«تالقان، بزرگترین شهر تخارستان است، واقع در دشت، ولی مسافت آن تا کوهسار زیاده از یک تیر پرتاب نیست. اطراف آن را باغات احاطه کرده و از نهر عظیمی سیراب میگردد. پهناوری آن برابر یکسوم بلخ است» یاقوت حموی در معجمالبلدان، شهر تالقان، مرکز ولایت تخار کشور افغانستان را اینطور توصیف کرده. ولایتی که محمد بشارت در تحقیقی با نام افغانستان: فقر به روایت فقرا «بررسی اجتماعی نسبت فقر و دینداری در جامعه افغانستان» این منطقه را بهعنوان جامعه آماری خود برگزید تا نسبت فقر را در آن بسنجد و در نشستی در موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی درباره آن صحبت کند.
منطقهای که ٦٥درصد از ساکنانش زیر خط فقر و بیسوادند. ساکنانی ازبک، تاجیک و اقلیتی پشتون که با وجود ذخایر فراوان معدنی ازجمله معادن طلای سمتی، نورابه و معادن نمک یکی از ٥ ولایت بسیار فقیر افغانستانند و به گفته بشارت امروز فراموششدهاند و در وضع ناگواری به سر میبرند. انگیزه انتخاب این شهر هم فقر شدیدش بوده.
فقر گسترده در این شهر هم عاملی شده تا موسسه کوار که موسسهای برای هماهنگی کمکها برای افغان است، ٦٠٠ خانواده تالقانی را براساس معیارهای بانک جهانی معرفی کند تا کمک بگیرند. بر این اساس درباره وضع زندگی آنها تحقیق شد و با آنها صحبت کردند و مسائل مهمی از زندگیشان به دست آمد. بشارت هم همراه این تیم شد و ١٢ نفر از افراد این شهر را بهعنوان نمونه دقیق آماریاش مشخص کرد.
«به چشم دیدم که ریشسفید آن منطقه دست مسئولان کوار را بوسید. بوسیدن دست در فرهنگ مردم افغانستان نادرست است و نشان از عمق ذلت و خواری است. اگر یک اتفاق خانوادگی یا مشکلی بین افراد پیش بیاید، هرگز فرد مقصر حاضر نمیشود دست فردی که ضربه دیده را ببوسد و حاضر است به دادگاه برود. اما این فرد این کار را کرد. فقر این کار را با این مردم کرد.»
افرادی که برای پژوهش انتخاب شدند، زاده تالقان بودند و سنی بین ٣٢ تا ٥٢سال داشتند و شامل ٢ زن و ١٠ مرد میشدند. افرادی که حداکثر تعداد اعضای خانوادهشان ٦ نفر بود. «١٠نفرشان سواد نداشتند و ٢نفرشان سواد مکتبی داشتند. علت این موضوع هم فضای جنگ و ممانعت پدرانشان از ادامه تحصیل بود. امروز خودشان میخواهند فرزندانشان درس بخوانند اما فقر نمیگذارد. همچنین همسر هیچیک از مردان سواد نداشتند».
تمام این افراد به غیر از ٢نفرشان تجربه مهاجرت به ایران یا پاکستان را داشتند. تجربهای که بشارت اشاره چندانی به آن نمیکند ولی میگوید شغل اغلب مردان در این شهر موچیگری و کراچیکشی است. موچیگری همان کفاشی است و کراچیکشی هم شغلی است که در آن فرد یک گاری را که افراد در آن سوارند، میکشد.
بشارت با برگزیدن این جامعه آماری قصد طرح یک پرسش اساسی را دارد و آن هم این است که پاسخ فقرا به فقر چیست و چه چیز باعث شده آنها در این شرایط قرار بگیرند؟ جهان ذهنی و عینی آنها چگونه است؟
فقر از نگاه فقرا
«جهان ذهنی آنها دستکمی از جهان عینیشان ندارد. دنیای گذشته آنها را با توجه به اظهاراتشان بررسی کردیم. آنها براساس اتفاق خاصی فقیر نشدند. کسانی هستند که نسل در نسل فقیر بودهاند. در تمام مدت زندگیشان با پناه بردن به خدا و آموزههای دینی اعلام رضایت میکردند.» فقر در میان جامعه آماری برگزیده بشارت عنصری است که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده. افراد به پذیرش این فقر نهادینه شده در زندگیشان عادت کردهاند و برای همین هم سطح انتظاراتشان از آینده بسیار کم است. «قصد تعمیم این پژوهش را ندارم اما تجربه زیسته من میگوید مردم در چنین وضعیتی زندگیشان را اینگونه پذیرفتهاند. نابرابریها به نحوی تکرار شده که فرد عاجز از اندیشیدن برای خروج از این وضع است.»
علت فقر افرادی که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفتهاند به سه بخش تقسیم میشود؛ عدهای از آنها علت فقرشان را الهی-موروثی میدانند، یعنی فقری که برایشان ایجاد شده دست تقدیر است و خدا خواسته که چنین باشد. علاوه بر آن به نقش پدر و خانواده اشاره در گسترش فقرشان اشاره میکنند. پدری که فقیر بود، پسرش هم فقیر میشود. این فقر از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و مانند وردی در گوش مردمان فقیر خوانده میشود. گروه دیگر الهی-موروثی- اجتماعی به فقرشان مینگرند. به این معنا که گذشته از نقش الهی-آسمانی و نقش خانواده، به شرایط جنگ و مهاجرت اشاره میکنند. جنگی که سالیانسال است که پایش را از گلوی مردم برنداشته و آنچنان حضور ملموسی دارد که جایش هیچ کجای زندگی مردم خالی نیست.
گروه سوم فقرشان را الهی-اجتماعی میدانند، یعنی نقش خانواده در نگاه این افراد دارای اهمیت نیست. میگویند اگر اتفاقی برایمان افتاده فقط نقش تقدیر و سختی است که جامعه بر آنها تحمیل کرده است. تصویر خدا در ذهن آنها عنصری است که فقر و ثروت میآفریند. آنها به نجات نمیاندیشند، به بقا میاندیشند، به یک زندگی بخور و نمیر که صرفا بتوانند در هوای آن نفس بکشند و تنها راهحل از نظرشان این است که ثروتمندان به دادشان برسند یا در دل مسئولان رحمی ایجاد شود که بیایند و آنها را از این وضع نجات دهند.
بیهیچ تقلایی
«اردک را در آکواریومی میگذارند و دورش را ماهی میریزند و شیشهای را بهعنوان حائل ماهیها و اردک میگذارند. اردک هرچه میخواهد به ماهی برسد نمیتواند و به شیشه برخورد میکند. بعد از مدتی شیشه را برمیدارند اما اردک دیگر تمایلی برای رفتن به سمت ماهیها ندارد. هیچ تقلایی برای رسیدن به آنها نمیکند.» بشارت میگوید این شرایط فقرایی است که سالیان سال در شرایط فقر قرار گرفتهاند. این نگرشها تبدیل به شیشه میان مطلوب امروزشان و آینده شده است و به آنها اجازه نمیدهد. تجربه دیدن نابرابری در زمان طولانی توانسته این ذهنیت را ایجاد کند که حتی اگر بخواهی نمیتوانی.
قابلیت تشخیص عوامل اصلی فقر را نداشتهاند. درحالیکه فقر محصول استبداد، استعمار تاریخی و جنگ طولانی مدت است. نظام اقتصادی که فقرپرور است. عدم توزیع فرصتهای برابر، عاملی شده که فقر گسترده شود و این نگرش آنها عاملی خواهد بود که فرزندانشان هم این فقرا را به راحتی بپذیرند. اینها تمام راهها را بر روی خود بسته میدانند، بنابراین مجبورند وضع خود را توجیه کنند و مسأله این است که بتوان زمینه انتخابات متفاوت را ایجاد کرد. باید به آنها فهماند که این سرنوشت را خدا نیافریده، بلکه خلق خدا این وضع را برای شما ایجاد کرده است.
یکی از گزینههایی که میتوان زندگی آنها را تغییر داد، گسترش همین نگرش است. «علوم انسانی باید همگانی و در میان مردم پخش شود و همانطور که من را اینجا آورده تا برای شما صحبت کنم، شاید بتواند آن مردم را هم آزاد کند»
بشارت معتقد است که حضور خارجیها در ١٦سال گذشته که در این کشور حاضر بودند، هیچ اثری بر زندگی مردم نداشته و از طرفی زندگیشان را به سمت و سوی منفی هم سوق داده است.
در تمام این سالها کشورهای انگلستان، شوروی، آمریکا و چندین و چند کشور دیگر با هدف فقرزدایی و خوشبختی مردم به افغانستان آمدند اما نتیجه مثبتی دربرنداشت و در تمام این مدت جنگ ادامه داشت و همچنین مردم از خیلی از جهات عقبگرد هم داشتهاند. «درحال حاضر سطح فقر و کشت و کشتار آنقدر محسوس است که دیگر آدم را خسته میکند. در هیچ زمانی تا این میزان سختی در زندگی مردم گسترده نبود. بنابراین از خارجیها میخواهم که بگذارند یا ما ویران شویم و از صحنه دنیا پاک شویم یا خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم.»
بانک جهانی در گزارش از «تحلیل فقر» در سال ٢٠٠٥، فقیربودن را گرسنگی آدمها میداند، در نداشتن سرپناه، فقر ناتوانی بیماری و مراجعه به پزشک، در دسترسی نداشتن به مدرسه و ناآشنایی با خواندن، فقر نداشتن شغل، هراس از آینده و هر روز فقط زنده ماندن برای همان روز میداند، فقر مرگومیر کودکان به دلیل دسترسی نداشتن به آب پاکیزه، فقر بیقدرتی و نداشتن آزادی میداند.
معیار بانک جهانی برای تعیین خط فقر مطلق هم درآمد روزانه کمتر از دو دلار است. «این آمار ١٠سال قبل بانک جهانی است. امروزه این معیار خیلی متفاوت است. حالا مردم با درآمد ٣ تا ٤دلار هم زندگی مناسبی ندارند.»
این درحالی است که معیار دولت افغانستان برای تعیین خط فقر، درآمد ١,٢٥ دلار در روز است که با توجه به تعریف فقر و خط فقر مطلق و شاخصهای آن، جمعیت ٣٩.١درصدی در ذیل خط فقر مطلق دستهبندی شده و قرار میگیرند و در زندگی آنها عدالت هیچ معنایی ندارد. معنای عدالت در تعریفی که بشارت از آن ارایه میدهد، شامل انصافداشتن و دادگربودن، قراردادن هر چیز در جای خودش و تامین مصلحت عمومی به بهترین وجه ممکن است که با توجه به این تعاریف، عدالت عنصری است که در زندگی این مردم وجود ندارد و برای بروز آن هم تقلایی انجام نگرفته است.
اما در این میان دین نقش پررنگی دارد. عنصری که بهعنوان سومین مفهوم مورد توجه این پژوهش است، دین است. بشارت میگوید: «مارکس دین را بهعنوان وسیله و ابزار توجیه زندگی امروزی و دورکیم عامل خلق امید و همبستگی اجتماعی میداند. وبر بر این عقیده است که وضع فردای هر جامعه حاصل وضع امروز و اندیشه امروز او است.» بر این اساس آنها به نجات و رهایی فکر نمیکنند، بلکه به دوام و بقای حیات میاندیشند. برای اندکی بهتر شدن، واسطهای را در عالم عینی متصور نبودند، بلکه بهترشدن را در عالم بالا و آسمان جستوجو میکردند.
از عوامل تاثیرگذار چون دولت کارآفرین، برنامهمحور و عدالتپیشه سخن نمیگفتند. در برابر ظلم و افرادی که با سرقتها و چپاولها و غصب ملکیتهای عام به ثروتهای هنگفت دست پیدا کردهاند، آرزوی توفیق و هدایت میکردند. «دینی که پیامبرش آن را نویدبخش استقرار عدالت و کاهش فاصلههای طبقانی و مبارزه میداند، امروز در جامعه آماری در لباس توجیهگری فقر و سقف شیشهای مشروعیتبخش نابرابری ایفای نقش میکند.
نابرابریای که عدهای را در پشت هتل و به جمع کردن غذاهای ریخته شده مشغول میکند و عدهای را به گذراندن تعطیلات ماهانه در کشورهای خارجی.» بشارت دوای درمان بیماری فقر گسترده در افغانستان را همگانیشدن آموزش، ورود روشنفکران مسئول در جامعه، پایان حضور خارجیها، تاسیس پژوهشگاههای علوم انسانی و مراکز پژوهشی اسلام و توسعه میداند. نکاتی که بسیاری از آنها درحال حاضر جای خالیشان بسیار احساس میشود. «هر شبکه تلویزیونی را که روشن کنید، عدهای بهعنوان تحلیلگر در آن نشسته و به تحلیل اتفاقات افغانستان و دنیا میپردازند اما اینها روشنفکرانی نیستند که بتوانند برای جامعه مفید باشند یا کاری برای بهبود وضع زندگی مردم انجام دهند.» مردمی که فقرشان را به جان خریدهاند، هر روز بیش از گذشته در وضع زندگی که به آنها به ارث رسیده غرق میشوند.
- 9
- 3