمی بعد هم مدیریت آن صفحه ۱۰۰هزار نفری را به او سپردند. کم کم خودش عکس از غذا‌و کیک‌ و شیرینی‌ بارسپی‌هایی(دستور تهیه) را که بعضاً با تغییراتی از طرف خودش همراه بود به اشتراک می‌گذاشت. تحصیلاتش در رشته هنرهای تجسمی و گرافیک به کمکش آمد و صفحه‌اش در اینستاگرام خیلی زود به یکی از پرطرفدارترین صفحات آشپزی تبدیل شد و الان بیش از ۱۵۰ هزارنفر مخاطب دارد. «خودم فکر می‌کنم اینکه هنر خواندم در توازن فضای پر و خالی، ترکیب ‌بندی رنگ‌ها، اینکه کدام رنگ و فرم ظرف را برای کدام نوع غذا استفاده کنم، چیدمان عکس، خود عکاسی و... خیلی مؤثر بوده است.»

 

کسی که از دوستان خودش هم دوری می‌کرد حالا به واسطه این صفحه دوستان زیادی پیدا کرده است، شغل‌های زیادی به او پیشنهاد می‌شود، درآمد کسب می‌کند و از همه مهمتر مقاوم‌تر و صبور‌تر شده است. «من قبول ندارم که می‌گویند فضای مجازی خیلی بد است، اگر از آن درست استفاده شود خیلی هم خوب است. من با ارتباط با مردم از طریق همین فضا بود که حالم خوب شد. بعد از این صفحه، کلاس شیرینی‌پزی  هم رفتم، مدتی دستیار استادم بودم، خیلی‌ها بهم سفارش کار یا آشپزی می‌دهند اما نمی‌توانم بپذیرم، چون من برای دل خودم آشپزی می‌کنم و اینکه دیگران را راهنمایی می‌کنم خوشحالم می‌کند، به نوعروس‌هایی که نیاز به کمک دارند و سؤال می‌پرسند کمک می‌کنم. در این مدت که با ناشنوایان و کلاً مردم بیشتر در ارتباط بوده‌ام و بامشکلاتشان از نزدیک آشنا شدم، صبرم هم خیلی زیاد شده.» موضوع دیگری که در صفحه ندا جالب توجه است، متن‌ها و ادبیات آنهاست. اکثر کسانی که از ابتدا ناشنوا هستند درک درستی از معنای بسیاری از واژگان ندارند و دایره لغات در ذهنشان بسیار کمتر از افراد عادی است، اما مطالعه کردن این مشکل را هم برای ندا مرتفع کرده است. از بچگی علاقه‌مند به کتاب و مجله  بود. هر سال نمایشگاه کتاب می‌رفت و سر زمان خواندن روزنامه حتی با پدرش دعوا داشت و همین استفاده همیشگی از رسانه است که باعث شده آگاهی‌اش نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی هیچ فرقی با افراد شنوا نداشته باشد و محدود به محیط پیرامونش نباشد.

 

انتشار آرامشِ آشپزی در خانه

آشنایی ما با ندا هم از طریق همین صفحه او در اینستاگرام بود، روزی که بعد از چهار - پنج سال برای نخستین بار از خودش یک ویدئو به اشتراک گذاشت و در آن با زبان اشاره صحبت کرد و گفت با اینکه ناشنواست خودش رایک زن موفق، همسر موفق و مادر موفق می‌داند و این یعنی اعتماد به نفس. و حالا که پارسا پسر ۹ ساله‌اش هم به جمعمان اضافه شده، بیشتر این حس موفقیت را می‌شود لمس کرد. پارسا مثل هر پسر بچه ۹ ساله دیگری در چشمانش بازیگوشی است اما تمام این دوساعت گفت‌و‌گو را به آرامی و ادب در کنارمان می‌گذراند. وقتی صحبت از ناشنوایی است در چهره‌اش اثری از رنجش خاطر دیده نمی‌شود و وقتی مادر از ارتباط نزدیکشان صحبت می‌کند حرف‌ها را تأیید می‌کند. «پارسا خیلی با من راحت است، از مدرسه تعریف می‌کند، حتی اگر کار بدی کرده باشد می‌گوید، هیچ وقت ناشنوا بودن من و پدرش را پنهان نمی‌کند. و با افتخار می‌گوید مادرم آشپز است. با پدرش هم خیلی صمیمی است و بسیار با هم وقت می‌گذرانند.»

 

پارسا الان کمک پدر و مادراست‌. اما وقتی کوچکتر بود ندا و همسرش با چالش‌های زیادی روبه‌رو بودند. پارسا هشت ماهه بود که ساعت ۴ نصفه شب همسایه‌ها با مادر ندا تماس گرفتند و گفتند بیش از یک ساعت است نوه تان گریه می‌کند، مادربزرگ هراسان خود را به خانه رساند و دید، ندا و همسرش دوسوی تخت خواب هستند متوجه گریه بچه که بینشان خوابیده بود، نشدند.

گرچه قبلش از یک دستگاه هشدار لرزشی که به صداحساس بود استفاده می‌کردند اما با یک بار سهل‌انگاری می‌شد هر اتفاقی بیفتد و همین ماجرا بود که آنها را برای داشتن فرزند دوم مردد کرد. «پارسا چند ساله بود، سرما خورده بود، خانواده‌ام سفر بودند، شب بردیمش اورژانس، دکتر متوجه نمی‌شد ما می‌گوییم گلویش درد می‌کند، هی محکم شکم بچه را فشار می‌داد و پارسا بیشتر گریه می‌کرد، می‌گفت دلش درد می‌کند؟ گفت این باید آپاندیسش جراحی شود، من هی گریه می‌کردم و حرف می‌زدم، اما اصلاً سرش را بلند نمی‌کرد که ببیند من چه می‌گویم. یک پرستار بود که فهمید ما ناشنوا هستیم. آمد گفت من زبان اشاره بلدم و به او توضیح دادم و تازه دکتر متوجه شد. یعنی در بیمارستان یک رابط هم برای ناشنوایان وجود ندارد و اگر آن خانم پرستار مادرش ناشنوا نبود و زبان اشاره نمی‌دانست، الکی‌الکی بچه ما را به اتاق جراحی برده بودند.»

 

ندا ۱۹ ساله بود که با دوست همسردوستش ازدواج کرد، خود ندا و خانواده‌اش هم ترجیح می‌دادند که او با یک ناشنوا ازدواج کند «الان همه با دوستانمان به میهمانی و تفریح می‌رویم و راحت هستیم اما اگر یک شنوا در این جمع باشد ممکن است حوصله‌اش سربرود.» همسر ندا اوایلش مخالف این بود که او وقت زیادی را برای فعالیتش در فضای مجازی بگذارد، اما ندا با مدیریتی که داشت هم رضایت او را به دست آورده و هم به پارسا و زندگی‌اش با انرژی و انگیزه بیشتری می‌رسد. «از هفت صبح بیدار می‌شوم و تا دوازده ظهر که مرتضی برگردد، غذا راپخته‌ام و عکس‌ها را گرفته‌ام. خیلی وقت می‌برد و البته برای اینکه عکس‌ها بهتر شود ظرف مناسب، رومیزی، حتی میزهای کوچک و متفاوت می‌خرم.»

 

نوزادی که جانباز شد

نکته مهم در زندگی ندا و البته مهم برای بسیاری از کسانی که مثل او ناشنوا هستند، اعتماد به نفس است، چیزی که یک شبه به دست نمی‌آید. ندا چهل روزه بود که بر اثر موج انفجار از آغوش مادر به زمین افتاد و سرش دچار خونریزی شد. اما بعد از یک سال و نیم که زبان به حرف زدن باز نکرد پزشکان تازه تشخیص دادند که بر اثر آن حادثه دچار ناشنوایی مطلق شده است. مادرش تا سه سالگی او را هرروز از بندر امام به شهر سر‌بندر می‌آورد. یک حمام قدیمی، محلی بود که مرکز درمانی کودکان با نیازهای ویژه قرار داشت و بچه‌های کم توان ذهنی، جسمی، ناشنوا، نابینا و... همه در آن حضور داشتند. سه ساله نشده بود که زبان اشاره را یادگرفت و خیلی زود  لبخوانی را آموخت.در دبیرستان هم از بین همکلاسانش تنها کسی بود که رتبه دو رقمی آورد و دانشگاه دولتی قبول شد.

 

در همه آن سال ها در کلاس‌ها و گفتاردرمانی‌ها و... پدر و مادر پشتش ایستادند و اهمیت این موضوع را فقط کسی چون ندا درک می‌کند و وقتی می‌خواهیم با ناشنوایان صحبتی کند، خانواده‌هایشان را خطاب قرار می‌دهد. «خانواده‌ها از اینکه بچه شان ناشنواست خجالت نکشند، اعتماد به نفس بدهند به بچه، وقتی از بچگی ببیند که خانواده این موضوع را پذیرفته‌اند و پنهان نمی‌کنند، او هم می‌پذیرد. بچه‌های ناشنوا خودشان توانایی دارند هر کاری انجام دهند، چون خانواده‌ها اجازه نمی‌دهند کم‌کم توانایی‌ها و استقلال‌شان را هم از دست می‌دهند در صورتی که بچه‌های ناشنوا بینایی خیلی قوی دارند و حتی خیلی راحت تر از سایرین از حالت چهره افراد حس و حالشان را درک می‌کنند. من بچه که بودم ناراحت می‌شدم، چون مردم واکنش خوبی نداشتند، اما مادرم مرا همه جا می‌برد، من را به سوپر مارکت می‌فرستاد و می‌‌گفت این چیز را بخر، می‌گفتم من نمی‌توانم، فروشنده متوجه نمی‌شود من چه می‌گویم، می‌گفت برو و من پشت سرت هستم، بار اول که می‌گفتم و متوجه نمی‌شد برمی‌گشتم و می‌دیدم خیلی دور ایستاده و بعد سعی می‌کردم بهتر بگویم و می‌دیدم که حرفم را متوجه می‌شوند.»

 

شاید بعضی از صحبت های ندا شعاری به نظر برسد اما او حالا آنقدر با ناشنوایی‌اش راحت است که سراغ درمان نمی‌رود. «زمانی که کاشت حلزون تازه آمده بود خانواده‌ام می‌خواستند مرا برای کاشت به سفر درمانی خارج از کشور ببرند، حتی دعوتنامه گرفتند اما من گفتم دارم راحت زندگی‌ام را می‌کنم و نمی‌خواهم» ندا و همسرش حالا واقعاً خیلی راحت و نرمال زندگی می‌کنند، مثلاً امسال با ده نفر از دوستان ناشنوای دیگر به راحتی زمینی به چند کشور همسایه ارمنستان، گرجستان رفتند و بعد در مراسم افتتاحیه المپیک ناشنوایان در ترکیه شرکت کردند و زمینی هم برگشتند. مادر ندا می‌گوید جاهایی را دیده‌اند و طوری هماهنگ کرده‌اند که ما که شنوا هستیم نمی‌توانیم برویم و بلد نیستیم باید چه کار کنیم! کافیست موقع خداحافظی نگاهی به دیوار عکسهایشان در کنج خانه بیندازید تا ببینید چطور یک زوج ناشنوا می‌توانند با مهارت‌ها و توانایی‌هایشان ناملایمات را طی کنند و لذت‌بخش‌ترین موسیقی دنیا را برای خودشان و فرزندشان بنوازند.

 

 

 

 

  • 46
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش