کودکان سوري نهتنها بايد بار سنگين جنگ را بر جان خود تحمل کنند بلکه از لحاظ رواني نيز در زير آوار اين جنگ خرد و متلاشي شدهاند؛ کودکاني که ديگر به فعاليتهايي مانند آوازخواندن و شاديکردن و هرچه ديگر کودکان را بر سر شوق ميآورد، عکسالعملي نشان نميدهند. ديگر آنطور که در گذشته بودند، شاد نيستند و نقاشيهاي کودکانهشان مملو از تصاوير کودکان قتلعامشدهاي است که هرروزه در جنگ ميبينند. کودکاني که ذهنشان با تصاوير تانکها، محاصره و قحطي پر شده است. هر کودک حق داشتن آيندهاي دارد.
کودکان سوري در ۶ سال گشته زير بمبارانها، گلولهبارانها، تحت فشار گرسنگي و قحطي رشد کردهاند. خانواده و دوستانشان در مقابل چشمانشان کشته و در زير تلي از بقاياي خانههاي ويرانشدهشان دفن شدند. آنها شاهد نابودي مدرسهها و بيمارستانهايشان بودهاند، درحاليکه از داشتن غذا، دارو و حياتيترين نيازهاي انساني محروم بودند و از خانواده و دوستان خود نيز جدا افتادند.
اين جنگ هرساله وارد مراحل جديدي از خود ميشود و در گذشته اين ميزان از خشونت عليه کودکان و نقض قوانين بينالمللي حقوق بشر حتي در تصور هم نميگنجيد. عوارض رواني ۶ سال در شرايط جنگي بهسربردن و تحمل تمام فشارهايي که جنگ رويشان اعمال ميکند، بدون آنکه بدانند که شايد آخرين روزهاي عمرشان را سپري ميکنند، بسيار زياد است.
دستکم سه ميليون کودک سوري زير ۶ سال، در طول زندگي کوتاه خود هيچچيز بهجز جنگ را نديده و نشناختهاند و ميليونها کودک ديگر نيز در زير سايه اين جنگ شوم بزرگ شدهاند. اين نسلي است که در آينده بايد کشور ويرانشدهشان را دوباره از نو بسازند. تمام آينده سوريه در دستان اين کودکان جنگزده و آثار عميق رواني است که جنگ بر آنها تحميل کرده.
اين موضوع ميتواند بزرگترين خطري باشد که آينده يک کشور را به خود درگير کند.
مطالعاتي که روي سلامت رواني کودکان پناهنده سوري انجام شده، نشانگر درجات سرسامآور شوکهاي رواني، استرس و پريشاني بوده است، درحاليکه اطلاعات دقيق و چنداني درمورد کودکاني که هنوز در سوريه بهسر ميبرند، وجود ندارد. از هر چهار کودک سوري درحالحاضر يک کودک در معرض ابتلا به ناهنجاريهاي رواني شديد قرار دارد.
براي شناخت دقيق و درک عميقتر اين مشکل بزرگ سازمان نجات کودکان و برخي شرکتهاي همکاريکننده دراينزمينه توانستند با ۴۵۰ کودک و بزرگسال در داخل سوريه درمورد چگونگي تأثير حملات بر کودکان بهعنوان اصليترين عامل پريشانيهايشان مصاحبه داشته باشند.
اين مصاحبه شامل موضوعاتي همچون چگونگي کمکگرفتن کودکان دراينشرايط، چگونگي کنارآمدن آنها با اين جنگ بهعنوان کابوسي که به حقيقت بدل شده و آنها را تا دنياي بيداريشان نيز دنبال کرده و به نظر ميرسد هيچگاه برايشان پاياني نخواهد داشت، بوده است. اين تحقيق درحالحاضر جامعترين و بزرگترين بررسي انجامشده درزمينه سلامت رواني کودکان و شرايط سلامتيشان در طول جنگ در داخل سوريه است.
اين تحقيقات، آمار دلخراشي از کودکان وحشتزده توسط توپخانهها و حملات هوايي را نشان ميدهد؛ کودکاني که درمورد آينده خود مضطربند يا از اينکه ديگر نميتوانند به مدرسه بروند، پريشانند. با اين کمبود بحراني سلامت رواني و حمايتهاي رواني-اجتماعي از اين کودکان، با والدين و مراقبهايي که خود درگير مقابله و کنارآمدن با اين شرايط هستند، مشخص شده که اکثريت قريببهاتفاق کودکان سوري که در اين تحقيق با آنها مصاحبه شده از بيماريهاي عاطفي و رواني شديدي رنج ميبرند.
قرارگرفتن در شرايط جنگي براي مدتي طولاني، نگراني و عدم قطعيت به اين معناست که بيشتر اين کودکان دچار «سندروم شوک سمي» هستند و اثرات بلافاصله، زيانبار و گاهی جبرانناپذيري آنان را در برگرفته است؛ اثرات مخربي همچون شباداري، خودآزاري و تمايل به آسيبزدن به خود، اقدام به خودکشي، داشتن رفتار پرخاشگرانه يا انزواطلبانه که در صورت عدم درمان، عواقب بلندمدت و تأثيرات مخربشان ميتوانند براي هميشه در سلامت ذهني و جسمي اين کودکان تا پايان عمر گريبانگيرشان شود و به مراحلي به مراتب بيشتر و بزرگتر نيز تبديل شوند. سپردن سوريه به دست اين نسل از آيندگان روي آينده اين کشور نيز تأثيرات بهسزايي خواهد داشت، مگر آنکه اقدامات لازم درحالحاضر و قبل از آنکه زمان آن تمام شود، به انجام برسد.
پس از ۶ سال جنگ مداوم، اکنون زماني است که تمام اين شرايط به نقطه اوج خود رسيده و زمانيست که جنگ تأثير خود را روي کودکان گذاشته است. اين تأثيرات نهادينهشده و گسترشيافته درونشان شايد تابهحال آنقدر بزرگ و عميق شده باشد که آسيبهايي هميشگي و نامرئي را روي اين کودکان گذاشته باشد و هيچ خطري بالاتر از يک نسل ازدسترفته و رهاشده در ضربههاي روحي و اضطراب شديد نيست.
باوجود توافق رسمي آتشبس که در اواخر سال ۲۰۱۶ ميلادي بسته شده، خشونت شديد عليه شهروندان و غيرنظاميان هرروزه افزايش يافته و دستکم سه ميليون کودک در مناطقي با احتمال بالاي حملات انفجاري و در معرض خشونت قرار دارند.
همانطور که جنگ ادامه ميیابد، تمام خشونتهايي که اين کودکان تابهحال آنها را پشت سر گذاشتهاند نيز باعث فزوني نيروي اين کابوسها و طاعونزدگي زندگي اين کودکان ميشود. هرچقدر بيشتر اجازه ادامه به اين جنگ داده شود، عواقب و مضرات آن بيشتر در درون اين کودکان نهادينه خواهد شد. آماري که اين تحقيق صورت گرفته در سوريه به ما نشان ميدهد، از اين قرار است: ۸۴ درصد کودکان و بزرگسالان اذعان داشتهاند که بمبارانهاي مداوم و حملات توپخانهاي، دليل اصلي استرسهاي رواني کودکان در زندگي روزمره است.
۸۹ درصد افراد باور دارند که ترس و استرس کودکان در زمان جريان جنگ بسيار بيشتر شده است.
۸۰ درصد بر اين اعتقادند که در رفتار کودکان و نوجوانان خشونت بيشتري مشاهده ميشود و ۷۱ درصد از اين افراد گفتهاند کودکان بهصورت فزايندهاي دچار آثاري همچون شبادراري يا بياختياري ادراري که هر دوی آنها از علائم متداول سندروم شوک سمي بوده، هستند. اين علائم معمولا پس از ضربه شديد عصبي در کودکان بهوجود ميآيند.
اين تحقيق نشان داده حداقل دوسوم کودکان، يکي از عزيزان خود را در طول جنگ از دست دادهاند، خانههايشان بمباران و تخريب شده يا به هر طريقي دچار آسيبهاي مرتبط با جنگ شدهاند.
۵۱ درصد افراد گفتهاند که نوجوانان براي رويارويي با ترسها و تنشهاي خود به موادمخدر روي آوردهاند.
۴۸ درصد بزرگسالان شاهد ازدستدادن توانايي تکلم يا توانايي توسعه قدرت بياني کودکان خود از زمان شورع جنگ تاکنون بودهاند.
۴۹ درصد گفتهاند کودکان بهصورت منظم يا هميشگي احساس افسردگي و غم و اندوه شديد دارند و ۷۸ درصد کودکان حداقل گاهي با اين احساسات روبهرو هستند.
تقريبا تمام افراد مصاحبهشونده به اين موضوع که ازدستدادن شرايط آموزشي و تحصيلي مناسب باعث بهوجودآمدن تأثيرات رواني شديدي بر کودکان شده، اشاره کردهاند.
۵۰ درصد از کودکاني که هنوز قادر به ادامه تحصيل هستند، گفتهاند که بهندرت در مدارس احساس امنيت دارند.
۵۹ درصد بزرگسالان، کودکان و نوجواناني را ميشناسند که وارد گروههاي نظامي شدهاند.
در مناطقي با بالاي يک ميليون جمعيت، مصاحبهشوندگان گفتهاند فقط يک روانپزشک حرفهاي براي درمان کودکان در منطقه وجود دارد.
از هر چهار کودک يکي از آنها، در زمانهايي که وحشتزدهاند يا احساس غمگيني و ناراحتي ميکنند جايي براي رفتن يا کسي را ندارند تا با او صحبت کنند.
هرچند، اين چشمانداز خوشايندي براي آينده سوريه نيست اما هنوز هم براي برداشتن قدمي درست و بجا دير نيست. در کنار تمامي اين جنايات، درد و رنج ناشي از آنها، اين تحقيق کورسوي اميدي نيز يافته. کودکان سوري در اين تحقيق نشان دادهاند بهطور فوقالعادهاي انعطافپذير هستند.
باوجود تمام آنچه اين کودکان مجبور به تحمل آنند، هنوز هم بسياري از اين کودکان رؤياي زندگي و آيندهاي بهتر را در سر ميپرورانند؛ رؤياي دکتر يا معلمشدن و کمک به صلح و ساخت کشوري آرام و مرفه در آينده. تمام آنچه اين کودکان به آن نياز دارند، شرايطي براي تحققدادن به اين رؤياهاست. هنوز کودکان سوري بسياري هستند که نسبت به خشونتي که احاطهشان کرده، بيتفاوت نشده و جنگ، تأثيرات مخرب خود را بر روح و روان آنها نگذاشته است. کودکاني که هنوز به حمايتشدن توسط خانواده و اجتماع خود اميدوارند و اين موضوع خود، نشان ميدهد هنوز به بازگشت آنان به زندگي کودکانه عادي اميدي هست.
اگر حمايت بجا و درستي از اين کودکان صورت پذيرد، امکان بازيابي سلامت روحي و رواني آنها هنوز نيز وجود دارد. برنامههاي پيشنهادشده سلامت رواني و حمايتهاي رواني- اجتماعي نتايج خيرهکنندهاي را نشان داده که در صورت ادامهيافتن در سراسر کشور، ميتواند بسياري از اين آمار بهدستآمده را بهبود بخشند. براي تحققبخشيدن به اين هدف، به سرمايهگذاري مالي کافي، دسترسي به منابع انساني مناسب و نيز تعهد جهاني جديدي نسبت به کودکان سوري نياز است.
درنهايت، کودکان سوري نياز خواهند داشت تا اصليترين دليل تنشهاي استرسيشان از بين برود و آن چيزي نيست جز پايانيافتن جنگ. براي نجات نسلي از کودکان سوري از تأثيرات مخرب اين تنشها و بهحداقلرساندن خطر پايداري اين تأثيرات در بلندمدت لازم است اقدامات زير سريعا به انجام برسند:
جامعه بينالمللي باید تعهد جديدي را در حمايت از سلامت رواني و جسمي اين کودکان در شرايط اضطراري اتخاذ کند. اين امر شامل تشخيص آسيبهاي طولانيمدت وارده بر اين نسل از کودکان، پرداخت بودجه مالي کافي براي درمان و تأمين سلامت روحي رواني- اجتماعي و نيز برنامهريزي درزمينه اهداف انساندوستانه و اطمينانحاصلکردن از اين امر که اين برنامهها در شرايط ضروري نيز همچنان بهعنوان امري مطلق و قانونگونه مورد استفاده قرار خواهند گرفت، خواهد بود.
طرفين اين جنگ باید سريعا تمام حملات خود عليه غيرنظاميان را متوقف کرده و از استفاده از سلاحهاي انفجاري با قدرت تخريب منطقهاي در مناطق مسکوني خودداري کنند. طرفين بايد متعهد شوند که بهکارگيري کودکان در گروههاي نظامي را پايان دهند. اين طرفين بايد اجازه بلامانع دسترسي به کمکهاي انساندوستانه و رفتوآمد شهروندان را نيز صادر کنند.
شوراي امنيت سازمان ملل بايد به طرفين اين جنگ دستور دهد تا بهصورت کامل، قطعنامههاي شورا درزمينه حفاظت و ايمني کودکان را رعايت کنند. برخي از اين قوانين شامل اين موارد ميشوند: هیچکدام از طرفين نباید مدارس و بيمارستانها را مورد حمله نظامي خود قرار دهند، آنها اجازه استخدام و استفاده از کودکان را ندارند، استفاده از تسليحات انفجاري با قدرت تخريب منطقهاي در مناطق مسکوني متوقف شود و نيز اجازه دسترسي به کمکهاي انساندوستانه بهصورت کامل در مناطق جنگي داده شود.
کمککنندگان بايد بيشتر تمرکز خود را روی افزايش سرمايهگذاري بر برنامههاي حمايتي از کودکان و سلامت رواني آنها قرار دهند و شرايط مناسبي را براي جلسات گفتاردرماني اين کودکان براي مقابله با تنشهايشان فراهم کنند. ازسويديگر، منابع در دسترس بايد براي تأمين برنامه آموزش معلمان و کارکنان انجمنهاي سلامت درزمينه سلامت رواني کودکان و نيز حمايت از والدين اين کودکان که خود با شرايط طاقتفرسايي دستبهگريبانند نيز مورد استفاده قرار بگيرد.
کابوسهاي واقعي
ميليونها کودک سوري هرروزشان را در ترس شروع ميکنند و آن را به همين شکل به پايان ميبرند. ترس از حملات هوايي و بمبارانها، شرايطي که جز ويراني خانههايشان، کشتهشدن دوستان و عزيزانشان، جداشدن از خانوادههايشان، ترک تحصيل و نگراني براي داشتن يک وعده غذا، چيزي ديگري برايشان درپي نداشته است.
۶ سال جنگ در سوريه باعث بهوجودآمدن يکي از بزرگترين بحرانهاي انساني از زمان جنگ جهاني دوم تا به امروز شده است. ۱۳,۵ ميليون نفر، شامل ۵,۸ ميليون کودک در داخل سوريه، نيازمند کمک هستند، اين درحالي است که ۴,۵ ميليون نفر در مناطق تحت محاصره و غيرقابل دسترسي و ناممکن براي کمکرساني به دام افتادهاند.
صدها هزار نفر از مردم سوري تاکنون کشته شدهاند. اين آمار بهصورت تقريبي به ۴۷۰ هزار نفر نيز رسيده است، بااينحال، سازمان ملل متحد شمارش کشتهشدگان را بهصورت رسمي در اوايل سال ۲۰۱۴ ميلادي متوقف کرد که از آن زمان بهصورت احتمالي ۲۵۰۰۰۰ هزار نفر کشته شدهاند. ۴,۹ ميليون نفر ديگر که در شمار آنها ۲,۳ ميليون کودک وجود دارد براي يافتن امنيت و کمک، از کشور گريختهاند. بيشتر اين جمعيت به کشورهاي همسايه نظير ترکيه، اردن، لبنان و عراق پناه بردهاند.
حتي اين کودکان پناهنده نيز با آنکه از شرايط جنگي دور شدهاند اما همچنان با مشکلات و استرسهاي مختص خود روبهرو هستند. تحقيقات سازمان نجات کودکان، در سال ۲۰۱۵ نشان داده که علاوهبر تحمل خشونت شديدي که آنها را مجبور به فرار از کشورشان کرده، دليل اصلي ديگري که موجب مشکلات روحي رواني کودکان پناهنده ميشود وضعيت وخيم اقتصادي و فقر شديدي است که اين خانوادههاي پناهنده با آن روبهرو هستند.
بسياري از اين پناهندگان از لحاظ قانوني، قادر به کارکردن و امرارمعاش نيستند. از يکسو اين پناهندگان وضعيت حقوقي محدودي دارند که آنها را از دسترسي به خدمات بهداشتي و درماني، آموزش مناسب براي فرزندانشان بازميدارد و ازسويديگر، شرايط آنها را در برزخ بيهويتي اجتماعي گرفتار کرده است. تمام کودکاني که در اين تحقيق با آنها مصاحبه شده درمورد پرداخت هزينههاي اجارهبها و تأمين غذا توسط والدينشان و فشاري که آنها دراينزمينه تحمل ميکنند، اظهار نگراني کردهاند.
تحقيق ديگري که روي کودکان پناهنده سوري در ترکيه انجام شده، نشان ميدهد ۴۵ درصد اين کودکان از اختلال استرسي پس از ضايعه رواني (يا به اختصار PTSD) رنج ميبرند که اين آمار تقريبا ۱۰ برابر آمار اين اختلال در ميان کودکان در سراسر دنياست. ۴۴ درصد اين کودکان از خود علائم افسردگي شديد را نشان دادهاند و يافته ديگر اين تحقيق نشان ميدهد کودکان پناهنده سوري به ميزان زيادي از بيماري صرع و اختلالات رشدي و هوشي رنج ميبرند.
هرچند، اين کودکان پناهنده در کشورهاي همسايه از گزند بمبها و درگيريهايي که کودکان داخل سوريه هنوز با آن روبهرو هستند، در امانند اما تحقيقات بهمراتب نشان ميدهد حتي با سطحيترين حمايتها، بسياري از اين علائم و نشانههاي اختلالات رواني-اجتماعي هم ميتوانند کاهش چشمگيري يابند و به کودکان کمک کنند تا دوران کودکي نرمالي را از سر گيرند.
فعالان درماني در اردن در گزارشهایی اظهار کردهاند که توانستهاند در طول زمان، ترس کودکان پناهنده سوري را کاهش داده و آنها را از شرايط امني که در آن قرار دارند مطمئن کنند. يکي از اين فعالان دراينزمينه اينطور گفته است: «به مرور زمان، اين کودکان متوجه ميشوند که ميتوانند بهراحتي بخوابند، بدون آنکه از ترس مرگ احتمالي که در کمينشان است، بيدار شوند» اين در حالي است که براي کودکاني که هنوز در سوريه بهسر ميبرند، اين ترس هيچگاه از بين نخواهد رفت.
بمب و گلوله
بمبارانها، گلولهبارانها و احساس طاقتفرساي ناامني، بزرگترين منشأ ترس و وحشت در اين تحقيقات بوده است. تقريبا تمام کودکان و ۸۴ درصد از بزرگسالان، اين مسائل را دليل اصلي تنشها و پريشانيهاي شديد کودکان دانستهاند. صداي فريادها، جيغها و عبور هواپيماهاي سرگردان در آسمان بهتنهايي بدون بمبارانها براي ايجاد احساس ترس و ناامني شديدي در کودکان کافي است.
اين نتايج برآمده از تحقيقات روي يک گروه از اين کودکان است: با شنيدن صداي پرواز هواپيما در بالاي سرشان، کودکان در جلسه آنقدر ترسيده بودند که نميتوانستند جلسه را ادامه دهند و مشاوران مجبور شدند، دو جلسه که متعلق به کودکان ۱۲ تا ۱۴ ساله بودند را به تعويق بيندازند.
در طول يکي از جلسات مختص به گروه سني پنج تا هفت سال در بخشهاي شمالي سوريه، وزش باد باعث بستهشدن در با صداي بلندي شده بود و کودکان با فکر حملات هوايي و بمباران شروع به جيغکشيدن کرده بودند، در اين حال يکي از کودکان، يک پسر پنج ساله به نام مروان، مدام اين جمله را بلندتر از قبل فرياد ميزد: «من از هواپيما متنفرم چون پدرم را کشت.»
کودکان زير ۱۲ سال که بيشتر طول عمر کوتاه خود را در جنگ گذراندهاند، کاملا از حملات هوايي، بمبارانها و خطر قريبالوقوعي که تهديدشان ميکنند، باخبرند. آنها مدام به اين نکته که ترس اصليشان بمبارانشدن است، اشاره ميکنند. بسياري از اين کودکان از کابوسهاي مداوم شبانه و بيخوابي حاصل از «ترس از مرگ در خواب» رنج ميبرند.
اين در حالي است که ادامه روند اين بيخوابيها در کودکان ميتواند بهشدت براي سلامت جسمي و رواني آنها خطرناک باشد و باعث تشديد احتمال بروز اختلالات رواني شديدي در اين کودکان شود. استرس شديدشان، افسردگي، اختلالات دوقطبي، اختلالات کمتوجهي و بيشفعالي از نمونههاي ادامهيافتن اين روند هستند و در طولانيمدت نيز ميتواند به مشکلات جسماني شديدتري همچون چاقي، ديابت، بيماريهاي قلبي عروقي و حتي مرگ زودرس بينجامد.
علاوهبر احساس ترس شديد و غيرقابل کنترل، اين کودکان گفتهاند که صداي هواپيما باعث بهوجودآمدن خشم شديد يا ناراحتي در آنها ميشود، بهویژه زماني که مدارس بمباران ميشوند، عزيزانشان در اين بمبارانها کشته ميشوند يا بهخاطر گردش اين هواپيماها در آسمان، آنها نميتوانند به مدرسه بروند. تخمين زده شده که از هر سه کودک، دو نفر آنها يکي از عزيزان خود را در جريان جنگ از دست دادهاند، خانههايشان تخريب شده يا به هر شکل ديگري دچار صدمات ناشي از جنگ شدهاند.
آموزش نابود شده
«احساس ميکنم به اندازه کافي چيزهاي وحشتناک ديدهام. ما نياز داريم به مدرسه برگرديم و درس بخوانيم، بچههاي زيادي هستند، مثل برادر من که ديگر توانايي درسخواندن و بهيادسپردن سادهترين درسها را هم ندارند. وقتي سؤالهاي ساده رياضي را از آنها بپرسيد، به هيچکدام از آنها نميتوانند پاسخ دهند.
خيلي از بچهها حتي حروف الفبا را هم نميدانند و هر چه را که تا قبل ياد گرفته بودند، از ياد بردهاند؛ درست مثل توانايي يادگيريشان. چه ميشود اگر ما بزرگتر شويم و شرايط همينطور ادامه پيدا کند؟ چه ميشود اگر ما تمام آينده خود را از دست بدهيم؟ من ميخواهم درس بخوانم تا حداقل در آينده بتوانم به فرزندان خودم آموزش دهم. من دوست دارم يک معلم شوم اما چه ميشود اگر تمام اين سالها، درست مثل سالهاي قبل بگذرد و من نتوانم به هيچچيزي تبديل شوم؟ اين منصفانه نيست.»
اين حرفهاي زينب، يک کودک ۱۱ ساله سوري است. در سراسر مکانهايي که اين مصاحبهها انجام شده، مراقبان و والدين کودکان گفتهاند که تعطيلشدن مدارس، باعث شده کودکان در نگراني بيشتري از آينده خود فرو بروند. ۶۰ درصد بزرگسالان خاطرنشان کردند که تعطيلي مدارس درواقع روي زندگي روزانه کودکانشان تأثيراتی بهشدت منفي باقي گذاشته است. نتيجه تمام اين اتفاقات چيزي بهجز پديدآوردن يک نسل بيسواد و کودکاني است که بهخاطر نداشتن آموزشهای لازم به بزرگسالاني بدون فرهنگ معاشرت، دورافتاده از اجتماع و محروم از بسياري از حقوق انساني تبديل خواهند شد.
از زمان شروع جنگ، بيشتر از چهار هزار حمله به مدارس اتفاق افتاده که بهصورت تقريبي ميتوان گفت، تقريبا در هر روز دو حمله رخ داده و از هر سه مدرسه يکي از آنها بهخاطر خسارات شديد ناشي از بمبارانها، ديگر قابلاستفاده نيستند و فقط به پناهگاههاي موقت براي خانوادههاي بيسرپناه، پايگاههاي نظامي يا مکانهايي براي بازداشت و شکنجه زندانيان تبديل شدهاند. تقريبا ۱۵۰ هزار نفر از پرسنل آموزشي که شامل معلمان نيز ميشوند از کشور رفتهاند و حتي در جاهايي که مدارس سالم ماندهاند و قابليت استفاده از آنها هنوز وجود دارد، بسياري از والدين از ترس حملات بيقاعده و مکرر و هدف قراردهي شهروندان غيرنظامي، مانع حضور فرزندان خود در مدارس ميشوند.
پايان کودکي
همزمان با فشار روزافزون جنگ بر اقتصاد که ۸۵ درصد مردم را در زير خط فقر قرار داده، وجودنداشتن مدارس يا جايگزيني براي آن، ۳۳ درصد از کودکان را در معرض خطر خشونت، بهرهکشي و استثمار قرار ميدهد. هرچند، کودکان مصاحبهشده در اين تحقيق اشارهاي به اين معضل نکردهاند اما بزرگسالان به اين نکته که پسران جوان هرچه بيشتر و بيشتر در گروههاي نظامي به خدمت گرفته ميشوند، اشاره کردند.
دختران در ۱۲ سالگي مجبور به ازدواج و رفتن از خانه هستند و کودکان، چه دختر و چه پسر براي کمک مالي به خانوادههاي خود مجبورند همچون بزرگسالان در بيرون از خانه کار کنند. ارزيابيهاي اخير سازمان ملل متحد در سوريه حاکي از آن بوده که در ۹۰ درصد مکانهاي نظرسنجي، گزارشهايي درمورد کار کودکان و ۸۵ درصد از ازدواجهاي زودهنگام آنان خبر دادهاند. بزرگسالان به کودکاني اشاره کردهاند که ديگر درس نميخوانند و در عوض مجبور به کارکردن در فروشگاهها، گاراژها، کارهاي فصلي يا فروش اجناس در خيابانها و درب منازل هستند.
عموما اين کودکان از فقيرترين خانوادههاي سورياند؛ کساني که عزيزان يا والدين خود را در جنگ از دست دادهاند. بسياري از اين والدين يا کشته شدهاند يا دستگير شده و ديگر هرگز دوباره ديده نشدهاند و تعداد بيشماري نيز بر اثر معلوليت نميتوانند کار کنند.
اين موضوع بهصورت رسمي، نقض فاحش حقوق بشر و يکي از ۶ قانون مصوب سال ۱۶۱۲ ميلادي توسط سازمان ملل متحد مبنيبر مخالفت با بهکارگرفتن کودکان در درگيريهاي مسلحانه بهشمار ميرود. پسران در معرض خطر جدي کار در گروههاي نظامي هستند؛ در سالهاي ابتدايي اغلب اين کارها آشپزي يا تميزکاري، ديدهباني يا کار در پستهاي بازرسي و درنهايت استفاده از آنها بهعنوان نيروي نظامي است. يکي از اين کارگران جوان دراينباره ميگويد: «جنگ مثل يک کسبوکار است و گروههاي نظامي، تنها جاهايي هستند که هنوز ميتوانند پول خوبي در ازاي کارکردن برايشان پرداخت کنند.» در اين گروهها حقوق خوبي به کودکان داده ميشود و گاهی همراه با آن وعدههاي غذايي است که کودکان نميتوانند در خانه، آن را دريافت کنند.
بيشتر از نيمي از بزرگسالان در اين تحقيق گفتهاند کودکاني را ميشناسند که در شهر با خود اسلحه حمل و از آن استفاده نيز ميکنند يا در ايستهاي بازرسي و پادگانها بهسر ميبرند و حتي کودکان هفت ساله نيز براي جنگيدن گماشته ميشوند اما تقريبا نيمي از اين کودکان گماشته زير سن تقريبي ۱۵ سال هستند.
با استناد به گزارشهای سازمان ملل، تقريبا هشت گروه نظامي در اين استفاده ابزاري از کودکان دخيل هستند و تحقيقات نشان داده در ميان تمامي کودکان جنگزده، اين دسته از آنها که در گروههاي نظامي به خدمت گرفته ميشوند، بيشتر از گروه ديگر در معرض خطر تحمل عوارض مشکلات رواني شديدتري قرار ميگيرند.
ازدواج زودهنگام در ميان دختران، يکي ديگر از مشکلات شايع ميان کودکان سوري است. خانوادههايي که نميتوانند از لحاظ مالي، کودکان خود را حمايت کنند، آنها را به ازدواج با خانوادههاي متمولتر يا خانوادههايي که دستکم بتوانند از آنها مراقبت کنند، درميآورند. والدين اين دختران براينباورند که يک دختر ازدواجکرده، موقعيت امنتري خواهد داشت و از او به نحو بهتري در مقابل خشونت و آزار و اذيت جنسي مراقبت ميشود.
نتيجه تمام اين دليلبافيها اين است که دختران در ۱۱ سالگي در خطر ازدواج هستند؛ اينها دختراني هستند که بسيار بعيد است بتوانند هرگز به مدرسه بازگردند و بسياري ديگر نيز در کنار ترس از فقر و جنگ بايد ترس از اين ازدواجهاي زودهنگام اجباري را در خود بپرورانند. يکي از فعالان دراينزمينه اينطور ميگويد: «ما چندين مورد اقدام به خودکشي در ميان اين دختران کمسنوسال داشتيم؛ دختراني که دليلشان از اين تصميم آن بوده که نميخواستند به اجبار تن به ازدواج دهند يا از همسري که توسط خانواده برايشان انتخاب شده، ناراضي بودند. با اينکه خشونتهاي جنسي و جنسيتي بهندرت گزارش شده اما ما تعداد زيادي از موارد تجاوز و سوءاستفاده از دختران را دريافت کردهايم.»
خانوادههاي ازهمپاشيده
آنچه بيش از همه اين کودکان را در درون خود آزار ميدهد، ازدستدادن اعضای خانواده و عزيزان خود در اين جنگ است. علاوهبرآنکه بيشتر اعضای خانوادههاي اين کودکان کشته شدهاند، ترس از دستگيري و بازداشت نيز فشار روي اين کودکان را دوچندان ميکند. با آمار دهها هزار نفري از گمشدگان از آغاز اين جنگ، بسياري از مردم، فرار را بر ماندن ترجيح دادند و درحالحاضر، ميزان آمار آوارگان سوري به ۶,۳ ميليون نفر رسيده است. در طول سال گذشته بهصورت روزانه و تقريبي ۶ هزار نفر به جمع آمار اين آوارگان اضافه شدهاند.
ازهمپاشيدهشدن خانوادهها و مرگومير اعضای خانواده ميتواند باعث افزايش ميزان افسردگي و اضطراب در ميان کودکان جنگزده شود. اهميت خانواده و حمايتي که براي کودکان فراهم ميکند، بهآنمعناست که جداشدن کودکان از خانوادهشان بزرگترين ضربه روحي ممکن به اين کودکان و بهویژه کودکان کمسنوسالتر را ايجاد ميکند.
آسيبپذيري کودکان در مقابل چندين محرک مشکلات رواني ميتواند تأثيرات بسيار بيشتري در آنها بهويژه زماني که حمايت والدين خود را ندارند، داشته باشد. کشتارهاي بزرگ در سوريه، تعداد بيشماري کودک يتيم و بيسرپناه را از خود باقي گذاشته است. ۷۷ درصد بزرگسالان به کودکان يتيمي اشاره کردهاند که بعد از کشتهشدن خانوادههايشان به پدربزرگ و مادربزرگ، عمه و عموهاي خود سپرده شدهاند و ۱۸ درصد به کودکاني اشاره کردهاند که مجبورند بهتنهايي و با اندککمکهاي مؤسسات حمايتي و جامعه زندگي کنند، درحاليکه هيچ راه چاره ديگري در مقابل خود ندارند. بسياري از اين کودکان مجبورند در مزارع يا فروشگاهها کار کنند، گروهي ديگر از آنها به دزدي و گدايي در خيابانها روي آوردهاند و باقي اين کودکان نيز به گروههاي نظامي ميپيوندند.
تنها خشونتي که کودکان سوري با آن مواجه هستند، بمبها و اسلحهها نيستند. زماني که از بيشتر مصاحبهشوندگان دراينمورد سؤال شد، تقريبا نيمي از آنها بيشتر از هر چيز ديگر نگران سوءاستفادههاي فيزيکي و عاطفي خانگي هستند. عامل ديگري که باعث ناراحتي يا خشم کودکاني که با اقوام يا دوستان خود زندگي ميکنند، خشونتهاي خانگي است که معمولا با آن روبهرو هستند.
اين خشونتها عموما به علت بيکاري، سرخوردگي و تحقيرشدن مردان خانواده در زمان جنگ و پس از آن شدت ميگيرد. اينان مرداني هستند که گاهی استرس و تنشهاي خود را بهصورت خشونتهاي خانگي بر سر زنان و کودکانشان تخليه ميکند؛ خشونتهايي که معمولا فرزندان و کودکان خانواده حتي اگر خودشان آن را تجربه نکنند، شاهد آن بر ديگر اعضای خانوادهشان هستند.
همانطور که جنگ در سوريه ادامه دارد، فقر شدت ميگيرد و فشار مضاعفي براي تهيه غذا و نجات خانوادهها از گرسنگي، روي والدين بهجا ميگذارد. اين فشارها عموما باعث ميشود والدين، رفتار خشونتآميزي در برابر کودکان خود اختيار کنند. ۷۲ درصد بزرگسالان اشاره کردهاند که بزرگترين دلمشغوليشان کمبودهاي مالي و نبود شغل است و به نظر ميرسد هم والدين و هم مراقبان از تأثير اين مشکلات مالي هرروزه و پايانناپذير بر کودکان مطلع هستند. بااينحال، بسياري از اين والدين در جريان اين تحقيقات گفتهاند که باوجود اين اطلاع، بهخاطر مشکلات و فشارهايي که خود تحمل ميکنند، نميتوانند به فرزندانشان براي مقابله و رودررويي به اين مشکلات کمکي کنند.
نقطه اوج
سوريه آينده در خطر است. چرا نبايد نتيجه اين جنگ را از حالا ديد؟ در ۱۰ سال آينده ما با نسلي نابودشده، بيسواد يا کمسواد روبهرو خواهيم بود؛ نسلي که از لحاظ احساسي کاملا مرده و اين درحالي است که در آن زمان بايد دوباره از نو قدمهاي اوليه براي پرورش نسل آيندهسازي در سوريه را برداشت اما در کنار تمام تلفات احساسي و رواني که در کودکان سوري شاهد بودهايم، هنوز هم بارقههاي اميدي به چشم ميخورد. اين تحقيقات نشان داد علاوهبر تمام خسارات و نابوديهاي اين جنگ ۶ ساله بر کودکان جنگزده، هنوز هم آنان از خود، کشساني و پتانسيلهايي براي پشتسرگذاشتن تمام اين مشقات و بازگشت به زندگي عادي را نشان دادهاند.
اکثريت کودکاني که در اين تحقيقات با آنها مصاحبه شده از خود طيف وسيعي از احساسات مثبت را در کنار تمام احساسات منفي به نمايش گذاشتهاند. آنها نشان دادهاند هنوز قابليت حرفزدن و کمکخواستن از دوستان، مددکاران و خانوادههاي خود را دارند؛ گروهي که هنوز بهصورت کامل تحتتأثير خشونت اين جنگ قرار نگرفتهاند و اين همان کورسوي اميدي است که کارشناسان اجتماعي و روانشناسان، آن را بهعنوان نقطه اميدي در برگرداندن شرايط به سود سوريه ميدانند. کودکان سوري هنوز تمايل دارند به مدارس بازگردند و تحصيل را از سر گيرند؛ آنها هنوز به آينده اميدوارند.
عملکردن و استفاده از منابع مناسب به نفع کودکان سوري ميتواند زخمهاي آنها را بهبود بخشد و آيندهاي که در سر ميپرورانند را به واقعيت بدل کند. کودکاني که دچار صدمات روحي و رواني شديدي شدهاند هنوز هم ميتوانند بهبود يابند. تحقيقات صورتگرفته در آمريکا نشان ميدهد، جوامعي که دوران پس از جنگ خود را سپري ميکنند با گذشت زمان، گفتاردرمانيها و پشتيباني و حمايتهاي رواني لازم ميتوانند علائم جنگزدگي را به مرور زمان از بين ببرند.
اين در حالي است که تاکنون هيچ تحقيقي درمورد حد تحمل کودکان جنگزده قبل از آنکه به مرحله بازگشتناپذيري از لحاظ سلامت رواني برسند، انجام نشده و تنها موردي که ما از آن اطمينان داريم، اين حقيقت است که هر چه ميزان اين ضربههاي رواني بيشتر و شديدتر شود، امکان بازيابي رواني کمتر و کمتر خواهد شد.
براي کودکان سوري، زمان در حال تمامشدن است و پس از ۶ سال جنگ بيوقفه، ما اکنون در زمان حياتي هستيم. امروز نقطه اوجي براي اين کودکان جنگزده است؛ کودکاني که دراينمدت بهصورت مداوم و پيوسته تحت فشارهاي شديد روحي، استرسها و صدمات رواني قرار گرفتهاند و با گذشت هر روز اميد براي بازگرداندن اين کودکان به زندگي عادي و شرايط روحي پايدار غيرممکنتر از قبل ميشود.
اقدامات لازم بايد از حالا انجام شوند. عدم حصول اطمينان از بهبودي رواني کودکان سوري فقط خيانت به آنان نيست بلکه اين امر ميتواند تأثيرات مخربي بر همه جنبههاي آينده سوريه نيز داشته باشد. اولين گروه از اين تأثيرات مخرب بر خود اين کودکان جنگزده است و قرارگرفتن در معرض چنين سطح شديدي از خشونت و سوءاستفاده، پيامدهاي طولانيمدتي بر سلامت رواني و جسمي اين کودکان خواهد داشت. ادامه اين استرسها و تنشهاي سمي ميتواند بر رشد ذهني و ارگانهاي ديگر اين کودکان تأثير عمدهاي بر جاي بگذارد و سيستم هورمونسازي و ايمني بدنشان را بهطور کامل مختل کند و ادامه اين روند ميتواند باعث ايجاد رشتهاي از بيماريهاي وابسته به استرس در بدن در هنگام بزرگسالي شود.
از ديگر تأثيرات منفي ادامه اين روند بر نسل آتي سوريه ميتوان به چند نسل آينده اين کشور با مشکلات روحي و رواني شديد اشاره کرد. زماني که مشکلات و بحرانهاي درماننشده اين نسل در آينده از آنان به کودکانشان منتقل شود. ما شاهد آن بودهايم که چطور، سطح استفاده از موادمخدر، الکلگرايي، افسردگي، خودکشي، سوءاستفادههاي خانگي و افراطگرايي در شرايط پس از جنگ کشورهاي ديگر پديدار شده و هنوز هم پس از گذشت سالها از پايان جنگ اين مشکلات همچنان به قوت خود باقي ماندهاند. اين کودکان جنگزده به حمايت و درمان مناسب نياز دارند تا نهتنها از بند مشکلات فعلي خود رهايي يابند بلکه از اثرات طولانيمدت و مشکلاتي که در آينده براي آنان پيش خواهد آمد نيز در امان بمانند.
ديگر تأثير ادامه اين روند بدون شک بر اقتصاد اين کشور خواهد بود و عدم سرمايهگذاري در حمايت از کودکان و و فراهمنکردن شرايط لازم براي بازگشت آنها به تحصيل و مدارس بیتردید، ميتواند سوريه را به سوي اقتصادي درهمشکسته در دوران پس از جنگ سوق دهد که اين امر، خود باعث ازبينرفتن حجم وسيعي از نقدينگي در اين سيستم اقتصادي بيمار خواهد شد. سازمان ملل، کل ضرر اقتصادي متحمل بر سوريه به علت ترک تحصيل دانشآموزان و ازبينرفتن سيستم آموزشي را برابر ۱۱ ميليارد دلار يا ۱۸ درصد توليد ناخالص داخلي سوريه در سالهاي پيش از جنگ تخمين زده است.
- 15
- 6