«ملوان حمله کن، انزلی بیقراره.» هنوز به محوطه اصلی استادیوم بندرانزلی نرسیدهام که این شعار را میشنوم.همراه با صدای بلند طبل و جیغ و فریاد هواداران. برای زنان این شهر، امروز روز ویژهای است؛ تیمشان بازی دارد و به قول خودشان انزلی را از صبح زود بیقرار کرده. تیم ملوان زنان بندر انزلی.
دو سالی که تیم فوتبال زنان ملوان به دلایل مختلف از جمله مسائل اقتصادی منحل شد، دل خیلی از هوادارانش لرزید اما حالا چند ماهی است دوباره برگشتهاند؛ با قدرت مضاعف. به قول خودشان میخواهند به همه ثابت کنند یک تیم خوب هستند، در کنار هوادارانی که میگویند بینظیرند. تعریفشان را زیاد شنیدهام و برای دیدنشان لحظهشماری میکنم. با من در این گزارش همراه باشید تا هم با هواداران این تیم بیشتر آشنا شوید و هم با بازیکنان و سرمربی محبوبش.
ساعت ۱۰ صبح جمعه است و در شهر ساحلی یک روز ابری، بارانی و گرفته. چالههای پر از باران در جای جای شهر به چشم میخورد تا سوار تاکسی میشوم و از راننده میخواهم من را به استادیوم ببرد، با ذوق میپرسد: «میخواهی دخترها را تشویق کنی؟ میدونی دو سال نبودند و دوباره آمدهاند.» هواداران مقابل باجه بلیت فروشی صف کشیدهاند، از معدود شهرهایی که برای دیدن فوتبال دختران باید بلیت خرید.
باران پودری روی سر و صورتم نشسته که وارد جایگاه هواداران میشوم. دقایقی تا شروع بازی سفیدپوشان ملوان و لباس بنفشهای سپیدار قائمشهر مانده. تیمهای دو شهر شمالی امروز به مصاف هم میروند. تماشاگران که تعدادشان از چند صد نفر میگذرد ردیف صندلیها را پر کردهاند. صندلیها خیس است و خزه و علف دوروبر بیشترشان را پوشانده. فکر میکنم برای همین است که تقریباً همه تماشاگران ایستادهاند. شاید هم بیقراری و هیجان اجازه نمیدهد، حتی لحظهای بنشینند.
شیما سر و صورتش را نقاشی کرده و لبهایش را به رنگ آبی درآورده: «وای مگه من میتونم بشینم؟ باید تشویقشون کنم. نشسته که نمیشه.» صدای فریاد و تشویق آنقدر بلند است که به سختی صدای یکدیگر را میشنویم. تقریباً با فریاد باهم حرف میزنیم. برخی چترهای رنگارنگ روی سر گرفتهاند و برخی هم بیخیال هرچه برف و باران، بنرهای طرفداری از تیم مورد علاقهشان را بالا بردهاند. بازیکنها وارد زمین شدهاند و هیجان دیگر انگار حد و مرزی نمیشناسد. فریادها بلندتر میشود: «قوی سپید انزلی، ملوان بندرانزلی.»، «قوی سپید خزری، ملوان بندرانزلی»، «امسال سال ماست، ملوان تیم بزرگ آسیاست»، «نه قرمز، نه آبی، سفید آسیایی»
دخترک با لباس سفید و صورتی زیبایش بر طبل میکوبد و هیجان ورزشگاه را چند برابر میکند. چند دقیقهای مچ دستانش را میمالد و دوباره از نو. با خنده میگویم دستکم چند دقیقهای به مچات استراحت بده! با شوق فریاد میزند: «من به عشق تیمم اومدم، خسته نمیشم. کاش یک بار در استادیوم آزادی اینجوری طبل بزنم.»
فاطمه، ژاله و سحر هرسه ۱۵ سالهاند: «ما استقلالی هم هستیم اما دلیل نمیشه تیم دخترها رو تشویق نکنیم.اون موقع که تیم دخترها تعطیل بود، کلی غصه میخوردیم.» اما فکر نکنید همه طرفدارها کم سن و سال هستند. بین هوادارها از هرگروه سنی حضور دارد. سیما ۵۶ ساله همیشه برای تشویق تیمش میآید. همینطور که بازی را با دقت دنبال میکند، میگوید دیشب ناهار بچهها را پخته تا امروز خیالش راحت باشد. ناگهان با هیجان فریاد گل سر میدهد. فریاد همه هوادارها بلند میشود: «ملوان، ملوان قهرمان ما.» حالا همه یکصدا میخوانند: «مریم ایراندوست، سلطان عشقه.»
حمیده ۴۸ ساله برایم از مریم ایراندوست سرمربی تیم دختران میگوید: «نمیدونی چه مربی داریم! خانم ایراندوست بیسته، وای از بچهها نگو، همهشون گل هستن. نمیدونی چه علاقهای دارند به فوتبال. با همه سختیها میسازن اما از بازیشون کم نمیگذارن.» باز فریاد میزند: «ملوان، قهرمان»
مژگان و عاطفه هردو ۲۴ ساله عاشق فوتبالند. به قول خودشان هرجا فوتبال باشد آنها هم هستند و آرزویی ندارند جز اینکه یک روز بتوانند همه تیمهای مورد علاقهشان را آزادانه تشویق کنند، روزی که بتوانند بدون هیچ مانعی راهی استادیوم شوند: «آخه مگه چه خواسته بزرگیه. همین جور که الان تیممون رو تشویق میکنیم اون موقع هم تشویق میکنیم اصلاً میشینیم یک طرف. مگه همین الان همه تیمهای خانمها رو تشویق نمیکنن؟ فقط تو انزلی مردها رو راه نمیدن اما از بچهها که بازیهای میهمان رو تشویق کردن شنیدیم که همه چی خوب پیش میره دسته جمعی.»
مائده یوسفی هم همیشه برای تبلیغ تیم مورد علاقهاش به ورزشگاه میآید. ردیف آخر روی سکوها ایستاده و بنر تشویق به دوچرخه سواری را در دست دارد. کمی بعد متوجه میشوم یک گروه دوچرخه سواریاند که همیشه برای تشویق ملوان میآیند. شعارشان «هوای پاک حق همه» است و روزهایی از هفته دستهجمعی در شهر رکاب میزنند و شهر بدون خودرو را تبلیغ میکنند. یاسمن هم عضو همین گروه است. مسئول گروهشان خانم نظری هم همراهشان است و در سرمای استادیوم برای بچهها چای داغ میریزد. لابد برای اینکه انرژی بچهها از دست نرود.کوچکترین عضو گروهشان تبسم ۱۰ ساله با آن کلاه رنگ رنگی، تیمش را تشویق میکند و بالا و پایین میپرد.گلهای دوم و سوم هیجان بیشتری هم در ورزشگاه میدمد.
میگویند نه به سرما اهمیت میدهند، نه برف و باران: «ورزشکار که به این چیزها اهمیت نمیده. ما بچه بارانیم از بارون و برف نمیترسیم.»
نگار ۲۹ ساله بومی بندرانزلی نیست اما چند سالی است برای کار و زندگی به این شهر آمده: «از اول هم این تیم را دنبال میکردم. دو سالی که منحل بود خبرهاشون رو میخوندم یکی از بازیکنهای این تیم همان دوره ایست قلبی کرد. بگذار اسمش یادم بیاید... آتنا محمدی ۲۴ ساله؛ دروازهبان تیم بود. نمیدونی چقدر غصه خوردم براش. چقدر خوشحال شدم براشون که دوباره برگشتند و بازی میکنند.»
الهه ۱۹ ساله بر طبل میکوبد. هم فوتبال زنان را دنبال میکند و هم عاشق فوتبال است؛ مچش را میمالد و میگوید بدجوری کوبیده. طبلها متعلق به استادیوم انزلی است: «خیلی خوشحالم و امیدوارم این تیم دائماً بالا برود و ماهم آزادانه استادیوم برویم.»فریاد ملوان ملوان، بازهم به آسمان میرود. بچهها گل چهارم را زدهاند و یک گل هم خوردهاند. بازی تمام شده و بازیکنان و سرمربی با فریاد هوهو کنار زمین میآیند و با هواداران خوش و بش میکنند و عکس یادگاری میگیرند.
مریم ایراندوست کاپشن بلند سفیدی بر تن دارد و کلاه آبی روی سر گذاشته. لبخند یک لحظه از روی لبانش دور نمیشود. ۷۰ درصد بازیکنهای تیم ملوان بندرانزلی بومی هستند و بقیه هم که از مشهد و اردبیل و بوکان به این شهر آمدهاند سالهاست ساکن شهرند و خود را به قول محلیها انزلیچی میدانند. رختکن تیم پرهیاهوست، بچهها گلآلود و عرقریزان هرکدام گوشهای نشستهاند. روی وایتبرد روی دیوار اسامی بازیکنان نوشته شده. سیل تبریک بر سر و روی بازیکنان میبارد.
سارا قمی از بازیکنان و گلزنهای مطرح تیم ملوان است از سال ۸۳ برای این تیم بازی کرده. سارا میگوید: «دو سال تیممان منحل بود. برای بازیکنان دوره سختی بود. من در آن دوران بم بازی کردم. بازیکنانی داشتیم که این امکان را نداشتند به شهرهای دیگر بروند و برای آنها خیلی سختتر گذشت. خوشبختانه مالک جدید باشگاه حمایت کرد و تیم دوباره راهاندازی شد. این روزها بیشتر قدر تیممان را میدانیم. خیلی باعث دلگرمی است که بازیگرها و شخصیتهای معروف حامی تیممان هستند. امیدوارم این حمایتها همیشگی باشد و بتوانیم مدال اول تا سوم را بگیریم و برای باشگاه جام بیاوریم تا باعث دلگرمی خانواده، هواداران و باشگاه شویم.»
سارا در این بازی دو گل زده: «امروز شرایط جوی بد بود. هوا بارانی بود اما بازهم هواداران تنهایمان نگذاشتند.» او برایم از تفاوتهای فوتبال زنان و مردان میگوید: «از اسپانسر و قرارداد تا نبود زمین مناسب تفاوت هست. چند هفتهای از شروع لیگ میگذرد و دو سه تیم زنان برای نداشتن حامی از لیگ انصراف دادهاند.» سارا در لیگ امسال ۸ گل زده. آرزوی سارا به عنوان یک فوتبالیست زن این است که همه از ورزش زنان حمایت کنند نه فقط فوتبال که همه رشتههای ورزشی، چون به نظرش جامعهای که به زنان بها بدهد جامعه موفقی است.مریم ایراندوست، سرمربی تیم زنان ملوان انزلی را در پایان کار با همان انرژی که کنار زمین داشت میبینم.
یک پیروزی به دست آورده و به فکر موفقیتهای آینده تیم است: «ما از روزی که آمدیم عهد کردیم هرجوری هست تلاش کنیم و بمانیم. سال ۸۱ که کار را شروع کردیم در زمین بتنی تمرین میکردیم با همه سختیها از جیبمان پول میگذاشتیم. بچهها سیبزمینی، برنج و پیاز از خانه میآوردند تا اردوها را بگذرانند. بنابراین وقتی دوباره کارمان را شروع کردیم میدانستیم مشکلات هست با این همه قرار گذاشتیم بمانیم و یک تیم خوب باشیم. دو سال سخت را از سر گذراندیم. مشکل و سختی هست اما انرژی بچهها را از نزدیک میبینید. ترک کردن اعتیاد سخت و دردناک است و بچههای ما در دو سال انحلال واقعاً درد کشیدند.»
مریم ورزش حرفهای را از دوومیدانی و بسکتبال شروع کرده چون به قول خودش آن روزهایی که او عاشق فوتبال بود، این ورزش برای زنان ایرانی ممنوع بود و با وجود عشق و علاقه زیادش به فوتبال و اینکه در یک خانواده فوتبالی به دنیا آمده بود و تا سالها کنار پدرش روی نیمکت مینشست و نمیتوانست فوتبال بازی کند: «همیشه مبهوت چمن و استادیوم بودم. وقتی در ۲۴ سالگی زمانی که پسرم دو ماهش بود شنیدم فوتسال زنان راه افتاده استارت کار را زدیم و فوتبال زنان را راهاندازی کردیم. در آن دو سال انحلال تیم این مرا رنج میداد که چرا کسی قدردان آن همه زحمت و سختی آن دوران نیست. چرا با وجود اینکه هوادار، مردم و جامعه این همه ما را دوست دارند کسی که پشت میز نشسته اصلاً به اینها اهمیت نمیدهد، ولی خدا را شکر که گروه دیگری با دیدی بازتر و دلی صافتر آمدند و تیم را دوباره حمایت کردند.»
اما خانم ایراندوست مهمترین مشکلات زنان فوتبالیست را نگاه جنسیتی و کلیشهای میداند: «گاهی فقط علاقهمند به فوتبال را مسخره نمیکنند بلکه به او تهمت هم میزنند و این خیلی دردناک است و من را به گذشتهها میبرد.روزهایی که رؤیای شب و روزم فوتبال بود و رؤیای هر شبم گل زدن در جمع هواداران. همه ما باید برای تغییر این نگاههای کلیشهای و جنسیتزده تلاش کنیم. همان نگاههای دردناکی که به دختر میگوید تو برو قرمه سبزیات را بپز، برو بچهداری کن، دختر را چه به فوتبال؟ اینها مرا آزار میدهد.»
مریم ایراندوست از هواداران بینظیر تیمش میگوید، هوادارانی که به عقیده او بهترینها در خاورمیانه و حتی فراتر از آن هستند: «این همه تماشاگر مشتاق فوتبال زنان را هیچ جا ندیدهام حتی در مالزی و تایلند. نهایت صد نفر به تماشای بازی میآیند. من بارها گفتهام که زن و مرد باید با هم و در کنار هم فوتبال ببینند و هیچ اتفاق خاصی هم نمیافتد از همین فوتبال زنان شروع کنند، در سیرجان و تهران همه آمدند و فوتبال ما را دیدند و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.»
حرف و بحث درباره فوتبال و تیم زنان ملوان بسیار است. بچهها چهار روز در هفته، تمرین دارند و یک بار در هفته ریکاوری و هواداران همه هفته در انتظار هستند؛ یک هفته همراه با بیقراری و شوق هواداری.
ترانه بنی یعقوب
- 17
- 3