«من از خوشحال کردن دیگران لذت میبرم»؛ این جمله یک دختر ۲۱ساله است. از این دختران در این سنوسال اطرافمان زیاد است؛ دخترانی که تصور میکنیم هنوز به پختگی نرسیدهاند، هنوز نگاهمان به آنها مانند یک دختر بچه است. از ازدواج کردنشان تعجب میکنیم و آنها را برای به دوش کشیدن مسئولیت زندگی کوچک و ناتوان میبینیم غافل از اینکه بعضی از آنها از عهده مسئولیتهای سنگینتر هم برمیآیند و دغدغههایشان بزرگتر از سنشان است. برای کیمیای علیزاده ۲۱ساله شاید خیلی زود باشد که به فکر خوشحال کردن مردم باشد و از این خوشحالی لذت ببرد.
او از ۱۶سالگی با مدالهایش طرفداران تکواندو را خوشحال کرده؛ با طلایی که در المپیک جوانان گرفت، با برنزی که درالمپیک ۲۰۱۶گرفت؛ مدالی که نخستین مدال المپیک زنان ایران بود، با مدال نقره جهانی که ۲۰۱۷گرفت که نخستین مدال جهانی زنان ایرانی بود و.. . در کنار گرفتن این مدالها کیمیا وظیفه دیگری هم برای خودش تعریف کرده؛ او حواسش به افراد جامعه هم هست؛ افرادی که بیشتر از کمک به توجه قهرمانانی نظیر کیمیا نیاز دارند.
سالمندان، معلولان و کودکان گروههایی هستند که کیمیا میگوید دوست دارد به آنها سر بزند و بقیه را برای کمک به آنها ترغیب کند. روزهای گذشته کیمیا دختری را هم خوشحال کرد؛ دختری به نام فاطمه؛ فاطمهای که دوست داشت دنبالهرو کیمیا باشد؛ یک روزی مثل او قهرمان تکواندو شود اما سیل، باشگاهش؛ جایی که میتوانست او را به آرزوهایش برساند، زیرآب برد. فاطمه آرزو کرده بود که یک روز بتواند کیمیا را ببیند و او به این آرزویش رسید.
چند روز پیش پلدختر بودید و از مناطق سیلزده هم دیدن کردید. ظاهرا به دعوت یک دختر تکواندوکار این سفر انجام شد.
همینطور است. چند وقت پیش در اینستاگرام روی یک کلیپ ویدئویی منشن شده بودم. افراد مختلف من را روی این ویدئو منشن کرده بودند. چند ثانیه اول کلیپ را دیدم اما فرصت نکردم تا انتها آن را ببینم. کلیپ، شامل چند ویدئو کوتاه بود. برای همسرم جالب شده بود که چرا من را منشن میکنند. کلیپ را تا آخر دیده بود. در ویدئو آخر دختری که تکواندوکار بود و در سیل فروردینماه باشگاهشان زیر آب رفته بود، آرزو کرده بود که یک روزی من را ببیند. به واسطه تکواندو من را میشناخت. در دایرکت به کارگردان این کلیپ پیام دادیم و از او کمک گرفتیم که فاطمه را پیدا کنیم. هماهنگ کردیم و در یک سفر یک روزه به پلدختر رفتم و فاطمه را دیدم.
فاطمه خبر داشت که به دیدنش میروید؟
نه اصلا. سورپرایز شد. خرمآباد که رسیدیم، یک دست لباس تکواندو برایش فرستادم. یک ویدئو از خودم گرفتم، در این ویدئو از فاطمه عذرخواهی کردم که نمیتوانم خودم به دیدنش بروم. گفتم با لباسی که برایت فرستادهام، تمرین کن و فیلمش را برایم بفرست. وقتی که فاطمه برای تمرین به سالن رفته بود، من در رختکن بودم. موقع تمرین از پشت سر رفتم و سورپرایزش کردم. هم من خوشحال شدم و هم او.
برنامه سفر به لرستان همین بود یا به مناطق سیلزده دیگر هم سر زدید؟
من سفیر وسایل بهداشتی هیدرودرم هستم. در این سفر هم بستههای بهداشتی را به چند منطقه بردم و پخش کردیم.
وضعیت مردم و شهر چطور بود؟
در فیلمهایی که دیده بودم، وضعیت خیلی بد بود اما به نسبت آن فیلمها چیزی که خودم دیدم خیلی بهتر بود. همهچیز در حال ساخت و درست شدن بود. باشگاهی که فاطمه آنجا تمرین میکند، تا سقف زیر آب رفته بود و خیلی از خانههای پلدختر هم همین وضعیت را داشتند اما حالا همه در حال نو شدن هستند. با این حال مردم شرایط خیلی سختی دارند و منتظرند خانههایشان هر چه زودتر ساخته شود.
شما یک دختر ۲۱ساله هستید، خیلی از ورزشکاران در این سن به چیزی غیر از ورزش فکر نمیکنند؛ اینکه تلاش کنند و به جایگاه بهتر برسند. اگر برنامهای هم برای فعالیتهای اجتماعی داشته باشند، آن را به بعد از دوران قهرمانی موکول میکنند. چه اتفاقی میافتد که یک نفر در همان دوران اوجش، فعالیتهای دیگر هم انجام میدهد؟ حس مسئولیت اجتماعی در شما بالاست یا برندی که با آن همکاری میکنید، این درخواستها را از شما دارد؟
قبل از المپیک و قبل از اینکه نخستین مدال را برای زنان ایران بگیرم، من دغدغه کودکان کار را داشتم. به آنها و سالمندان سر میزدم. الان هم بعضی از پیشنهادها را من به برندی که سفیرش هستم، میدهم. بعد از المپیک این حس بیشتر شد. به هر حال دختران بهخصوص دختر کوچولوها بیشتر به من علاقهمند هستند. وقتی با حضور چند دقیقهای در کنارشان خوشحال میشوند، چرا این را از آنها دریغ کنم؟ خوشحال کردن افراد برای من لذتبخش است.
جای خاصی برای دیدن آنها میروید؟
یک مؤسسه در میدان شوش هست که از کودکان کار حمایت میکند. برای دیدن بچهها به آنجا میرفتم. کهریزک هم زیاد میروم. هر جا که بدانم می توانم کمک کنم، میروم. چندی پیش هلالاحمر بودم. آنها کمپینی برای کمک به سیلزدگان داشتند، لباس تکواندویی را که در المپیک ریودوژانیرو پوشیده بودم و با آن مدال برنز گرفته بودم، به هلالاحمر اهدا کردم. قرار است که لباسم به حراج گذاشته شود و پولش را به سیلزدگان بدهند.
کـــودکان کار شما را میشناسند؟ در بازدیدهایی که قهرمانان ورزشی از این کودکان دارند، کم پیش میآید که آنها را بشناسند. این کودکان دسترسی به تلویزیون ندارند و تصویری از قهرمانان ندیدهاند.
در کهریزک بیشتر به دیدن افراد معلول میروم. کوچولوهایی که شرایط خیلی خوبی هم ندارند و طبیعی است که من را نشناسند. کهریزک سازمانی مردم نهاد است و صفر تا صدش با کمک مردم اداره میشود. حضور من باعث میشود که مردم بیشتر به این مؤسسه کمک کنند. این شرایط اقتصادی که پیش آمده، روی این موسسات هم تأثیر خودش را میگذارد. کودکان کار بیشتر من را میشناسند. آنها در یک مرکزی هستند که آموزش میبینند. معلمانی هستند که داوطلبانه به این مرکز میروند و به کودکان آموزش میدهند؛ آموزش نقاشی یا هر چیز دیگری. یک نفر بود که قبول کرده بود، با بچهها ورزش کار کند. بهخاطر همین دسترسی به تلویزیون دارند و از اتفاقات باخبر میشوند. البته دختران بیشتر از پسران من را میشناسند.
تا حالا شده پیگیر شوید ببینید، حضورتان در این اماکن چقدر تأثیرگذار بوده؟
خودم که تا به حال پیگیری نکردهام ولی رئیس کهریزک همیشه از حضور من در این موسسه استقبال میکند. من فقط میروم آنجا و عکس میگیرم، نمیدانم چطور، ولی مردم با همین کار من تشویق میشوند. گاهی بعضیها میگویند تو اگر میخواهی کار خیر کنی، چرا همه جا را پر میکنی؟ میگویند برو کمک کن و به کسی هم نگو. اما اگر میروم و رفتنم خبری میشود بهخاطر این است که ۴نفر دیگر هم تشویق شوند این کار را انجام بدهند. اگر مردم نمیتوانند کمک مالی کنند، اگر به این افراد سر هم بزنند، خیلی خوشحال میشوند. افراد سالمندی که در کهریزک هستند، با دیدن مردم روحیهشان عوض میشود. من خودم دیدهام که آنها از دیدن افرادی که به ملاقاتشان میروند، چقدر خوشحال میشوند.
خانواده هم در این فعالیتها همراهیتان میکنند؟
نه بیشتر تنهایی این کار را انجام میدهم. تا به حال با خانواده به این اماکن نرفتهام اما بعضی از افراد خانواده خودشان هم فعال هستند و کمک میکنند.
جایگاهی که مدال المپیک به شما داده، ایجاب میکند که منش یک قهرمان را داشته باشید و در مسائل اجتماعی هم فعال باشید؟ یک مدال میتواند روی رفتار آدمها هم تأثیر بگذارد؟
گفتم قبل از المپیک هم من دغدغه بچهها را داشتم اما طبیعی است که یک مدال باارزش میتواند جایگاه آدم را طور دیگری تعریف کند. شاید اگر من این مدال را نداشتم کسی متوجه کارهایی که انجام میدهم، نمیشد. لباس تکواندو حتی اگر در المپیک هم با آن مبارزه میکردم، ارزش امروز را نداشت. مدال المپیک است که به آن لباس ارزش داده. باز هم میگویم من قبل از المپیک هم دوست داشتم اگر ذرهای هم میتوانم به یک بچه کار، به یک بچه بدسرپرست و... کمک کنم. این مدال کمک کرد تا من بیشتر بتوانم تأثیر بگذارم.
به دیدن فاطمه که رفتید، قولی برای کمک دادید یا قصد فقط دیدار بود؟
باشگاهشان که ساخته شده و چند مورد جزئی برای تکمیل آن مانده و داشتند کارها را انجام میدادند. مشکل گرمای سالن و سیستم تهویه سالن بود که پرسیدم، گفتند تا چند وقت دیگر تجهیزات لازم را میآورند. خدا را شکر شرایطشان رو به بهبود است.
خود فاطمه را چطور دیدید، استعدادی برای قهرمان شدن در تکواندو دارد؟
بااستعداد است. هم فن بیان خوبی دارد هم در رشتهای که کار میکند، استعداد خیلی خوبی دارد. همیشه امکانات ورزشی در تهران، کرج و استانهای بزرگ خوب است و مربیان خوب در این استانهاست و ورزشکاران آنها بیشتر حمایت میشوند. در شهرهای کوچک سختی بیشتر است و بهخاطر همین انگیزه ورزشکاران هم بالاست، این سختیها باعث میشود آنها نسبت به ما که لوس بار آمده ایم، جنگجوتر هم باشند. خوشبختانه مربی خوبی هم کنار فاطمه است. فاطمه اگر تلاش کند و شرایط باشگاهشان هم بهتر شود، میتواند یکی از قهرمانان آینده تکواندو باشد.
وضعیت خودتان چطور است؟ بعد از مدال المپیک بیشتر درگیر مصدومیت بودید و خطر بیماری عجیب گلینباره که همه را نگران کرد. خبر خوشحالکننده این بود که چندی پیش اعلام کردید تمرینات را شروع کردهاید.
دارم تمرین میکنم. خیلی ها بودند که بعد از المپیک ریو گفتند کیمیا با همین یک مدال تمام میشود اما متأسفانه یا خوشبختانه من بعد از المپیک مدال نقره جهان و برنز آسیا را گرفتم. متأسفانهاش برای این است که بعد از المپیک این مدالها بهدست آمد و دیده نشد و خوشبختانه اش برای این است که بعد از مدال المپیک توانستم مدال باارزش که مدال نقره جهان بود، بگیرم.
شاید بهخاطر این بود که بعد از برنز المپیک، انتظارات بالا رفت.
این نقره نخستین مدال نقره جهانی بود که در ورزش زنان ایران بهدست آمد ولی خیلی دیده نشد.
مصدومیتها بیشتر دیده شد.
متأسفانه یک دوره بدشانسی داشتم. بهخصوص برای بازیهای آسیایی جاکارتا خیلی بدشانس بودم. مجبور شدم زانو و مچ پایم را جراحی کنم. اما مهم الان است که وضعیتم خوب است. ۳ماه است که حرفهای تمرین میکنم. احتمالا شهریورماه به یک مسابقه اعزام میشوم.
کادر فنی و پزشکی با این اعزام موافق هستند؟
کادر پزشکی که مشکلی ندارد و مجوز داده است. از نظر آنها وضعیت من خوب است. نظر کادر فنی هم همین است. فقط گفتهاند که باید بیشتر تمرین کنم.
لیلی خرسند
- 15
- 3