تلاشهای مردمی هنوز نتوانسته مهتاب ۱۳ ساله را از حجله نجات دهد. معامله ۲۰ میلیون تومانی پدر معتاد با مردی ۳۰ ساله، سرنوشت مهتاب را به زندگی با مردی گره زده که به ادعای خودش ۱۷ سال از عروسش بزرگتر است.
در شرایطی که بسیاری گمان میکردند با نجات رها دختر ۱۱ ساله ایلامی قصه تلخ فرستادن دختر بچهها به خانه مردان بزرگسال پایان میپذیرد، ماجرای مهتاب نشان میدهد همچنان این قصه شوم ادامه دارد و تا پایان روایت تلخ راهی طولانی پیش روست.
مهتاب که به همراه مادرش برای تأمین معاش زندگی در مزرعههای حاشیه شهر تهران کار میکند، شناسنامه ندارد. دستان ملتهب و متورمش بیشتر به زنان ۴۰ یا ۵۰ سالهای میماند که بیشتر عمرشان را کار کردهاند. اما جثه ریزش گواهی میدهد که این دختر بچه نباید بیش از ده، ۱۱ سال داشته باشد. مادرش هم درست نمیداند او چند سال دارد فقط میگوید دو سه سال بعد از پسرم به دنیا آمده.
چشمان مهتاب فروغی ندارد، غم در نگاه او موج میزند. میگوید: نمیخواهد مانند هم سن و سالانش کودکی کند، عروسک نمیخواهد و حاضر است در همان مزرعه از صبح تا شب کار کند و شبها هم از درد و سوزش دستانش تا صبح اشک بریزد اما قدم در خانه مردی که ۱۷ سال از او بزرگتر است نگذارد. اصلاً پسرها را دوست ندارد. دوست که ندارد هیچ از آنها میترسد. خواستگارش که به خانه میآید در پستو قایم میشود تا او را نبیند و با او هم کلام نشود. پسری که برای ازدواج با مهتاب و تباهی زندگی دخترک بیپناه، ۲۰ میلیون تومان پرداخت کرده و خانوادهای ندارد، اگر خانوادهای هم در کار باشد همراه او نیستند حتی برای خواستگاری هم نیامدهاند. خودش به تنهایی قدم پیش گذاشته و هزینه را تمام و کمال پرداخته است. مرد ۳۰ ساله شناسنامه هم ندارد و چه بسا سنی بیش از ۳۰سال هم داشته باشد.
اما راه نجات مهتاب به پولی ختم میشودکه به ادعای برخی از اطرافیان صرف رفع مشکلات زندگی خانوادهای ۹ نفره شده. خیرین توانستهاند پدر و مادر را از این معامله شوم منصرف کنند اما باید آن ۲۰ میلیون تومان به صاحبش بازگردد، به مردی که میخواهد زندگیش را بر خرابههای زندگی دخترکی بنا کند که سالها از او کوچکتر است. خیرین تلاش بسیار کردهاند تا با خواستگار ۳۰ ساله به توافق برسند اما او در هیچ یک از جلسات حضور نیافته و گفته فسخ قرارداد ازدواج را تنها با دریافت کامل پولش میپذیرد.
حالا اگر این پول بازگردانده شود میتوان دخترک را نجات داد، همانگونه که بیتا را نجات داد. همان دخترکی که قرار بود طبق رسوم قبیلهاش در ازای ۲۵ میلیون تومان پای در خانه مردی بگذارد که همسرش را از دست داده بود و میخواست بیتای ۱۲ ساله برای ۵ فرزندش مادری کند.
بیتا یکی از با استعدادترین شاگردان مدرسه بود. دوست داشت ادامه تحصیل بدهد. بارها و بارها تهدید کرده بود که اگر به زور روانه خانه شوهر شود خودش را میکشد یا فرار میکند و برای همیشه ناپدید میشود. دریافت بیعانه ۵ میلیون تومانی از سوی پدر شیشهای اما نشان میداد که او هم چه بخواهد و چه نخواهد به سرنوشت دو خواهر بزرگترش دچار خواهد شد.
در شرایطی که بیتا از ادامه زندگی ناامید بود خیرین برای حمایت از او بسیج شدند. مذاکراتی که کم از رضایت گرفتن برای نجات یک قاتل از مجازات اعدام نداشت بارها وبارها انجام شد. پس از گذشت سه ماه سرانجام پدر شیشهای بیتا رضایت داد در مقابل دریافت ۲۳ میلیون تومانی که در گلریزانها از خیرین جمعآوری شد، از ازدواج دخترش صرف نظر کند و در قراردادی متعهد شود تا ۱۸ سالگی او را وادار به ازدواج نکند.
اما بهاره خواهر کوچکتر بیتا مانند او خوش شانس نبود. اعتیاد شدید این پدر به شیشه هزینه بسیار دارد و دخترکانش یکی پس از دیگری قربانی تأمین هزینههای اعتیاد پدر هستند. بهاره ۱۱ ساله در خفا به عقد مردی درآمد که سالها از او بزرگتر بود و البته پول پیشنهادی او، چشم پدر ۹ دختر بچه را روی تباهی زندگی دخترکش بست.
حالا بهاره تاوان اشتباه پدر را با از دست دادن فرزندش در همان دوران بارداری پس میدهد و با جسمی نحیف و ضعیف که ادامه زندگی را به سختی تاب میآورد قدم در مسیری میگذارد که انتهایی نامعلوم دارد.
به نظر میرسد سازمانهای مسئول و تشکلهای مردم نهاد میتوانند با ورود با این موضوع کودکان بسیاری را از سرنوشتی شوم نجات دهند.
پرستو رفیعی
- 10
- 2