آشتی کردن محال است. پس تلاشی در این زمینه نخواهم کرد.
چطور میتوانید عاشق ورزشی باشید که تا این حد لبالب از تراژدی و دلشکستگی است؟ چطور میتوانید ورزشکاران را تشویق کنید در حالی که میدانید ضربهای که به سر وارد میشود میتواند بسیار آسیبزا باشد؟
ماکسیم داداشف قهرمان جهان نبود. او حتی مانند مانی پاکیائو مشاوران زیادی نداشت و کسی هم حاضر نبود برای تماشای مبارزههای او از تلویزیون، ۹۹/۷۴ دلار پرداخت کند.
او مانند بسیاری از مشتزنان جوان، رویایی داشت. میخواست روزی قهرمان دنیا شود، هدفی که دور از دسترس هم به نظر نمیرسید، بهویژه که او ۱۳ مبارزه اول خود را برده بود و در این میان ۱۱ بار حریفان را ناکاوت کرده بود.
باب آروم، مسئول تبلیغات او میگوید: «او مردی جوان و دوستداشتنی بود که زندگی خود را کاملا وقف مشتزنی کرده بود. ما تصور میکردیم او میتواند کسی شود که در دسته ۶۳ کیلوگرم مدعی قهرمانی دنیا باشد.»
اما داداشف هرگز چنین فرصتی را پیدا نکرد.
در مبارزهای که هفته گذشته برگزار شد، داداشف در مریلند ۱۱ راند جانفرسا را مقابل سوبریل ماتیاس پشت سر گذاشت و مرتبا ضربه خورد تا اینکه سرانجام بازی متوقف شد. چهار روز بعد، او به دلیل خونریزی مغزی درگذشت. او تنها ۲۸ سال سن داشت.
درباره اینکه چه اتفاقی افتاد که اینطور شد بحثهای زیادی شده است. اول اینکه برگزارکنندگان مسابقه تصور نمیکردند که داداشف چنین مقهور حریف شود. آنها تصور میکردند که او پیروز خواهد شد و در ادامه مسیری که میتواند منجر به قهرمانی شود گام برخواهد داشت.
بادی مکگیرت، تمریندهنده او میگوید: «اوضاع او خوب به نظر میرسید. او آماده بود.» مکگیرت که خودش بوکسور سابق است و در تالار مشاهیر بوکس جهان هم نام او دیده میشود، ادامه میدهد: «اما ورزشی که در آن هستیم همین است. گاهی فقط یک مشت کارت را میسازد.»
این مکگیرت بود که سرانجام خواهان توقف مسابقه شد، حتی با آنکه داداشف به مبارزه ادامه میداد. وقتی به داداشف گفتند که مبارزه باید متوقف شود، او اعتراض کرد و میخواست راند پایانی را به سرانجام برساند و شاید، با یک ضربه مشت محکم، نتیجه را برگرداند.
گاهی اوقات مشتزنان را باید از دست خودشان نجات داد اما گاهی آنها نجاتیافتنی نیستند.
داداشف با کمک دیگران از رینگ خارج شد و پیش از آنکه به رختکن برسد، غش کرد. او را با آمبولانس به بیمارستان بردند و برای خونریزی مغز، تحت عمل جراحی قرار دادند. او سهشنبه گذشته درگذشت.
چند روز بعد، مرگ دیگری در مسابقات بوکس روی داد. این بار در آرژانتینو اوگو سانتیان، مشتزن ۲۳ ساله آرژانتینی، پنج روز پس از پیروزی در رقابت سبکوزن مقابل ادواردو آبرئو از اروگوئه، جان خود را از دست داد.
آمار نشان میدهد که این مرگها اتفاقاتی نادر هستند و سالها است که در مسابقات حرفهای، حتی یک مرگ هم روی نداده است. در ورزشهایی مانند دوچرخهسواری، راگبی و بیسبال، افراد بسیار بیشتر در خطر آسیب مغزی قرار میگیرند اما کسی تردید ندارد که مشتزنی ورزشی ذاتا بیرحمانه است که نهتنها میتواند باعث مرگ انسانها شود، که میتواند آسیب مغزی درازمدت به آنها وارد کند.
محمدعلی کلی مشهورترین و محبوبترین بوکسور تاریخ بود اما حتی او هم از آسیبها در امان نماند. مشتهایی که او در دوران ورزشیاش دریافت کرد منجر به بیماری پارکینسون شد که باعث شد صدای باشکوه این مشتزن دیگر درنیاید.
ما با این حال، مسابقات بوکس را تماشا میکنیم؛ با این حال خشونت آن را جشن میگیریم.
مارتین مرتضوی، جراح مغز و مدیر پزشکی موسسه عصبشناسی کالیفرنیا میگوید: «ما میدانیم که هر ضربه به سر میتواند منجر به آسیب شود. ما همچنین میدانیم که فوتبال هم باعث مصدومیت میشود اما مردم با این حال آن را بازی میکنند اما اینها ورزشهایی هستند که پذیرفته شدهاند و بخشی از این ورزشها این است که به سر شما ضربه وارد شود. زمانی که به چیزی عادت میکنیم، در زمره اعتیادات فرهنگی ما قرار میگیرد.»
من نزدیک به چهار دهه است که خبرنگار مسابقات بوکس هستم اما اگر تردیدی درباره خطرات این ورزش داشتم، همان اوایل کارم با مرگ دوک کو کیم به دست ری مانچینی، ملقب به بومبوم در سال ۱۹۸۲ برطرف شد. آن بازی در فضای آزاد در سزارز پالاس برگزار میشد و من در کنار رینگ بودم. زمانی که خانواده کیم از کره جنوبی آمدند تا جنازه او را ببرند هم آنجا بودم.
من همچنین زمانی که مشخص شد لئون اسپینکس، قهرمان سابق سنگینوزن جهان دچار آسیب مغزی شده است، در مطب عصبشناس به همراه خانواده او نشسته بودم. من یک بعدازظهر را هم با جرالد مککللان گذراندم که پس از مبارزه قهرمانی سال ۱۹۹۵ با نایجل بن، دچار نابینایی و آسیب مغزی شد.
مککللان دست من را گرفته بود. ما روی یک نیمکت نشسته بودیم و او مرتبا از من سوالاتی تکراری میپرسید. او میپرسید: «تیم، رنگ مورد علاقهات چیست؟ تیم، غذای مورد علاقهات چیست؟»
من با حالتی اندوهبار خانه مککللان در ایلینوی را ترک کردم و از خود میپرسیدم که چرا باید درگیر ورزشی باشم که چنین آسیبی به افراد وارد میکند اما چند هفته بعد، دوباره کنار رینگ بودم و درباره مبارزان دیگری که رویای مشابهی داشتند، مطلب مینوشتم.
اما با این حال، من و خیلیهای دیگر، چند ماه پیش، زمانی که دئونتای وایلدر، قهرمان سنگینوزن جهان گفت میخواهد در رزومهاش کشتن یک نفر بیاید، به خود لرزیدیم. او گفت: «اینجا تنها ورزشی است که میتوانید یک نفر را بکشید و بابتش پول هم بگیرید.» وایلدر تلاش میکرد که مخاطب بیشتری برای مبارزهاش جذب کند اما صحبتهای او سطحی نبود و عمیقا آزاردهنده بود.
آروم گفت، این نخستین باری است که بوکسوری که زیر نظر او بازی میکند در رینگ جانش را از دست میدهد. او این حرف را در حالی زد که سه مسابقه دیگری که او تبلیغ کرده بود هم منجر به مرگ افراد شده بودند، از جمله مبارزهای که در آن دوک کو کیم جان باخت. او قصد دارد هزینه مراسم تدفین داداشف را بپردازد و به گفته خودش، مبلغ هنگفتی را جمعآوری کند و به خانواده این مشتزن روس بدهد.
آروم میگوید: «این تراژدی بسیار بسیار هولناکی است. او خانواده جوانی داشت. این فراتر از تراژدی است.»
اما مسائل دیگری هم ممکن هست روی دهند. باید مقررات پزشکی در همهجا استاندارد شوند و همه مشتزنها باید مرتبا تحت اسکن مغز سالانه قرار بگیرند و بعد اجازه مبارزه به آنها داده شود.
با این حال، دکتر مرتضوی میگوید که نمیتوان بهآسانی پیشبینی کرد که چه کسی با این مشتها دچار آسیب مغزی میشود و چه کسی جان سالم به در میبرد.
تاکنون محققان نتوانستهاند دریابند که چرا مشتزنی که ۱۰۰ مسابقه انجام داده است، هیچ نشانی از آسیب مغزی ندارد اما یک نفر با ۱۳ مبارزه دچار آسیب مغزی میشود. کاش پاسخ این سوال را داشتم. و کاش این ورزشی که تا این حد میتواند آسیبزننده باشد برایم مهم نبود.
تیم دالبرگ
- 18
- 2