رسول خادم آدم باجربزهای است و شاید ما خطمشی او را دوست نداشته باشیم اما وقتی به یک جایی میرود بوی تفکر و روش زندگیاش آنجا باقی میماند. رسول از آن آدمهایی است که یا حرفی نمیزند یا اگر زد، تلاش میکند به آن عمل کند. او با تمام خصوصیات اخلاقی خود رفیق من است و در راهاندازی فدراسیون کشتی پهلوانی بسیار زحمت کشید.
من اینجا یک مادری دارم، خانوادهای دارم. شاید رفتن از ایران آنقدرها هم برای آنها آسان نباشد. من وقتی از پایین شهر به بالای شهر آمدم در ابتدا دچار یک دگرگونی و دوگانگی شدم و اگر از ایران بروم دوباره همان اتفاق در من رخ خواهد داد. آنجا کسی نمیداند آش پشت پا، چهارشنبهسوری، بزرگتری و کوچکتری - که البته در جامعه ما هم در حال رنگ باختن است- چیست. احترام، خانواده، دوست و فامیل شکل همه اینها در آنجا فرق دارد. من ترجیح میدهم مادرم در اینجا به امامزاده صالح برود تا در بورلی هیلز قدم بزند.
هر ذهنیت و شناختی که از گذشته علیرضا حیدری و خود او به عنوان یک قهرمان کشتی جهان و المپیک دارید را دور بریزید قبل از خواندن این گفتوگو، چرا که در ادامه با فرد دیگری مواجه خواهید شد که آن قهرمان تنومند را له کرده و دور انداخته است! این علیرضا دیگر آن حیدری -که میشناختید- نیست، آدم متفاوتی شده که خواستههای متفاوتی از زندگی دارد و چیزهای سابق رضایتش را جلب نمیکند. دغدغههایش تغییر کرده و دیگر نمیخواهد آن چهره مشهور بدن درستی باشد که سلبریتیها هم حتی در وسط خیابان از گرفتن عکس یادگاری با او غافل نمیشدند.
روند حرکتی او از پایین شهر، فقر و قناعت تا صید مدالهای جهانی و المپیک و رسیدن به شمال شهر، پول و مدیریت از حیدری آدم دیگری ساخته که البته ریشههایش را سفت چسبیده و حفظ کرده است. کارگرزادهای که بسیار سختی کشیده و خود کارگری کرده تا انسان خودساختهای شود که حالا به گذشته خود و مدیریت امروزش افتخار میکند و خود را آماده کارهای بزرگتر میداند. چه دوست داشته باشیم چه نه، چه بخواهیم چه نخواهیم، او یکی از معدود چهرههای شناخته شده نسلی از کشتی ایران است که در کنار چند تن دیگر محبوبیت بیشتری نزد مردم دارند و همین از حیدری چهرهای ساخته که به باور بسیاری از کشتیدوستان میتواند رئیس فدراسیون کشتی باشد.
در واقع کشتی یک ریاست به او بدهکار است؛ حال اگر او بخواهد این طلب را در آینده وصول کرده و بدهی خود به ورزش ملی ایران را -که اسباب معروفیت او شده- ادا کند
علیرضا حیدری از چه چیزی میترسد؟
بیشتر از آدمهای ضعیف و کمهویت.
چرا؟
آدمهایی که چارچوب دارند، رفاقت و دشمنی با آنها تعریف شده و حد و مرز دارد. آدمهای ضعیف روی قاعده بازی نمیکنند و حد دوستی، دشمنی و دوست داشتن را سخت میفهمند و این مشکل ایجاد میکند.
به خاطر وجود همین آدمها از انتخابات فدراسیون کشتی انصراف دادید؟
راستش فکر میکردم بعد از چند سالی که نبودم بهتر است بیایم و کمک کنم. بعد دیدم چیزی که من از کشتی میشناختم و آنچه در جریان است متفاوت شده و آدمها بد و کوتاهمدت موضوعات را نگاه میکنند و تقریبا مادیات نه فقط از جنس مالی و پول بسیار تأثیر گذاشته روی تفکر و تصمیمگیری آدمها و مطالعه کم شده و خیلی سخت میشود بعضی از حرفها را زد، چرا که بسترش مهیا نیست.
روی بعضی موارد که میخواهی حرف بزنی به نحوی خندهدار است و در پارهای از مواقع درست نبودن زرنگی تلقی میشود و درست و صادق بودن مترادف میشود با پخمه بودن. فکر میکنم هوش این است که شما جدا از اینکه خطایی نمیکنی یک اتفاق بزرگ را رقم بزنی. قطعاً تمام آنهایی که میآیند و موفق میشوند حتما از مسیر اشتباه نمیروند اما این آن چیزی نیست که امروز جامعه میخواهد نشان دهد. در حالی که نمونههای عینی زیادی داریم که افراد بدون خطا، هدفگذاری کرده، چارچوب تعریف میکنند، روی قاعده حرکت کرده و به موفقیت هم میرسند.
قیاس است بین جامعه با کشتی در پولدار شدن و معتبر شدن یک شبه! البته ببخشید اگر من مبهم حرف میزنم.
خب مبهم حرف نزنید.
راستش را بخواهید برخلاف آنچه تصور میشود که حالا من به دلیل نبودن در فدراسیون کشتی ناراحت هستم، باید بگویم که به هیچ وجه ناراحت نیستم، شاید حتی خوشحال هم باشم. من اهل جنگ و مبارزهام. کار الآنم هم کار راحتی نیست. بحث این است که یک وقت شما دارید برای یک کار و هدف بزرگ با ماشین به سیستان و بلوچستان میروید، راه دور و کار سختی است اما به یکباره پلیس میآید و ماشینتان را میخواباند و شما را درگیر یکسری کار بیهوده میکند که باعث میشود از کار و هدف اصلیتان دور شوید.
در انتخابات فدراسیون کشتی هم احساس کردم شرایط بازی جوری نیست که من باشم برای همین کنار کشیدم. البته الآن هم دوستان ما آمده و انتخاب شدند اما مسیری که برای رسیدن به هدف طی کردند مسیر درستی نبود و اگر از طرف جامعه کشتی میآمدند بهتر بود. به هر حال این حق او -که تحصیلکرده است، مدال دارد و قهرمان بزرگی است- بود. حرف من این است که ما یک جنس برند داریم که میتوانیم آن را در جایگاه خودش به قیمت مناسب بفروشیم اما این کار را نمیکنیم و میبریم آن را کنار خیابان به نازلترین قیمت حراج میکنیم و مجبور میشویم یک چیزی هم دستی بدهیم تا جنس ما را ببرند. در واقع کار میکنیم و به جای اینکه حقوق دریافت کنیم یک چیزی هم دستی میدهیم در حالی که تمام آدمهای هم تیپ تو کار کردهاند و حق و حقوق دارند. برای همین است که میگویم اگر از مسیر مردم میآمدند و میشدند بهتر بود تا از مسیر وزیر و دیگری.
با این تفاسیر به نظر میرسد علیرضا حیدری زیرکتر از دیگران که صلاحیتشان تأیید نشد عمل کرد و به موقع خود را کنار کشید. در واقع شما دانسته و فهمیده بودید که صلاحیتتان تأیید نخواهد شد و زودتر کنار کشیدید تا به نحوی اعتراض خود به این موضوع را به این شکل نشان دهید.
من احساس کردم که از این بازی چیزی در نمیآید اما بعضیها دغدغهاش را دارند دیگر... مثلا من وقتی میآیم به دفترم غم این را دارم که چطور تا شب کارهایم را انجام دهم اما بعضیها وقتی رئیس فدراسیون نشوند، کلی کار ندارند که انجام دهند! برای همین حتما باید رئیس فدراسیون شوند تا دیده شوند، حس خوب داشته و کار کنند. من کلی کار دارم و اگر شأنم حفظ شود میآیم کار میکنم و چیزی جز خدمت در آن نمیبینم. بعضیها اگر این سمتها برایشان نباشد، باید بروند در خانه بنشینند و با زن و بچهشان دعوا کنند. سر کنترل تلویزیون با هم دعوا میکنند. اینها خیلی دغدغه دارند، علاوه بر این به خاطر دماغ سر بالا بودنشان رابطه اجتماعی هم ندارند و نمیتوانند کار یا منبع درآمد مناسبی برای خود دست و پا کنند. من علیرضا حیدری را خیلی وقت است له کرده و دور انداختهام.
چرا این کار را کردید؟
چون دورهاش تمام شده، ولش کردم، مصرفاش تا همان موقع بود. من که نمیخواهم از علیرضا حیدری سوء استفاده کنم. کار باشد انجام میدهم، لازم باشد تی هم میکشم. کوه میروم با مردم هستم. دوست ندارم مثل خیلی از سلبریتیها باشم. دلیلی ندارد بخواهم خاص زندگی کنم. خیلی راحت به کافی شاپ میروم. موتورسواری میکنم. با مردم رابطه میگیرم. در واقع راحت شدم. خاص زندگی کردن برایم سخت است. یک زمان فکر میکردم چون بچه پایین شهر بودم حتما باید لباسهای آنچنانی بپوشم اما حالا دیگر در قید و بند این چیزها نیستم. الآن میبینید که تیشرت معمولی میپوشم. دیگر دغدغه این چیزها را ندارم.
دغدغه الآن شما چیست؟
دغدغه من دیگر لباس، مدال، ماشین، ساعت یا اینکه خانهام کجاست، نیست. نگاه کنید! این موبایل من است از شش جا شکسته. بعضیها حتماً نباید موبایلشان خش داشته باشد. نه که پولش را نداشته باشم، چرا دارم اما این چیزها دیگر من را راضی نکرده و لِول من را مشخص نمیکند.
این نشان میدهد که نگاه علیرضا حیدری به زندگی تغییر کرده و خواسته شما از زندگی بیشتر از چیزهای سطحی و پیشپا افتاده روزمره است.
یک وقت به جایی میرسی همانطور که دیگر پول، این موبایل، ماشین خوب، خانه و دیگر چیزها خوشحالت نمیکنند، اسباب رضایت و خوشنودی تو را فراهم نمیکنند، دوست داری یک چیز خوشحالت کند و من احساس میکنم کار خوب، چیزی که تأثیرگذار باشد و این نه اینکه مثلا یک طلا فروشی داشته باشم که بکنم در چشم مردم که من فلان چیز را دارم، نه، کاری که بتواند سرنوشت آدمها را عوض کند در زندگیشان تأثیر بگذارد و خودم حال خوبی از انجام آن داشته باشم. عین کشتی گرفتن که من هیچی نبودم و آمدم دو تا مدال حلبی گرفتم احساس کنم که یک اتفاقی افتاده و حس کنم که چیزی بوده و چیزی شده و یک حسی در درون من و اطرافیانم تغییر کند.
خیلی موقعها وقتی آدم میآید روی این زمین راه میرود، احساس میکند که بعضی آدمها که میآیند و از دنیا میروند انگار روی هوا راه میرفتند و جای پایشان روی زمین نیست. من فکر میکنم خیلی قشنگ است روزی که دیگر در این دنیا نیستیم مردم روی چیزهایی زندگی کنند که ما درست کردهایم. این را شعار نمیدهم و باور من است. مملکت ما هم جز این راهی برای نجات ندارد. این چیزها با ارزان و گران کردن دلار یا عوض کردن آدمهای مجلس درست نمیشود. ما باید سطح تاثیرگذاری مثبتمان را بالا ببریم. شما فکر میکنید من نمیتوانم گرین کارت آمریکا داشته باشم اما نه، من اینجا را دوست دارم، بروم آنجا میمیرم. با علیرضا حیدری که شما میشناسید کاری ندارم اما اینجا هستم و کار و زندگی میکنم.
چه چیزی باعث میشود شما ریشههای خود را از ته نکنید و مثل بسیاری از اینجا نروید؟
من اینجا یک مادری دارم، خانوادهای دارم. شاید رفتن آنقدرها هم برای آنها آسان نباشد. من وقتی از پایین شهر به بالای شهر آمدم در ابتدا دچار یک دگرگونی و دوگانگی شدم و اگر از ایران بروم دوباره همان اتفاق در من رخ خواهد داد. در حالی که ریشههای من اینجاست. آنجا کسی نمیداند آش پشت پا، چهارشنبهسوری، بزرگتری و کوچکتری - که البته در جامعه ما هم در حال رنگ باختن است- چیست. احترام، خانواده، دوست و فامیل شکل همه اینها در آنجا فرق دارد. من ترجیح میدهم مادرم در اینجا به امامزاده صالح برود تا در بورلی هیلز قدم بزند.
تلاش ما حفظ خانوادهمان در اینجاست تا از حال هم خبر داشته باشیم. من یک کارگرزاده هستم و کارگریام را هیچ وقت فراموش نمیکنم. برای تداعی گذشته هم که شده هر چند وقت یک بار میروم و کارگری میکنم. این را به بچههای خود و برادرانم هم میگویم که شما نمیتوانید یکضرب مدیر شوید، اگر پول دارید برای خودتان دارید، باید کارگری کنید، اینجا متعلق به شماست اما اگر باهوش بودید و در کنار آن بچه افغان کار کرده و پله پله پیشرفت کردید، میتوانید مدیر موفقی شوید. اینها که میگویم شعار نیست، باور من این است که به این شکل برنده میشویم.
شاید خیلیها فکر کنند که آدم خاکی هستم، نه خاکی نیستم اما اگر کارگری نکنم میخورم زمین. سالم زندگی کردن آن چیزی نیست که شما به نمایش بگذارید و فخر آن را به مردم بفروشید، سالم زندگی کردن آن چیزی است که به زندگی آدم اعتبار میدهد تا به واسطه آن در مواقع سخت، دو نفر اطراف آدم باشند که کمکاش کنند.
بعضیها فکر میکنند برای کسب اعتبار باید بنز سوار شوند، نه، اعتبار در وجود خود آدم است. بنز وسیله زیر پای شماست و اگر ماشینی بزند و لهاش کند شما دیگر اعتبار نخواهید داشت اما اگر وجود خود شما اعتبار شما بود دو نفر میآیند و یک پولی به شما میدهند که باز بنز بخرید و بروید یک کار و کاسبی راه بیندازید. اینها مهم است و در دین و فرهنگ ما هم هست و در کل دنیا هم پذیرفته است. حالا همه ما زرنگ شدهایم. میانبر میزنیم، رابطه میگیریم، ارزانفروشی میکنیم. کارها را از مسیر دیگری انجام میدهیم، میرویم و کدخدا را میبینیم. من هیچ وقت در فامیل خودم برای اینکه کسی کار انجام دهد نمیروم و کدخدا را نمیبینم، باید خودش برود و زحمت بکشد.
برای همین گفتید تا وقتی این کدخدا در ورزش باشد کار نخواهید کرد؟
آقای سلطانیفر، آقای صالحیامیری آدمهای قابل احترامی در نظام هستند اما من نمیتوانم در این بازیها قرار بگیرم برای همین نه میآیم و نه کار میکنم، ما میرویم حمالی خودمان را میکنیم.
بهنظر میرسد آن پلیسبازیها که قبل از این اشاره کردید انگیزه کار را از شما گرفته است.
شرایط و زندگی خصوصی من و هر فردی به خودش ربط دارد. ما در اینجا داریم بحث قهرمانی و ملی را دنبال میکنیم، پس باید فراتر از این حرفها نگاه کنیم، اما چون قانون درست و روشنی وجود ندارد و آقایان فقط میخواهند خودشان دیده شوند، میآیند و افراد را جابهجا میکنند و در انتخابات رفقای خود را میگذارند، در صورتی که اگر یک سیستم درست تعریف کنیم هر کسی را بگذاریم کارش را بهدرستی انجام خواهد داد.
خیلی راحت میتوانیم قانونی را با حضور بزرگان ورزش تدوین و با توجه به آن عمل کنیم. نمیشود مثل آقایان بیتوجه به این موضوعات در لحظه تصمیمگیری کرد یا به افراد خودی بودجه داد و به دیگری نه. خدا را شکر میکنم که یک فضای کاری هست که من در آن فعالیت میکنم و این چیزها را نمیبینم و اعصابم راحت است. ما اگر از قانون و سیستم بگریزیم و فردمحور و دستورمحور شویم بازنده خواهیم بود و تا حالا این را دیدهایم. بگذریم، نگذارید چیزهایی را که نباید بگویم.
بگویید، به هر حال برای کشتی و عشق به این ورزش است.
اینها شعر است. کشتی تا زمانی که خود شأن دارد، من چه کارهام. یا وقتی خودش نمیخواهد من چه بگویم، چهکار کنم؟ جامعه کشتی دارد یک انتخابهایی میکند دیگر. خیلی جاها هم سکوت میکنند حرف نمیزنند. شاید ناراحت هستند از یکسری موضوعات اما حرفی نمیزنند. این سکوت خیلی بد است دیگر.
این حرفزدن جرأت میخواهد و شاید بابت زدن آن مجبور به دادن بها شوید.
انگار چیز خیلی سخت و بزرگی است که به آدمها بگویید روی تعهد خود بایستند. تعهدات، اخلاقی بوده و میتواند بابت قولی که دادهاید باشد. جامعه به شکلی شده که مردم خیلی سخت روی تعهدات خود باقی میمانند. من کشتی را نگاه کردم، دیدم نمیگذارند کار کنم، گفتم خداحافظ و رفتم و دیگر هم نگاهش نمیکنم.
آمدیم در مورد کشتی صحبت کنیم، بحث همچون بیشتر مواقع به جامعه و فرهنگ ایرانی کشیده شد. این آمیختگی کشتی با فرهنگ ایرانی، این در هم تنیدگی از کجا میآید که اینها را جدا نشدنی کرده است؟
هر برش از جامعه نمونهای از کل جامعه است. شما بهعنوان کشتی به آن نگاه نکنید، کشتی نیست، یک روش زندگی است. بهعنوان مثال در دفتر روزنامه شما حتماً افرادی هستند که دست به پاچهخواری بزنند و همین باعث میشود دهان شما بسته باشد، خودسانسوری کنید و نتوانید حرف درستتان را بزنید، چراکه ممکن است حقوق شما را کاهش داده یا نانتان را ببرند. این از خودخواهی آدمهای بالادست میآید. اجازه دهیم همه حرف بزنند و در نهایت مدیریت تصمیم بگیرد. در اتاق دونفره برای همه تصمیم نگیریم. در همین گروه تلگرامی کاری من، همه حرف میزنند و نظر میدهند، حتی آن کارگر ساده افغان، اما در نهایت مدیریت تصمیم میگیرد، چراکه کار برای همه است نه یک عده خاص.
این یعنی دموکراسی؟
نه، دموکراسی نیست.
آزادی بیان است؟
نه، آزادی بیان هم نیست.
پس چیست؟
کار است؛ کاری که متعلق به همه است و همه در سود و زیان و برد و باخت آن شریک بوده و سهم دارند و وقتی اینطور شد همه برای موفقیت آن تلاش خواهند کرد، چراکه احساس تعلق کرده و آن را برای خود میدانند.
بهنظر میرسد سیستمی که برای کارتان تعریف کردهاید، بسیار منظم باشد.
تلاش کردهایم همهچیز روی قاعده و منظم باشد. بهعنوان مثال وقتی قرار است ۵میلیون تومان در کار هزینه شود نیازی به تأیید نیست؛ تا ۵۰میلیون باید امضای بخش مالی باشد، بالای ۵۰میلیون باید بهنظر هیأتمدیره برسد و بالای یکمیلیارد باید مصوب شود و وقتی قرار به تصویب رسید نظر همه حتی آن کارگر ساده را هم میگیریم، چراکه ما آمدهایم کار کنیم و حرف بزن و درو نیست. شاید آن کارگر ساده حرفی بزند که به ما کمک زیادی کند، پس همه باید امکان اظهارنظر داشته باشند. من برنامه داشتم در کشتی هم همین کار را انجام دهم، از اول هم گفتهام که من رئیس نیستم، کشتی متعلق به همه است و این شعار نیست و همه باید بنشینند و فکر کنند. اینکه بگوییم من همهچیز را بلدم و به کمک و نظر کسی نیاز ندارم اشتباه است. البته در سیستمهای دولتی طرف از جیب خود هزینه نمیکند و زیاد مهم نیست که تیرهایش به هدف میخورد یا نه.
با این اوصاف آینده ورزش ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
آدمهایی که از بیرون به ورزش میآیند بدانند که ورزش سیاسی نیست، بچههای ورزش فکر میکنند زرنگ هستند در حالی که جزو آدم خوبهای جامعهاند! بگذارید مردم هم در مورد ورزشکارانشان همینطور فکر کنند. اجازه دهید ورزشکاران ورزششان را بکنند. نیاییم یک الگوی دیگر از ورزشکاران به جامعه بدهیم که مثلاً ورزشکاران هم مثل سیاسیون پیچیده هستند. متأسفانه دوستان بهدلیل جنس کارشان در گذشته و در سیستمهایی که بودند به همهچیز و همهکس با شک و ابهام نگاه میکنند. بابا ورزش ساده است. برای ورزشکار یک اتاق درست کن مثل پادشاهها و مثل چی از او کار بکش. عرق ملی را به او یاد بده، برنامه مدون داشته باش، هدفگذاری کن و بهدنبال آن برو. این بازیها چیست دیگر؟ میروند از مجلس آدم میآورند میگذارند سرپرست! کشتی این همه بزرگتر دارد، یکی از بزرگان خودمان را میگذاشتند. ما هم برای بازیمان قاعدهای داریم. آمدند دیدند همهاش یک بازی الکی است و بودجهای هم ندارند.
بهنظرتان بزرگترین دغدغه حال حاضر فدراسیون کشتی چیست؟
اول مالی و بعد همراه کردن نیروهای مخالفاش.
فکر میکنید بتواند نیروهای مخالف را با خود همراه کند؟
اگر درست عمل کرده و افراد را با خود همسو کند، میتواند.
بهنظر میرسد بهدنبال همراه کردن نیروهای موجود است. علیرضا دبیر، رئیس فدراسیون در برنامه زنده تلویزیونی از همه بخصوص رسول خادم، عباس جدیدی، امیر خادم و شما دعوت به همکاری کرد.
بله دعوت کرد اما در کجا میخواهد از این افراد استفاده کند؟!
این را باید از خودشان بپرسید، البته که شما اعلام کردید تا وقتی این وزیر در ورزش است، همکاری نخواهید کرد.
بله، من کار نمیکنم اما آن سه نفر دیگر را کجا خواهد گذاشت؟ من وقتی انتخابات را تحریم کردم یعنی این انتخابات چرک بوده و با مسببان آن و رئیس فدراسیوناش کار نمیکنم. من مثل بعضیها نیستم که نتوانم یک هفته هم طاقت بیاورم. هفت هشت سال نبودم، چهار سال هم روی آن، تا آخر هم نبودم مهم نیست. مهم این است که درست جلو برویم و از حق دفاع کنیم. حالا هم اتفاق خاصی رخ نداده، فقط بدم میآید یکسری آدم از بیرون میآیند.
علیرضا دبیر، تو اگر میخواستی رئیس فدراسیون شوی دیگر نیاز به این بازیها نبود. با دو نفر ائتلاف میکردی، این سمت را هم داشتی و با قدرت و محبوبیت بیشتری رئیس فدراسیون میشدی، این حرف و حدیثها هم پیش نمیآمد. مگر نمیگفتید رسول خادم رفیقبازی میکرد و ما رفقای خودمان را نمیخواهیم بیاوریم، پس چرا اول از همه رفقای خودتان را آوردید؟ میتوانم ۲۰نفر را نام ببرم که برای پستهای مختلف داخلی و خارجی یا با خود وارد کشتی کردید یا در ادامه اضافه خواهید کرد.
البته اینکه برای کسب کرسیهای خارجی اقداماتی صورت گیرد، کار خوبی است.
به شرطی که بشود کار کرد. یک دوره که جوان بودم دوست داشتم به اتحادیه جهانی بروم، الان هم با توجه به ارتباطاتی که دارم، بدون تأیید جایی میتوانم این کار را کنم اما وقتی نمیشود کار کرد چرا باید این کار را بکنم.
رسول خادم رفت و دید که نمیشود کار کرد. آنجا هم مثل همینجا و انتخابات کشتی است که احساس کردم نمیشود کار کرد وکنار کشیدم. با روسها هم نمیشود کار کرد، یک قومی هستند برای خودشان، ریزه هستند، ضعیف هستند، میبینید که یک گرمکن میگیرند و عصری پرچمشان را عوض میکنند. آلمانیها، سوئدیها اینطور نیستند. وقتی نشستید صحبت کردید رأیشان تغییر نمیکند. اینها تا ثانیه آخر هم رأیشان را خرید و فروش میکنند. جامعه کمونیستی داشتند دیگر. باید جامعه شناسی بدانید تا متوجه منظورم شوید. ۷۰ سال پشت خط بودهاند، برای همین دوست دارند دیده شوند، برایشان موفقیت مهم است به هر قیمتی که شده. در روابط میزنند و میروند، بعد هیچ غلطی هم نمیکنند. اگر به این شکل نبود اتحادیه جهانی کشتی هم باید مثل فوتبال ابهت میداشت اما اینطور نیست و حتی قافیه را به MMA هم باخته است.
آلمانیها اینطور نیستند، میدانند که باید در سلسله مراتب پیشرفت کنند، آمریکاییها هم به همین شکل. همین انتخابات فدراسیون خودمان. فکر نکنید چون دو تا مهره را عوض کردند من کنار کشیدم نه، در واقع من ارزیابی کردم و دیدم که نمیشود با اینها کار کرد و کشیدم کنار، در صورتی که میتوانستم خیلی راحت همین بازی را هم به نفع خودم تمام کنم اما گفتم برای چه؟! مگر من میخواهم وزیر یا رئیس جمهور شوم که پیکان قراضه چهار میلیونی شما را در کریخوانی ۱۰۰ میلیون بخرم. من کنار کشیدم و گفتم برای شما، زندگی کوتاهتر از این حرفهاست.
مثل اینکه فکرهای دیگری در سر دارید؟
من یک فکری دارم و خیلی دوست دارم آن را عملی کنم. الان ۴۴ سال دارم و در نظر داشتم تا ۵۵ سالگی کار نکنم. بخورم، بگردم، تفریح کنم، به مسافرت طولانی بروم، ورزش کنم و بعد از ۱۰ سال که ۵۵ ساله میشوم بازگردم و از این کارها بکنم، رئیس فدراسیون شوم، وزیر شوم چون قبل از این لذتی که باید از زندگی نبردم. دوران بچگی که بدبخت بودیم. بعد از آن هم برای یک دوره طولانی کشتی گرفتم و در ادامه ۱۵ سال سخت کار سنگین کردم. میدانم ۱۰ سال بعد دیگر نمیتوانم این کارها را انجام دهم، نه از نظر جسمی توانش را به این شکل خواهم داشت و نه حس و حالش خواهد بود اما آن زمان میتوانم کارهای این شکلی بکنم چون تجربه کسب کردهام و فکرش را هم دارم.
پس به کل قید کشتی را زدید؟
نه کشتی همه چیز من است اما یک وقت است که شما یک پراید دارید با چهار چرخ، بعضی وقتها باید یک چرخ آن را از سیستم بگیری تا قدر آن را بدانند، وگرنه هنوز هر کاری از دست برآید انجام میدهم. چندی پیش عسگری محمدیان تماس گرفت که به پسرش کمک کنم و ایراداتاش را بگیرم. من مربی نیستم اما کشتی را میفهمم. حالا قرار شده ابتدا فیلماش را برایم ارسال کند و بعد حضوری کمی با او کار کرده و ایراداتاش را برطرف کنیم. متاسفانه ایرادات در بین کشتیگیران و حتی بدنسازی آنها زیاد است. یکی راناش ضعیف است، دیگری عضلات ساقاش قوی نیست و ... که اگر رفع نشود احتمال آسیب دیدگی بیشتر از این هم میشود.
حالا که به بحث کشتی بازگشتیم، نظرتان در خصوص مدال طلای المپیک که بعد از چند سال به کمیل قاسمی رسید چیست؟
اتفاق بزرگی است. این معتبرترین مدال در کشتی ایران است. همه کشورها بخصوص روسها و آمریکاییها همواره به دنبال این مدال هستند. کشتی در سنگین وزن یک چیز دیگر بوده و اوج مبارزه است. وقتی کشتیگیران سنگین وزن حرکت میکنند، من میدانم که چه کار دارند انجام میدهند. کشتی یعنی سنگین وزن. کشتی را ما قانونمند و حرفهای کردهایم، قدیمها اینطور نبوده که وزنکشی کنند. همه میریختند وسط و کسی که همه را شکست میداده سنگین وزن بوده. البته من به شخصه کشتیهای مجید ترکان، سایتی اف و گئورگیان را دوست داشته و نگاه میکردم. به هر حال بهترین مدال تاریخ کشتی ایران به کمیل رسیده است. تمام مدالهایی که تا امروز گرفتهایم یک طرف و این مدال یک طرف.
متأسفانه دوپینگ در ورزش دنیا شدت گرفته به نحوی که حتی شاهد دوپینگ سیستماتیک توسط کشورها هستیم.
دوپینگ یکی از ارکان مدال گرفتن شده است. در واقع شرایط به نحوی شده که شما اگر دوپینگ نکنی احتمال مدال گرفتنتان خیلی کم خواهد بود. در این بین بچههای ما هم آگاهی لازم و کافی در این خصوص ندارند و به صورت انفرادی و سرخود دست به اقداماتی زده و مخفی کاری هم میکنند تا این کار آنها جبران ناپذیر شود. وقتی شما ندانسته کاری را انجام میدهید حتی دوپینگ هم توان شما را کاهش دهد. به عنوان مثال طرف پینگپنگباز است و نیازمند حواس جمع و بعد میرود موادی را مصرف میکند که برای یک وزنهبردار خوب است و قدرت را افزایش میدهد و این به ضررش هم میشود.
امروز ورزش یک صنعت است و کشورها در لابراتوار کارهای دارویی خود را انجام میدهند. در کشورهای اطراف خودمان کشتیگیر تا زمانی که به صورت انفرادی تمرین میکند کیفیتاش آنقدرها هم بالا نیست و اختلافاش با رقبا یکی دو امتیاز است اما وقتی به اردو میرود به یکباره جهش میکند و در عرض یکی دو ماه میبینیم که کیفیتاش بالا رفته و اختلافاش با رقبا زمین تا آسمان میشود. اینها طبیعی نیست، مگر در ۲۰ روز اردو چه اتفاقی برای او افتاده است؟ البته اینها کل ورزششان را آلوده نمیکنند. میگذارند ورزشکار با شمشیر پلاستیکی خود مبارزاتاش را انجام دهد و وقتی انتخاب شد و به اردوی تیم ملی آمد شمشیر پلاستیکی او را به کمک دوپینگ تبدیل به شمشیر آهنی میکنند. متأسفانه ورزش از قاعده خودش خارج شده است.
دوپینگ سیستماتیک المپیک سوچی یک فاجعه ملی برای روسیه بود و شواهد نشان میدهد که این کار با دستور مقامات روسی انجام شده است.
یک زمان که آلمان شرقی یک کشور بسته بود در المپیک در جایگاه دوم قرار میگرفت اما بعد از اینکه شرایط تغییر کرد و کشورشان رصد شد و دیگر نتوانستند همچون گذشته از داورهای نیروزا استفاده کنند به مدال هم نرسیدند.
همین حالا کوبا سه ساله قهرمان المپیک میدهد، پس چرا ما نمیتوانیم؟ کشور بسته است، آزمایشگاه مخصوص این کار را دارند، دوپینگ کرده و بعد پاکش میکنند. باید دید مدال را برای چه میخواهند و هدفشان چیست. در کل ورزشکاران ما باید جهانبینی خود را تغییر دهند و ببینند مدال میخواهند بگیرند برای چه؟ بهعنوان مثال کمیل در این چند روز که مدال را به او دادند آدم دیگری شده است؟ نه او همان آدم است، فقط رنگ مدالاش تغییر کرده و در نهایت جایزه نفر قهرمان را به او میدهند. باید دید این مدالها بر اقتدار افراد میافزاید، اعتماد به نفس آنها را بالا میبرد. بچههای ما باید کمی هم فکر کنند و مسئولیت اجتماعی را که برعهده آنهاست به درستی انجام دهند. این بدان معنی نیست که یک نفر یک نان باگتی به آنها بدهد که جلو دوربین بروند و به سیلزدهها بدهند.
باید یک رفتار درست را دنبال کنند. باید در نقش اجتماعی خود به دو نفر کار بدهند، دو نفر را کمک کنند. ورزشکار باید خود برود پول دربیاورد، برود با ماشین کار کند ۵۰ تومان که درآورد ۱۰ تومان آن را به نیازمند کمک کند. بعد اگر خواست کمک هم جمعآوری کند اما ارزش آن ۱۰ تومان بیشتر است. قهرمان نباید نق بزند که چرا به من چیزی ندادند، نباید متوقف شود و از همان سالهای آخر عمر قهرمانی فعالیت اقتصادی کند. او باید بداند که اتفاقاً دوست دارند او نق بزند، کوچک بماند و چشماش به دست آنها باشد. قهرمان باید تلاش کند و در زندگی اجتماعی رو پای خودش بایستد، آن وقت دیگر کسی هم نمیتواند برایش تعیین تکلیف کرده یا حرف چپکی به او بزند.
به نظر میرسد دارید قهرمانان را شماتت میکنید.
فیلم بازی کردن خوب نیست. بچههای ما باید تأثیر اجتماعی خود را بالا ببرند و رفتار درست و ماندگار داشته باشند.
خود را ارتقا داده و از وجود خود به مردم کمک کنند و این به آنها برکت خواهد داد. نمیشود که حالا چند صباحی ورزشکار دو تا ملق زده است مدام بگوید به من بدهید. از ورزشکاران سؤال میکنم، چقدر غذا خوردی، چقدر این طرف و آن طرف رفتی، چقدر هتل رفتی که مردم آرزو داشتند یک شب آنجا بخوابند؟ چند تا از شما بلد است از کامپیوتر استفاده کند، انگلیسی حرف بزند، ترجمه کند، سرچ کند، جدول و منحنی بکشد و طراحی تمرین کند؟ اینکه بنشینید سیاهنمایی کرده و سیاهیها را ببینید بدبخت خواهید شد. بیتردید میخواهند تو ضعیف باشی و چشمت به دست آنها باشد. وقتی توانستی سازمان ایجاد کنی و کاری برای خود و اطرافیانت ایجاد کنی دیگر گردن نمیگذاری وسط که از رویش رد شوند. آنها میخواهند که تو منتظر چندرغاز حقوق سر برج باشی.
یعنی این اندازه سیاه است؟
آنهایی که به این بچهها مشاوره میدهند اینطور فکر میکنند اما دغدغه خودشان چیز دیگری است. این بچهها گناه دارند. اینها هر روز صبح که بلند میشوند باید احساس کنند که میتوانند تمام دنیا را شکست دهند. قهرمان یعنی ابر مرد دیگر؟ چند نفر از این قهرمانان مخارج غیر از خانوادهشان را -که آن هم وظیفهشان است- میدهند؟ چند نفر زیر بلیت و خیمه شما هستند؟ خیلیهایشان حتی نمیتوانند ازدواج کنند و از پس مخارج آن برآیند. میدانم جامعه مشکل دارد اما این راهحل آن نیست. نباید نق زد، باید کار کرد. من هم معترضم به وضع موجود اما جنس اعتراض من چیز دیگری است، کار است. تو در خانه نشستهای و اعتراض میکنی.
من هر زمان جایی میرفتم که انگلیسی حرف میزدند، میگفتم چرا من نباید حرف بزنم. یا با اینترنت کار میکردند میگفتم چرا من نباید کار با اینترنت را بلد باشم. سر سفره آدمهای پولدار میرفتم میگفتم چرا من نباید پولدار باشم و سفره خودم را داشته باشم. به خیلی چیزها رسیدم، به خیلی از آنها هم نرسیده و نخواهم رسید. نباید سوزن نداشتههایمان روی داشتههای دیگران گیر کند. تو سوزنت روی مدالت گیر کرده است. مدالت را خاک کن. این مدال، اسم پدرت، کوروش و داریوش، هخامنشی و ... تو را بدبخت میکند. از دوران داریوش ۲ هزار سال و از مدالت ۱۵ سال گذشته، الان چه کسی هستی؟ بدان که این آدمها عوض میشوند و آدمهای جدید میآیند.
اگر افراد بعدی هم مثل اینها باشند من باز کار نمیکنم. بچههای ما باید بدانند که سطح تأثیرگذاری خود را افزایش دهند. درست است اگر امروز در کشتی تیمسار هستند و به جای دیگر میروند باید از کلاس اول شروع کنند. میتوانند با تلاش شبانهروزی راه چند ساله را چند ماهه طی کرده و دوباره روی ریل موفقیت بیفتند. بعضی جاها نباید زور الکی زد، باید نرم شد و فکر کرد. با کله که بیایی میزنند و لهت میکنند. من ترجیح میدهم که ۲۰ بار دیگر با کورتانیدزه کشتی بگیرم اما ۱۰۰ میلیارد بدهکار نباشم.
ما در ورزش ملی با چیزی شبیه فرار مغزها یعنی خروج کشتیگیران از ایران و مبارزه برای سایر کشورها مواجه هستیم. به عنوان مثال همین اواخر محمدرضا آذرشکیب که شما نیز دورهای به او کمک کردید از ایران خارج شده و برای آذربایجان مبارزه میکند. آذرشکیب در رده سنی جوانان دو بار به فینال رقابتهای جهانی رسید. رقبای او صاحب مدالهای جهانی و المپیک شدند اما او هرگز نتوانست موفقیتهای خود را تکرار کند. دلیل این موضوع را چه میدانید؟ این فرار کشتیگیر تا کی؟
من حرفتان را قبول ندارم. دلیلش هم این است کسی که میتواند موفق باشد همین جا هم میتواند به موفقیت برسد. مگر تمام اینهایی که در ایران به موفقیت رسیدند آذرشکیب شکستشان نداده است؟ چرا رفت؟ چرا آمد؟ مملکت ما نگاه حرفهای به این موضوعات ندارد. مثل یک مرغداری که وقتی مرغها مریض میشوند به آنها آمپول زده، نور را کم و زیاد کرده و دما را بالا و پایین میبرند، نیست. در یک سیستم طبیعی، طبیعی نه یک ذره هم که بد، تو باید بیایی و رشد کنی. اتفاقاً چند وقت پیش به منزل یکی از دوستان در کویر رفته بودم.
او نیز همچون ما در خانهاش گل یاس داشت اما گل یاسی که در آن شرایط سخت کویر رشد کرده بود کجا و گل یاس ما کجا؟ گلهای کویر بزرگتر از دانههای گردو شده بود و بوی آن تا فاصله زیادی به مشام میرسید. آدمها هر طور که فکر کنند همانطور هم نتیجه میگیرند. اینها خالی میکنند. ما در باورهایمان با یک چالش مواجهیم و آن این است که منتظر هستیم یک نفر بیاید و مشکلات ما را حل کند. شک نکن که حتی اگر آن یک نفر هم بیاید مشکل فردی را که کار نمیکند، حل نخواهد کرد. مدام میگوید دولت، پدر من، رئیس فدراسیون و مربی بیاید و مشکل من را حل کند. باید سهم خودت را انجام دهی. بعضی شخصیتها وابسته و برخی شخصیتها مستقل هستند.
مگر حسن یزدانی از کجا میآید که اینطور همچون گلادیاتورها شمشیر میزند و محمدرضا آذرشکیب نمیتواند؟ در مقوله قهرمانی شخصیتهای وابسته مثل بادکنک هستند که از بیرون چیزی میگیرند. یکی بادشان میکند و لازم است یک نوک سوزن به آنها بزنی تا خالی شوند اما شخصیتهای مستقل مثل الوار سفت و توپری میمانند که اگر مدام هم به آنها میخ و سوزن زده شود تاثیری بر آنها نخواهد داشت. حسن یزدانی مستقل است. این روزها را تحمل کردن، مراقبه کردن بسیار سخت است. در آن فضای هر روز تکراری اردوها، هر روز آسیب دیدن، هر روز بوی عرق و هر روز آدمهای تکراری را دیدن و در میان تمام آنها دنبال کردن هدف، کار هر کسی نیست.
یک وقت مربی یا رئیس فدراسیون از تو خوششان نمیآید اما یک قهرمان واقعی همه اینها را کنار میگذارد و اصلیترین چیزی که به آن توجه میکند هدفش است. کسی که اینجا موفق نمیشود قطعاً در جای دیگر هم موفق نخواهد شد. ما کار اقتصادی میکنیم. خیلی وقتها با کارگران یا مدیران که صحبت میکنم از آنها میپرسم که چرا کار را خراب کردید؟ این عمل تو چه چیزی داشت که شب وقتی به خانه رفتی به آن افتخار کنی؟ چرا برای حقوق کار میکنی؟ ما هر مقدار بخواهی به تو حقوق میدهیم اما برای رضایت خودت کار کن تا وقتی شب به خانه رفتی به عملی که انجام دادی افتخار کنی و به خانوادهات بگویی که این کار را من کردم. برخی اصلاً قرار نیست کاری بکنند یا رکوردی بزنند.
همیشه فکر میکنند یک نفر دیگر باید بیاید و کارشان را درست کند. همین علیرضا دبیر بچه پایین شهر بود. جسارت داشته و آمده یک جایگاهی را برای خود درست کرده که میتواند ارتباط بگیرد. من با یکسری از خطمشیها و تفکرات او مشکل دارم اما این آدم توانست در این محیط گلیم خود را از آب بیرون بکشد. آدم موفقی است و حالا اینکه راهش درست است یا نه و اینکه من راهش را میپسندم یا نه به کنار. دبیر چون در کشتی موفق بود، آمد و در شورای شهر هم عملکرد موفقی داشت و مطمئناً در جای دیگر هم موفق خواهد شد.
پس فکر میکنید که علیرضا دبیر در کسوت رئیس فدراسیون کشتی نیز میتواند عملکرد موفقی داشته باشد؟
چرا نتواند؟ این آدمها موفق میشوند. آدمی که جسارت دارد به اهدافش خواهد رسید. بعضیها فکر میکنند که حتماً باید اسب خوبی در اختیارشان باشد تا سواری خوبی را تجربه کنند. در صورتی که همه چیز بستگی به سوارکار دارد. وقتی افسار را به تو دادند به گونهای باید عمل کنی که معلوم شود رئیس کیست و چهار نعل بروی. البته جنس آدمها با هم فرق میکند؛ مثلاً رسول خادم آدم باجربزهای است و شاید ما خطمشی او را دوست نداشته باشیم اما وقتی به یک جایی میرود بوی تفکر و روش زندگیاش آنجا باقی میماند. رسول از آن آدمهایی است که یا حرفی نمیزند یا اگر زد، تلاش میکند به آن عمل کند. او با تمام خصوصیات اخلاقی خود رفیق من است و در راهاندازی فدراسیون کشتی پهلوانی بسیار زحمت کشید.
اشتباه رسول خادم چه بود؟
رسول در یک فضای سیاسی رشد کرده است و همین باعث شده تا حدودی شکاک باشد و در بسیاری از موارد انفرادی تصمیم بگیرد اما فرد فوقالعاده باهوشی است. علیرضا دبیر هم به این شکل است چون فردی که در این سیستم کار کرده است، جرأت نمیکند به نحو دیگری عمل کند.
داستان کشتی پهلوانی با فدراسیون ورزشهای زورخانهای به کجا رسید؟
راستش آقایان فکر میکنند چون من رئیس فدراسیون کشتی نشدم، گله مند هستم. در صورتی که اینطور نیست. بحث من این است چرا بودجهای که باید در اختیار ما قرار گیرد به جای دیگری داده میشود. بودجه کشتی پهلوانی باید در اختیار وزارت ورزش قرار گرفته و از صندوق این وزارتخانه استخراج و به ما داده شود اما بدون اینکه بودجه به وزارت ورزش برود مستقیم در اختیار فدراسیون ورزشهای زورخانهای قرار میگیرد و ما هر وقت در این باره سؤال میکنیم خود را به نشنیدن میزنند.
من به محمدرضا داورزنی گفتم که استعلام کنید و از دنیا بپرسید که در رشته پهلوانی اصل ما هستیم یا فدراسیون ورزشهای زورخانهای؟ اگر ما را اصل معرفی کردند بودجه را در اختیار ما قرار دهند و اگر ما فرعی بودیم، بیایند و هدفگذاری کنند و ما از اعتبار معنوی خود استفاده کرده و این رشته را در کنار آنها با هم گسترش دهیم. با این حال دوستان در مقابل برای حذف ما تلاش کردند و این در حالی است که اعتبار چندانی پس از سالها فعالیت در دنیا نداشته و تنها در چند کشور محدود کم اعتبار میتوانند مسابقه برگزار کنند.
در حال حاضر من میتوانم از جیب خودم هزینه کرده و مسابقات را برگزار کنم اما چرا باید چنین کاری کنم؟ نهایت این است که با ما کنار نمیآیند و کشتی پهلوانی به همین شکل باقی میماند. فقط من ماندهام اینها که با شعار خدمت آمدهاند با وجود بازنشستگی چرا میدان را برای افراد دیگر باز نمیکنند؟ شاید بهتر باشد آقایانی که انتخابات فدراسیون کشتی را مهندسی میکنند به این طرف هم رسیدگی کنند، منتها تا آنجایی که من میدانم با هم رودربایستی داشته و علاقهای برای رودررو شدن ندارند اما مگر میشود در بیتالمال هم رودربایستی کرد؟ تنها چیزی که من میدانم این است که این افراد خیر ورزش را نمیخواهند. من امروز آمادگی این را دارم که مسابقات اوپن پهلوانی را با حضور چهرههای مطرح در سنگین وزن و در سه کشور ایران، روسیه و آمریکا برگزار کنم.
اگر بودجه این کار در اختیار من قرار گیرد همین فردا اقدام به انجام این کار خواهم کرد. مسابقه اول را در یکی از میادین شناخته شده ایران، مسابقه دوم را در میدان سرخ مسکو و رقابت پایانی را در میدان تایمز آمریکا برگزار خواهم کرد و بازوبند را به همراه جایزه نهایی در آمریکا به فرد برتر اهدا خواهیم کرد. با این روش موج جدیدی در کشتی پهلوانی ایجاد شده و میتوان این ورزش را که ریشه در تاریخ و فرهنگ ما دارد، هر چه بهتر به جهان معرفی کرد. من میتوانم برای چند سال به صورت شخصی بودجه این مسابقات را پرداخت کنم اما چرا وقتی که بودجهای برای این رشته وجود دارد باید این کار را انجام دهم؟ خواسته ما این است که بودجه به مسیر درست خود برگردد.
اینکه گفته میشد چند سال پیش معادن خود را ماهی هشت میلیارد تومان به چینیها اجاره داده بودید، درست است؟
من نمیدانم کدام فرد بیکاری آمده بود و این موضوع را مطرح کرده بود. واقعیت این است که ما قصد احداث کارخانه ذوبآهن را داشتیم و در یکسری موارد با کمبودهایی مواجه بودیم. در نهایت اقدام به همکاری با چینیها کردیم و درآمدی که آن زمان در ماه داشتیم بیشتر از این مبلغ مورد اشاره بود. من نمیدانم این چه دغدغهای است که شخص من چقدر درآمد دارم؟ من خیلی بیشتر از اینها درآمد دارم. ضرر هم زیاد دادهام. وقتی دلار افت پیدا کرد، من با بدهی ۱۲۴ میلیارد تومانی مواجه شدم. با این حال تلاش کردم و با سختی فراوان توانستم این ضرر را جبران کنم.
من هیچوقت نرفتم در زندگی دیگران سرک بکشم که مثلاً دیشب چند عدد هلو خوردهاند؟ بعضیها همه چیز را در مسائل مالی جستوجو میکنند در حالی که شاید فقط چند سند بیشتر به نام من باشد اما سهم من از هوا همان سهمی است که تک تک انسانهای روی کره زمین دارند، در شبانه روز چند وعده بیشتر غدا نمیخورم و برای خواب بیشتر از یک فضای محدود که هر انسانی میتواند اشغال کند را در برنمیگیرم.
چندی پیش گویا در راه معدن بودید که تصادف کردید و دو تن از سرنشینان خودرو هم جانشان را از دست دادند.
در مسیر معدن بودیم. من عقب نشسته بودم. یک کامیون در مسیر خاکی جلوتر از ما حرکت میکرد و گرد و خاک آن دید راننده را محدود کرده بود. به راننده گفتم که تند نرود اما او توجهی به گفته من نکرد، یک لحظه اقدام به سبقت کرد، از پشت کامیون که خارج شدیم شاخ به شاخ به کامیونی که از رو به رو میآمد برخورد کردیم. دو نفری که جلو نشسته بودند از دنیا رفتند. نفر کناری من آسیب جدی دید و تنها من دچار جراحت آنچنانی نشدم. اتفاق تلخی بود که خاطره بدی در ذهن من به جای گذاشت.
رسیدن مدال طلای المپیک به کمیل قاسمی اتفاق بزرگی است. این معتبرترین مدال در کشتی ایران است. همه کشورها بخصوص روسها و آمریکاییها همواره به دنبال این مدال هستند. کشتی در سنگین وزن یک چیز دیگر بوده و اوج مبارزه است. به هر حال بهترین مدال تاریخ کشتی ایران به کمیل رسیده است. تمام مدالهایی که تا امروز گرفتهایم یک طرف و این مدال یک طرف. علیرضا دبیر بچه پایین شهر بود. جسارت داشته و آمده یک جایگاهی را برای خود درست کرده که میتواند ارتباط بگیرد. من با یکسری از خطمشیها و تفکرات او مشکل دارم اما این آدم توانست در این محیط گلیم خود را از آب بیرون بکشد. آدم موفقی است و حالا اینکه راهش درست است یا نه و اینکه من راهش را میپسندم یا نه به کنار. دبیر چون در کشتی موفق بود، آمد و در شورای شهر هم عملکرد موفقی داشت و مطمئناً در جای دیگر هم موفق خواهد شد.
- 17
- 6
امیر
۱۴۰۰/۷/۲۹ - ۰:۵۹
Permalink