کمپ آوارگان جایی ناامیدکننده است؛ آدم را در میان گذشته وحشتناک و آینده نامعلومش معلق نگه میدارد؛ بااینحال شاید همین کمپها برای آنها که خیلی خوششانس باشند، بتواند مکانی برای تغییر زندگی و جایی برای جایگزینی نورِ امید با تاریکی شود.
این مورد دوم سرنوشتی بود که شامل حال نادیا ندیم شد؛ یکی از ستارههای تیم ملی فوتبال زنان دانمارک که همین چند وقت پیش در رقابتهای جام ملتهای اروپا حسابی درخشید. نادیا همان دختر افغان است که بعد از کشتهشدن پدرش توسط طالبان، از افغانستان گریخت و به دانمارک رفت.
«سپاسگزارم که شانسی برای شروع مجدد در زندگی نصیبم شد و این شانس مجدد را تبدیل به فرصتی کردم که میخواستم». این بخشی از صحبتهای نادیا با «لسآنجلستایمز»، نشریه آمریکایی است که گوشهای از زندگی این دختر افغان را روایت کرده است.
نادیا حالا از مزیتهایی بهره میبرد که هرگز یک زن افغان نمیتوانست تحت سیطره طالبان به آنها برسد؛ در آن برهه در این کشور نهتنها ورزشکردن برای زنان ممنوع بود بلکه خبری هم از تحصیل و کار نبود؛ هرچند این دختر جسور در ١٢سالگی پذیرفت سرنوشتش را تغییر دهد و با آشنایی با فوتبال در دانمارک، زندگیاش را متحول کند.
البته برای رسیدن به این تغییر و تحول نادیا و خانوادهاش اتفاقات تلخ و وحشتناکی را پشت سر گذاشتند؛ اولین اتفاق تلخ زمانی رخ داد که طالبان، پدر نادیا را که یکی از ژنرالهای ارتش افغانستان بود به حضور در یک جلسه فراخواند. پدر بعد از آن جلسه دیگر هرگز به خانه برنگشت و شش ماه بعد مادر خانواده متوجه شد که طالبان شوهرش را به بیابان بردهاند و او را کشتهاند.
زندگی برای شش زن آن هم در جایی که طالبان حکومت میکند، هرگز ممکن نبود؛ مادر نادیا تصمیم میگیرد به همراه پنج دخترش از طریق پاکستان، به اروپا فرار کند. آنها پاسپورت جعلی جور میکنند و به مقصد ایتالیا از پاکستان خارج میشوند. کمی بعد، آنها سوار کامیونی میشوند و در بین راه متوجه میشوند مقصد این کامیون انگلیس است نه ایتالیا.
چند روز بعد کامیون در سرمای سخت مسیر خراب میشود و به خانواده ندیم میگویند بدون اینکه چیزی بپرسند پیاده شوند و بروند. نزدیکهای صبح آنها در مسیر با مردی روبهرو میشوند که سگش را برای پیادهروی بیرون آورده بود. آنجا سؤالی از مرد پرسیده میشود و پاسخی که به این سؤال داده میشود نادیا را شوکه میکند. «ببخشید آقا اینجا انگلستان است؟»؛ «نه، رندرس است. اینجا دانمارک است!».
نادیا و خانواده را به کمپ آوارگانی میبرند که ساکنان زیادی نداشت؛ بعد از آن روزهای اول، کامیونهای زیادی که پناهجویان در آن بودند وارد دانمارک شدند؛ درست زمانی که تعداد پناهجویان بیشتر و بیشتر شد، تازه دولت دانمارک تصمیم گرفت فکری به حال این افراد کند. در این مدت اما نادیا ندیم به همراه خواهرانش هر روز در همان کمپ مشغول بازی فوتبال بودند. در همان کمپ بود که این دختر نوجوان افغان پی برد استعداد فوقالعاده زیادی در فوتبال دارد. «همهچیز خیلی سریع پیش رفت.
واقعا شیفته فوتبال شده بودم و همان عشقم به این ورزش بود که من را به اینجا رساند». همان بازیکردنها بود که باشگاهی نزدیک کمپ پذیرفت از نادیا و دو خواهرش تست بگیرد و بعد هم اسم نادیا را وارد فهرست بازیکنان کرد. نادیا خیلی زود در لیگ فوتبال زنان دانمارک برای خودش تیمی دست و پا کرد و به زمان زیادی نیاز نداشت تا تبدیل به ستاره بیچونوچرای تیم پورتلند تارنز شود. «با هرچیزی که میشد به آن ضربه زد و شوتش کرد، بازی میکردم.
همان سرگرمیهای دوران کودکی بود که من را عاشق فوتبال کرد. ما در آن زمان نمیتوانستیم به زبان دیگری حرف بزنیم و لباسهایی هم که به تن داشتیم هیچ شباهتی به لباس بقیه کودکان نداشت؛ ولی هر زمان که بازی میکردیم، این تفاوتها دیگر برای کسی مهم نبود».
زمانی که خانواده نادیا کمپ پناهجویان را ترک کردند تا برای زندگی در یک آپارتمان ساکن شوند، تیم دیگری پذیرفت که این دختران را با هزینه خودش به کمپ تمرین ببرد و برگرداند. زمانی که نادیا به سن جوانی رسید، درخواست تابعیت دانمارک را داد و هشت سال بعد از فرارش از افغانستان، دانمارکی شد.
سال ٢٠٠٩ زمانی که با دانمارک مقابل آمریکا جام «Algarve» را برد، رکورد خاصی هم از خودش به جا گذاشت؛ او تبدیل به اولین بازیکن تغییر تابعیت داده شد - چه زن و چه مرد- که توانست یک قهرمانی بینالمللی در تاریخ این کشور به دست آورد.
حالا طی سالها حضور در فوتبال ردهبالای دانمارک، نادیا ٧٤ بازی ملی در کارنامه دارد که از این حیث دهمین بازیکن این کشور است که بیشترین بازی ملی را به ثبت رسانده و در مجموع این بازیها موفق شده ٢٢ گل هم بزند. نادیا که حالا ٢٩ساله است میگوید خوب میداند که اگر مادرش تصمیم جسورانه مبنی بر خروج از افغانستان را نمیگرفت، هرگز به جایگاهی که الان دارد نمیرسید: «میدانم که تصمیم مادرم صددرصد درست بود چون اگر قرار بود در افغانستان بمانیم، احتمالا مرده بودیم چون طالبان زندگی را حسابی برای زنان سخت کرده بود. اینکه پدرم کشته و کشور درگیر جنگ شد، هم اتفاقات وحشتناکی بودند ولی من به سرنوشت ایمان دارم. شاید این مسیری بود که باید طی میکردم».
طبیعتا نادیا اگر مسیر سختی که سرنوشت پیش پایش گذاشته بود را طی نمیکرد، تبدیل به زن موفقی که اینروزهاست نمیشد؛ او که در زادگاهش از تحصیل محروم بود، حالا شش سال است که به دانشکده پزشکی دانمارک میرود و جراح حاذقی شده است. نادیا که در عصر طالبان نمیتوانست حرفی برای گفتن داشته باشد، حالا به هفت زبان زنده دنیا مسلط است. «خب، قبول دارم که باهوش هستم.
بااینحال فکر میکنم زنان باید همان حق و حقوقی را داشته باشند که مردان دارند. زنان هم باید برایشان شرایطی فراهم شود که مردان دارند. چطور میشود ٥٠ درصد جامعه را نادیده گرفت؟ این کار واقعا دیوانگی است. امیدوارم زنان بیشتری پیدا شوند و نشان دهند میتوانند همان کارهایی را بکنند که مردان انجام میدهند. زنهایی که بیایند و الگویی برای بقیه باشند».
سجاد فیروزی
- 13
- 3