فرشته، دلش میخواست اکنون در خیاطی کوچک خانهاش مشغول دوختودوز لباسهای همشهریانش در سرپل ذهاب باشد. دلش میخواست زنان همسایه مهمان محفل گپوگفتهای شبهای بلند پاییزی خیاطخانه باشند.
او اکنون اما لباس آبی اتاق عمل پوشیده و در انتظار سومین جراحی است که باید روی زانوی پای راستش انجام شود. وقتی زمین لرزید او و شاگردش، مادربزرگ همسایه و چند نفر از زنان مشتری داخل مغازه در حال گپوگفت بودند. یکی از مشتریان تازه از راه رسیده، خبر پیشلرزه نیمساعت قبل را با دلهره برایشان تعریف میکرد. حرفزدن درباره زمینلرزه خفیف همان و لرزیدن شدید و خالیشدن زمین زیر پایشان همان... آوارشدن آجر و آهن و کلوخ و سنگ بر چهاردیواری خیاطی در کسری از ثانیه.
فرشته به هوش که آمد قیلوقال مردم بود و گریهوزاری آنانی که بیرون از آوار خرابیها را نظاره میکردند. وقتی از زیر آوار سنگ و آهن و کلوخ پیدایش کردند انگار تمام استخوانهای بدنش در هم کوبیده شده باشد. او و آنهایی را که از زیر آوار بیرون آورده بودند به بیمارستان سرپل بردند، بیمارستانی که دیگر وجود نداشت و ساختمانش فرو ریخته بود.
مسعود، همسر فرشته که از سه هفته قبل با دو فرزندش در مهمانسرای بیمارستان فیروزگر اقامت دارد، میگوید: از بیمارستان که برویم تازه مشکلات ما شروع میشود و باید دنبال پتو و وسایل ابتدایی برای زندگی توی چادر باشیم.
یعنی به شما چیزی ندادند؟
به مردم جیره مشخص چند ماهه و وسایل لازم معیشتی دادهاند، اما ما که همان روز زلزله به تهران آمدیم و اونجا نبودیم بعد از ترخیصشدن از بیمارستان تازه اول راهیم و باید دنبال پتو و غذا بدویم.
طه، حرف پدرش را قطع میکند و از من میپرسد: خاله میشه عکس مدرسه رو توی گوشیت نشونم بدی؟ تو کانکس چند نفر میتونن درس بخونن؟... و بیآنکه منتظر جواب بماند میرود پیش خواهرش که روی تخت کنار مادرش دراز کشیده...
مدرسه بچهها چی میشه؟
با این وضع امسال رو دیگه نمیخوام برن مدرسه تا سال بعد.
شغلتون چیه؟
کارمند بانکم...بانک محل کارم رفت زیر آوار.
از محل کارتون خبر دارین؟
یک هفته بعد از زلزله بانک را بازسازی کردن و بیشتر همکاران برگشتن سر کار.
تکلیف شغلی شما چی میشه؟
من که دیگه خونه و زندگی ندارم توی سرپل ذهاب... امیدوارم با انتقالیام به کرمانشاه موافقت کنند و اونجا بتونم خونه اجاره کنم.
برهان با دقت خاصی کمربند طبی را دور کمر خواهرش، هیرو میبندد. دستش را میگیرد و آرامآرام او را روی تخت مینشاند. میگوید: هیرو نیازی به جراحی نداشت و دکترش گفته که پس از مراقبتهای ویژه بهزودی ترخیص میشه. برهان ٢٤ساله است و با اینکه دانشآموز درسخوان و شاگرد زرنگ مدرسه بوده در دوران راهنمایی ترک تحصیل کرده تا به کارهای مزرعه در روستای «الیاسی» برسد و کمک خرج خانواده باشد. او میگوید: گوشی موبایلم من رو از زلزله نجات داد.
چطور؟
اون شب خسته بودم و میخواستم زودتر بخوابم، اما از خونه رفتم بیرون تا گوشیمو که خونه دوستم جا گذاشته بودم، بیارم. سر کوچه که رسیدم، اول نوری سبزرنگ توجهم را جلب کرد و همزمان محکم به زمین خوردم، سرم رو که به طرف خونه برگردوندم دیدم طبقه دوم خونه فرو ریخت و تازه فهمیدم زلزله است...!
بعدش چی شد؟
زلزله که تموم شد صدای ناله و فریاد از همه جا به گوش میرسید، دم در خونه که رسیدم، خانوادهام بیرون بودند به جز خواهرم.. .که بعد از یک ساعت از زیر آوار کنار خودروی پراید که به چند متر پایینتر از پارکینگ پرتاب شده بود، آوردیمش بیرون و من همراهش شدم برای انتقال به بیمارستان.
از الیاسی خبر داری؟
خبر دارم که همان روز نخست زلزله چند خانواده از اقوام الیاسیها که ساکن «بوکان» هستند برای اهالی چادر برده بودند و الیاسیها زودتر از بقیه روستاها صاحب چادر شده بودند.
کی به آنجا برمیگردین؟
دوست دارم هرچه زودتر برگردم.
که چی کار کنی؟
اونجا همه به کمک هم احتیاج دارن. میخوام محل زندگیمونرو دوباره بسازیم... میخوام مزرعهمونرو از اول آباد کنیم.
عیسی ١٦ساله و شیفا ١٤ساله خواهر و برادری هستند که با اینکه مراحل درمانی آنها در بیمارستان به پایان رسیده، اما همچنان در بیمارستان به سر میبرند.
وقتی زمین لرزید کاک «عثمان» پدر عیسی و شیفا با عجله از کرمانشاه، محل کارش به سمت سرپل ذهاب حرکت کرد و در میانه راه در «کرند» همسر، دختر و پسرش را با چهرههای رنگپریده و خاک و خونی دید. هر سه آنها یک دست و یک پایشان شکسته بود و جز آه و ناله و فریادهای بیرمق حرفی برای گفتن نداشتن.
میگوید: عیسی و شیفا ترخیص شدهاند، اما مادرشان یک جراحی دیگر دارد. دکتر گفته ٦ماه بعد باید برای ویزیت مجدد برگردیم.
یعنی برمیگردین سرپل تا ٦ماه بعد؟
فعلا منتظر دریافت کانکس هستیم. زندگی در چادر برای خانوادهام با این وضع جسمی و زخمهایی که دارند، مشکل است. سردی هوا وضع آنها را بدتر میکند.
الان بقیه اعضای خانواده کجا زندگی میکنن؟
دو تا بچه دیگر دارم که با پدر و مادرم توی چادر زندگی میکنن.
قول کانکس به شما دادهاند؟
آنطور که تلفنی از همشهریها شنیدهام گویا یا کانکس میدهند یا کمک بلاعوض. من در این شرایط نیازمند کانکس هستم.
حرف و حدیث دل زلزلهزدگان بسیار است و این گفتوگوهای کوتاه یک حرف از هزاران حرف هزاران مصدومی است که پس از زلزله به بیمارستانهای تهران، کرمانشاه و همدان انتقال داده شدند.
حالا دیگر بیمارستان محفل امنی برای زلزلهزدگانی است که کیلومترها دورتر از آن شب سرد خشمگین پاییزی مأمن و ماوای آنان شده است. آنان که اکنون دور از حزن و اندوه چادرهای برافراشته بر ویرانیهای دشت ذهاب بیقرارند و منتظر و مضطرب...
دستان سخاوت روزگار اما؛ انگار در روزهای نخست زلزله مهربانانهتر نوازش میکرد، دل دلشکستگان را. آن روزهای نهچندان دور انگار صدای پای مهربانی و دوستی در فراسوی خرابیها تخم نیلوفر بر دل ویرانیهای زمین میکاشت.شفقت سرودی بود که همراهان همدل بر زخم جسم و جان مصدومان سر میدادند.
٣٠ نفر از همراهان و مصدومان زلزله کرمانشاه از سه هفته قبل در بیمارستان فیروزگر بستری شدهاند. جایی که دکتران، پرستاران، کارمندان و ملاقاتکنندگان در این مدت همچون دیگر بیمارستانهایی که مصدومان زلزله در آن بستری شدهاند، انگار مهربانتر از روزهای معمولی باشند. کمی صبورتر، دلسوزتر و دلنشینتر...
اما حالا که شوک و بهت روزهای نخست زلزله کمرنگ شده و دردهای جسمانی مصدومان مستقر در بیمارستانها اندکی التیام یافته، اینکه بعد از ترخیصشدن به کجا بروند؟ سوال مشترک بی پاسخ مصدومانی است که با اینکه مراحل درمان آنها به اتمام رسیده، اما همچنان در بیمارستانهای امامخمینی، سینا، فیروزگر، شریعتی، البرز و... به سر میبرند و دوره نقاهت را باید در مکانی امنتر بگذرانند. جای محکمتر و بهتر از چادر... انگار کانکس خانهای امنتر برای آنان در برابر سوز و سرمای زمستان باشد.
حرف آنها یکی است. میگویند: کمک بلاعوض نمیخواهیم به شرطی که زودتر به ما کانکس بدهند تا به دیار خود برگردیم.
آنها منتظرند؛ شاید منتظر و چشم به راه مسئولانی که در هفته نخست زلزله به ملاقاتشان رفتند، شماره گرفتند، قول دادند، عکس گرفتند و رفتند که رفتند.
دغدغه کانکس زمانی در میان آنان تشدید شد که در جریان سفر مقامات دولتی به استان کرمانشاه رسانهها و فضای مجازی انتخاب دو گزینه «کانکس» یا «کمک بلاعوض» را از زبان مقامات محلی استان منتشر کردند.
استاندار کرمانشاه اما پس از انتشار این اخبار این موضوع را رد و تاکید کرد که به هر خانواده روستایی علاوهبر کانکس ٥میلیون برای اسکان و ٢میلیون برای وسایل معیشتی و در شهرها هم ٦میلیون برای اسکان و ٢میلیون برای تهیه وسایل معیشتی تعلق میگیرد.
هر چند توزیع این کمکها از ١٠ روز قبل شروع شده و مسئولان محلی وعده کردهاند تا دو ماه آینده همه زلزلهزدگان صاحب کانکس خواهند شد، اما وضع مصدومان و بیمارانی که مراحل درمانی آنها در بیمارستانها تکمیل شده، هنوز نامشخص است و اگر زودتر صاحب کانکس نشوند، همچنان باید در بیمارستانها و مهمانسرای بیمارستانها بمانند.
دکتر مهدی حسینزاده، رزیدنت بخش ارتوپد بیمارستان فیروزگر میگوید: مراحل درمان مصدومان از نظر ارتوپدی و جراحیها انجام شده و چند نفر از آنان ترخیص شدند و به خانه اقوام و خویشان برگشتند.
او ادامه میدهد: مراحل درمان یکسری از بیماران ادامه دارد و باید جراحیهای دوم و سوم روی آنها انجام گیرد. این بیماران فعلا قابل ترخیص نیستند، از طرفی هم مراحل درمان بیشتر آنان به اتمام رسیده و قابل ترخیص هستند، اما چون جایی را برای اسکان ندارند، ترخیص آنها را به تعویق انداختهایم.
حسینزاده وضع بیماران را رو به بهبودی میداند و میگوید: همه این بیماران ویزیت روانی شدهاند و از مشاوره مشاوران و روانشناسان برای بهبود شرایط روحی و چگونگی تحمل و مقابله با غم زلزله و آثار آن بهرهمند شدهاند.
او بر رفع مشکلات اسکان مصدومان درمانشده زلزله کرمانشاه تاکید میکند و میگوید: مسئولان همانطور که این مصدومان را به بیمارستان انتقال دادهاند، باید تمهیدات لازم را نیز بعد از ترخیص در اختیار آنها قرار دهند. اینجا دیگر نمیشود از مردم درخواست کمک کرد و باید به وضع آنها رسیدگی شود و پاسخگوی این سوال بیماران مصدوم باشیم که بعد از ترخیص به کجا برویم؟ برخی از بیماران حتی پول برگشت به شهرشان را ندارند.
ژیانا اسکندری
- 14
- 2