دونالد ترامپ در زمان اعلام استراتژي جديدش، هشدار داده که ديگر در برابر پناهگاههاي امن تروريسم در پاکستان آرام نخواهد نشست. هرچند ادعاها، شواهد و مدارک فراواني براي دخالت پاکستان در بروز ناامنيهاي امروز افغانستان وجود دارد اما در مقابل اسلامآباد با رد اين اتهامات، خود را از قربانيان تروريسم ميداند. روسيه و چين دربرابر اتهامهاي آمريکا در کنار پاکستان ايستادهاند.
انتقادهاي صريح و بيپرده پکن و مسکو نسبت به محتواي ضدپاکستاني استراتژي جديد ترامپ، به روشني نشان ميدهد که اين دو ابرقدرت آسيايي، علاقهمندند تا معادله استراتژيک کنوني حاکم بر جنوب آسيا را بشکنند و بهاينترتيب، آمريکا و ناتو را با چالشها و تنگناهاي بيشتري در مأموريت دشوار و فاقد آينده مطمئن افغانستان قرار دهند. موضوع ديگري که ميتواند به تسريع اين تغيير کمک کند، همذاتپنداري راهبردي پکن و مسکو با گروه طالبان و احساس خطر عميق و آشکار آنها از توسعه پرسشبرانگيز فعاليتهاي گروه تروريستي داعش در افغانستان است.
آنها از اين ميترسند که داعش در سکوتي مبهم و سؤالبرانگيز، روزبهروز دامنه فعاليتهايش را بيشازپيش به مناطق امن شمال و شمال شرق افغانستان، در مرزهاي مناطق نفوذ روسيه و چين گسترش دهد؛ لذا روسيه آشکارا اعلام کرده است که با طالبان بهمثابه يک نيروي بازدارنده دربرابر توسعه قلمروی سلطه داعش در افغانستان ارتباط دارد. ازسويديگر، به تأخير افتادن سفر ازپيش برنامهريزي شده وزير امورخارجه پاکستان به آمريکا و جايگزين شدن آن با سفر به روسيه، چين و ترکيه، پيام مشخصي براي واشنگتن دارد؛ اينکه تغيير رويکرد آمريکا از پاکستان به هند، به معناي پايان روابط استراتژيک اسلامآباد- واشنگتن خواهد بود؛ البته پاکستان قادر است به سرعت جاي آمريکا را در سياست خارجياش با متحدان بزرگ تازه پر کند.
براي تحليل نقش و جايگاه پاکستان در بيثباتي و ناامني افغانستان و آينده اسلامآباد در استرتژي جديد ترامپ براي افغانستان، گفتوگويي را با دکتر عبدالمحمد طاهري، اولين مستشار و رايزن فرهنگي وزارت امورخارجه ايران در وزارت معارف افغانستان، کاردار سابق ايران در افغانستان و کارشناس ارشد مسائل غرب آسيا و تحليلگر ويژه حوزه افغانستان و پاکستان ترتيب دادهایم که در ادامه ميخوانيد:
در يک نگاه کلي نقش اسلامآباد را در کنار عواملي چون آمريکا و ناتو، وضعيت و اختلافات احزاب داخلي افغانستان در به وجود آمدن شرايط نابسامان امروز اين کشور را چقدر مؤثر ميدانيد؟
از همان زمان شکلگيري دو کشور تا به امروز، همواره درگيريهايي ميان پاکستان و افغانستان به دلايل مختلف وجود داشته است اما پاکستان با پايان جنگ با هند و مجهزشدن به سلاح هستهاي درپي اعمال نفوذ خود در منطقه غرب آسيا و کشورهاي همجوار خود بهعنوان يک قدرت منطقهاي بوده است. افغانستان هم بهدليل شرايط و وضعيت نامطلوب سياسي، اقتصادي و نظامي همواره با نوعي ضعف در اداره امور خود دست به گريبان بوده که محمل بسيار مناسبي براي جولان پاکستان بوده است. هرچند خود پاکستان نيز همواره و به صورتي نسبي دچار درگيري و تشتت داخلي، بهويژه بر سر انتقال قدرت بوده، لذا پاکستان هم در طی اين دوران شرايط آرامي را تجربه نکرده است.
ازهمينرو هم شرايط پاکستان از نظر امنيتي اگر بدتر از افغانستان نباشد، به همان اندازه از نبود امنيت رنج ميبرد اما مسئله اساسيای که در بروز ناامني روي ميدهد، به مرزهاي دو کشور بازميگردد، از خود مناقشات مرزي تا مسائلي که در آنها روي ميدهد. به عبارت ديگر، مزر مشترک پاکستان با افغانستان به قدري فاقد کنترل و ثبات است که به راحتي مانند گذشتن از يک خيابان ميتوان در اين مرزها تردد کرد.
مضافا در اين مرزها هرگونه جرم و جنايت سازمانيافته و غيرسازمانيافته، از قاچاق سلاح تا توليد و توزيع موادمخدر و حتي قتل صورت ميگيرد اما از جهت سياسي هم همانطور که بيان شد، پس از دستيابي اسلامآباد به سلاح اتمي و ساماندادن به ارتش، اين کشور به دنبال محلي براي گسترس نفوذ خود بوده است که بهدليل درگيريهاي داخلي و نبود دولت مرکزي قدرتمند در رأس امور اين کشور،
افغانستان هدف گسترش نفوذ پاکستان قرار گرفت. ازسويديگر هم بهدليل اينکه خود پاکستان محل مناسبي براي پرورش و رشد گروههاي تروريستي بوده، لذا اين کشور، نه از طريق ارتش و به صورت مستقيم بلکه از طريق تحريک و تسليح و حمايت از اين گروهها براي نفوذ و اعمال فشار در خاک افغانستان استفاد کرده است اما در اين ميان اين نکته نبايد فراموش شود که بهدليل قدرت روزافزون ارتش و بهويژه ISI امروز اين دو نهاد به صورتي کاملا مستقل از دولت مرکزي در پاکستان عمل ميکنند.
ازهمينرو با در کنار هم قراردادن دو تکه پازل ناامني در افغانستان، يعني ارتش پاکستان و گروههاي تروريستي به راحتي ميتوان دريافت که اين نقش کليدي (تحريک و تجهيز گروههاي تروريستي) را فقط ارتش پاکستان و ISI برعهده دارد اما ارتش هم در يک پروسه زمانبر و برنامهريزي شده تقريبا ۱۰ ساله در حمايت از طالبان توانست آنها را به قدرت برساند؛ لذا ميبينيد که بعد از تشکيل دولت طالبان، دومين کشوري که بعد از عربستانسعودي اين دولت را به رسميت شناخت پاکستان بود.
جداي از نفوذ، دلايل ديگر نقشآفريني منفي اسلامآباد در تحولات افغانستان در طی اين دوران چيست؟
جداي از گسترش نفوذ بهعنوان هدف اصلي پاکستان براي دخالت در امور افغانستان، دليل ديگر را ميتوان امتيازگيري اسلامآباد از واشنگتن با فشار بر کابل دانست. پاکستان به صورت سهميهاي از ايالاتمتحده حمايتهاي گستردهاي را دريافت ميکند اما براي عدم کاهش و از طرف ديگر حتي افزايش اين بودجه و حمايتهاي واشنگتن، همواره پاکستان به دنبال بيثباتي در افغانستان بوده است. درهمينراستا هم با چنين دخالتهايي از جانب پاکستان، اختلافات بسيار جدي و شديدي بين مقامات و سران دو کشور پديد آمده،
به گونهاي که اشرف غني، رئيسجمهوري افغانستان در اظهارنظري رسمي اعلام کرد که «اسلامآباد را براي تمام دخالتها و مشکلاتي که براي افغانستان به وجود آورده، نخواهيم بخشيد»؛ البته اين دست از اظهارنظرها چندان تازگي ندارد و بارها مقامات افغان چنين سخناني را عليه پاکستان داشتهاند. حتي در دورهاي نمايندگان پارلمان افغانستان به صورت جدي به دنبال قطع رابطه ديپلماتيک با پاکستان بودند و براي تصويب آن به تحصن هم دست زدند.
اما دليل حمله ترامپ به پاکستان درباره استراتژي جديد واشنگتن براي افغانستان چه ميتواند باشد؟
علاوه بر خود افغانها، ايالاتمتحده هم مستندات قويای در دست دارد که امروزه داعش، طالبان و القاعده در حال نزديکي استراتژيکي به همديگر بهدليل منافع مشترک هستند. ازسويديگر، داعش پس از سوريه و عراق به دنبال سرزمين ديگري براي خود ميگردد. اين سرزمين را در افغانستان جسته است و اکنون با همان عملکرد در عراق و سوريه در خاک افغانستان هم عمل ميکند و در اين مسير هم با رگههاي راديکال جهادي مانند طالبان افغانستان و پاکستان در ائتلاف و اتحادي رو به گسترش در خاک افغانستان در حال فعاليت است؛
لذا واشنگتن و ترامپ در استراتژي خود براي افغانستان به دنبال متوجهکردن اسلامآباد به اين نکته هستند که عدم حمايت از دولت مرکزي افغانستان در تأمين امنيت و کنارنگذاشتن سياست حمايت از گروههاي تروريستي مانند طالبان، به قطع يا حداقل محدود شدن کمکهاي مالی- تسليحاتي ايالاتمتحده منجر خواهد شد اما پاکستان هم در مقابل داراي دولتي سازمانيافته با اقتداري مرکزي است و يقينا در قبال اين اتهامات واشنگتن و ترامپ چنانکه شاهد بوديم، موضع جدي و تندي گرفت. هر چند پاکستان با اين مواضع ضمن رد اتهامات ترامپ، خود را قرباني تروريسم معرفي ميکند اما واقعيت اين است که ناامن بودن افغانستان و بيثباتي در اين کشور تا حد بسيار زيادي به دخالتهاي پاکستان بازميگردد.
شما به واکنشهاي پاکستان در مقابل اتهامات ترامپ اشاره داشتيد اما دليل اين حجم از واکنشها در سطح و لحني تند و شديد اسلامآباد، از شخصيتها و احزاب گرفته تا مردم و مسئولان را ناشي از راستي ادعاي عدم دخالت در امور افغانستان ميدانيد يا اينکه اسلامآباد پس از دوره روابط سرد خود با واشنگتن در زمان اوباما، انتظار پررنگشدن اين روابط را در دوران ترامپ داشته که اکنون درست در نقطه عکس اين انتظارات با اظهارات تند ترامپ مواجه ميشود؟
آنچه در واقعيت ميداني منطقه غرب آسيا ميگذرد، بيانگر اين نکته است که نهتنها پاکستان از مسببان اصلي بيثباتي در افغانستان به شمار ميآيد بلکه همانطور هم که قبلا گفتم، خود اين کشور هم در داخل با نوعي از بيثباتي و تشتت روبهرو است اما گذشته از اين واقعيت همه بر اين مسئله آگاهند که مرزهاي مشترک پاکستان به مقصد صدور تروريستهايي بدل شده که در خاک خود آموزش داده است. هرچند در دورهاي هم اقتدار دولت مرکزي پاکستان بهدليل جولان گروههاي تروريستي به چالش کشيده شد و براي دفع اين تهديد دست به اقداماتي براي سرکوب اين گروهها بهويژه طالبان در مرزهاي مشترک با افغانستان زد اما اين دست از اقدامات موردي نميتواند
استراتژي اسلامآباد را در تسليح و حمايت از اين گروهها توجيه کند لذا تمامي اين نکات بيانشده متذکر اين نکته است که کل واکنشهاي پاکستان با آن شدت، تنها و تنها جنبه نمايشي و سياسي دارد زيرا پاکستان نميتواند در صحنه بينالملل خود را مسئول بيثباتي افغانستان معرفي کند تا زير بار اين اتهام در جامعه جهاني و نزد افکار عمومي دنيا قرار بگيرد. هرچند اين مواضع تند باعث جديتر شدن قطع روابط و کمکهاي واشنگتن به اسلامآباد است و اين مسئله براي پاکستان يقينا گران تمام خواهد شد زيرا فلسفه اين کمکها از همان ابتدا ايمن کردن مرزهاي مشترک خود با افغانستان بوده است اما از طرف ديگر واشنگتن از وجود سلاحهاي هستهاي در منطقه غرب آسيا بسيار نگران است. در جريان خروج شوروي از افغانستان، بخش مهمي از سلاحهاي هستهای شوروي به دست طالبان افتاد، ازهمينرو هم ايالاتمتحده همواره از تروريسم هستهاي هراس داشته و روي آن بسيار حساس است.
بيشترين تهديدي که پاکستان ميتواند از مرزهاي خود به افغانستان داشته باشد، تسليح گروههاي تروريستي به سلاح اتمي است. همانطور که گفتم پس از خروج شوروي از خاک افغانستان اين سلاحها در دست طالبان افتاد که در مرزهاي مشترک با پاکستان به فروش ميرسيد. اسناد اين ادعاي من موجود است؛ بنابراين سايه اين تجربه در منطقه وجود دارد لذا واشنگتن به خوبي آگاه است که در صورت تداوم تنش و ناامني در افغانستان و حتي پاکستان که طليعه آن وجود دارد، شايد در آينده سبب شود که گروههاي تروريستي هم علاوه بر دولت مرکزي اسلامآباد، به سلاحهاي اتمي دست يابند زيرا اين گروهها با رگههايي از قدرت در پاکستان در ارتباط هستند؛
البته بايد گفت که واشنگتن هم بر اين ارتباطات به خوبي واقف است و دليل اصلي نگراني ايالاتمتحده به همين مسئله بازميگردد؛ لذا براي تحليل اين بعد بايد پشتپرده بازي قدرت را ديد و حرکت مهرهها را بررسي کرد. براي تصديق اين مسئله هم به ماجراي کشتهشدن بنلادن رجوع ميکنم. همه ميدانند که بنلادن در پاکستان کشته شد اما مسئله اينجاست که پاکستان يا از عمليات آمريکا در خاک خود اطلاع داشته يا نداشته، اگر اطلاع داشته، پس نتيجه آن اين است که پاکستان جولانگاه واشنگتن است اما اگر اطلاع نداشته، پس ادعاي حراست شديد از مرزهاي مشترک با افغانستان بهشدت زير سؤال ميرود. چگونه نيروهاي آمريکايي از مرز وارد خاک پاکستان شده و دست به عمليات شکار بن لادن ميزنند. هرچند برخي شواهد هم بر همکاري نيروهاي پاکستان و آمريکا در جريان کشتهشدن بن لادن حکايت دارد.
علاوه بر پاکستان اکنون هند هم بهواسطه استراتژي ترامپ به صحنه افغانستان اضافه شده است اما دهلينو هم در راستاي ادعاهاي کابل اعتقاد دارد که عامل تشديد تنشها در منطقه غرب آسيا، پاکستان است. ازسويديگر، بهدليل اينکه هند در هماهنگي کامل با آمريکا قرار دارد، به احتمال فراوان هم در مبارزه با تروريسم و هم در بازسازي افغانستان شرکت خواهد کرد که اين مسئله باعث محاصره ژئوپولیتيک پاکستان از سوي دو کشور هند و افغانستان و افزايش ارتباطات آنان خواهد شد. در بستر اين مسائل، چه سناريويي را براي پاکستان در استراتژي ترامپ متصور هستيد؟
آمريکا قطعا از سوي هند و افغانستان خواهان تسلط بر پاکستان است. ازهمينرو اين تنگنا از بعد سياسي براي اسلامآباد در استراتژي ترامپ در آينده وجود دارد که احتمال تسري آن در صورت عدم همکاري پاکستان به مسائل ژئوپولیتيک هم را نبايد از نظر دور داشت که واشنگتن ميتواند اين سناريوي پاکستان را به مسائل و تحريمهاي اقتصادي هم بکشاند اما مهمترين مسئله اين است که پاکستان به نظر نميآيد توان مبارزه با اين بازيگران مهم و در همه ابعاد سياسي، نظامي و اقتصادي را داشته باشد زيرا وضعيت سياسي- اقتصادي اين کشور بهويژه در حوزه امنيت داخلي هم در بستر تفاوتهاي مذهبي- قومي، شرايط تقريبا پرتنشي را دارد.
اين مسئله علاوه بر جولان قدرت ارتشي است که هر از چندگاهي با دخالت در ساختار قدرت سياسي، مسائل و تنشهايي را به وجود ميآورد. پس تحت فشار قرارگرفتن اسلامآباد، آن هم به صورت همزمان از جانب آمريکا و هند و تقويت مرزهاي مشترک از سوي افغانستان ميتواند پاکستان را در موضع انفعال کامل قرار دهد، لذا اين سناريو که پاکستان با تداوم سياستهاي اعمالي خود براي امتيازگيري و گسترش نفوذ خود در افغانستان تلاش خواهد کرد را بايد ناديده گرفت زيرا از يک سو توان و پتانسيل چنين اقداماتي در پاکستان وجود ندارد و ازسويديگر، قطعا واشنگتن اجازه تداوم چنين سياستهايي را نخواهد داد.
واشنگتن تنها با قطع کمکهاي خود به اسلامآباد به راحتي ميتواند اين کشور را به خط خود بازگرداند چون که باز تأکيد دارم که تمامي اين کمکهاي آمريکا به پاکستان براي در اختيار داشتن اسلامآباد زير چتر خود بوده است؛ بنابراين به احتمال فراوان پاکستان با تعديل سياستهاي خود به همکاري با آمريکا گرايش پيدا ميکند و شايد هم کار به جايي برسد که ارتش هم زير نظر دولت مرکزي عمل کند که البته امروز چنين وضعيتي براي پاکستان متصور نميشود. ارتش در استقلال کامل از دولت و بدون پاسخگويي به کسي عمل ميکند.
اما نميتوان نقش دو ابر قدرت روسيه و چين را در همراهي با پاکستان ناديده گرفت. احتمال نزديکي اسلامآباد به پکن و مسکو وجود دارد؟
شايد در بستر تداوم تنشها اين نزديکي صورت بگيرد اما يقينا چين و روسيه که نماينده دوره کمونيسم هستند، براي مردم افغانستان و گروههاي جهادي راديکال هيچگونه جذابيت و محبوبيتي ندارند؛ بهويژه که داعش مسئوليت اصلي شکست خود را در سوريه فقط و فقط مسکو ميداند. حال اينکه مقامات واشنگتن از حمايت طالبان و ارتباطات قوي اين گروه با مسکو سخن گفتهاند، مسئله اينجاست که پس از حضور داعش در خاک افغانستان، معادله روسيه و چين به هم خورده است.
براي فهم بهتر اين مسئله بايد شرايط افغانستان را از لحاظ گروههاي تروريستي بهخوبي بشناسيم. امروز جريان اصلي تروريسم در افغانستان يا در زير چتر شکلگيري مجدد القاعده عمل ميکند يا نيروهاي راديکال بازمانده از جريان ملا محمد عمر يا شبکه تروريستي حقاني يا طالبان يا در نهايت حضور داعش در افغانستان که بخش بزرگي از اين عملياتها را مديريت ميکند. هرچند فارغ از اين پنج دسته عمده جريانات و گروههاي جزئي هم وجود دارند اما غالب ناامنيها در سايه عملکرد اين پنج دسته است و مسئله ديگر که در راستاي پاسخ به اين سؤال شما بايد مدنظر قرار گرفته شود،
اين است که هر چند داعش از لحاظ زباني، فرهنگي و اجتماعي تفاوتهاي اساسي با جامعه افغانستان دارد اما بهدليل خشونت و قوه قهريه خود توانسته هيمنه خود را در اين کشور به ظهور برساند و ازاينرو، هم با اين استراتژي و بهکارگيري رعب ميتواند خود را بر ساير گروههاي معارض تروريستي مانند طالبان تحميل کند. ازهمينرو و با توجه به اين نکته بايد گفت که طالبان از همان ابتدا موجوديتي از خود نداشته و حيات خود را در سايه القاعده و امروز در زير سيطره داعش ميديده است؛ بنابراين اگر امروز طالبان مسئوليت اين عمليات را برعهده نميگيرد، نشان از تأييد گفتمان سيطره داعش بر طالبان است. نبض ناامنيهاي امروز افغانستان در دست داعش است. بسيار بعيد هم هست که داعش بهدليل تفاوت فرهنگي نيروهاي خود با جامعه افغانستان، توان نفوذ در کابل را داشته باشد.
درست است که امروز در افغانستان ارتش، پليس، نيروهاي امنيتي و اردوي ملي بسيار ضعيف و متزلزل هستند اما به هرحال در آن منطقه حساس، شرايط و موانع متعددي براي انجام عمليات تروريستي وجود دارد. در بستر تمام اين نکات بايد گفت که محکوميت از سوي طالبان يک حرکت نمايشي براي دور کردن انگشت اتهام از سوي خود است. ازسويديگر هم جريان روسها فقط بهدنبال تقابل با آمريکاييهاست و لاغير. روسها بعد از ساقطکردن دولت طالبان حداقل ۱۰ سال در افغانستان حضور نداشتند در طی اين ۱۰ سال در زمینه معادلات قدرت در افغانستان از واشنگتن عقب افتادند لذا براي جبران آن، ابتدا با حضور ديپلماتيک شروع کردند، بعد گرايش به سمت گروههاي معارض پيدا کردند تا به دولت مرکزي افغانستان نشان دهند که هنوز روسيه يک پاي قدرت است؛
لذا روسها بهدنبال ايجاد و بازگشت تمام يا بخشي از هيمنه سابق خود در اين کشور هستند اما مسئله اينجاست که نميتوانند به اين اهداف دست يايند و مانند سابق خيلي قدرتمند ظاهر شوند زيرا اگرچه آمريکاييها در بخشي از خاورميانه بهويژه سوريه از روسها عقب ماندهاند اما درباره افغانستان حداقل به اندازه ۱۰ سال جلو هستند و نکته مهمتر همانطور که پيشتر هم گفتم، عليرغم اينکه روسها افغانستان را در گذشته اشغال کردهاند و چندين سال در اين کشور حاکم بودهاند اما بهواسطه عملکرد شوروي سابق، مردم افغانستان هيچ نگرش مثبتي به آنها ندارند. به اين دليل مسکو بعيد است بتواند معادله قدرت را در افغانستان چندان تغيير دهد.
اما مصداق همين استراتژي ترامپ و اشاره به مشارکت در مسائل افغانستان در دوره بوش پسر هم در قبال پاکستان پي گرفته شد که در آن زمان، اسلامآباد با يک سياست يک بام و دو هوا، در ظاهر همراهي و حمايت خود را از واشنگتن داشت اما در لايههاي پنهاني به حمايت و تسليح گروههاي تروريستي ميپرداخت اما آيا پاکستان و بهويژه ISI توان اعمال اين سياست را در دوره ترامپ خواهد داشت؟
باز هم تکرار ميکنم، يکي از دلايل حمايت پاکستان از گروههاي تروريستي براي بيثباتي افغانستان بهويژه پس از آغاز سالهاي هزاره سوم، فشار بر کابل براي کسب امتياز بيشتر از واشنگتن است، چون که بودجه نظامي و کمک واشنگتن رقم قابلتوجهي است و پاکستان هم با تنشآفريني به دنبال افزايش اين بودجه و سهميهاش به بهانه کنترل شرايطي بوده که خودش ناايمن کرده است اما درباره سؤال شما، تمامي رؤسايجمهوري آمريکا از طيف جمهوريخواهان در سياست خارجي خود به دنبال تشديد فشار بر کشورهايي مانند پاکستان بودهاند تا بتوانند آنها را در راستاي اهداف خود وارد بازي کنند اما نکته اينجاست که ارتش پاکستان و ISI مانند ترکيه به قدري قدرتمند هستند که توان انجام هر اقدامي را دارند. از کودتا گرفته تا اعدام و حتي ترور رؤساي دولت و نخستوزير
؛ ازهمينرو هم دولت تقريبا هيچگاه توان به زير يوغکشيدن ارتش را نداشته است. يعني ارتش به قدري در تقابل با دولت عمل ميکند که نافرماني از نخستوزير يا رئيسجمهوري، امري عادي در پاکستان محسوب ميشود؛ بنابراين احتمال اينکه پاکستان بهويژه ارتش و ISI همچنان سياستهاي حمايتي خود را زير لواي اين شعار که خود هم از قربانيان تروريسم هستيم را ادامه دهد، وجود دارد اما يقينا ارتش براي حفظ بقا و گسترش نفوذ به دنبال تداوم سياستهاي اعمالي خود در گذشته خواهد بود؛ لذا من معتقدم که ارتش و ISI از چنين مهارتي براي به کار گرفتن سياست يک بام و دوهوا را خواهند داشت.
اما اگر پاکستان بتواند بخشي از بدنه طالبان بهويژه طالبان ميانهرو را پاي ميز مذاکره بکشد، ميتواند تا حد بسيار زيادي نفوذ خود را در خاک افغانستان افزايش دهد زيرا در برنامه پترائوس قرار بود که کنترل و اداره بخشهايي از خاک افغانستان به طالبان واگذار شود. آيا پاکستان از اين راهکار براي افزايش نفوذ خود استفاده خواهد کرد و طالبان را پاي ميز مذاکره خواهد کشاند؟
به اعتقاي من چنين اتفاقي نخواهد افتاد زيرا اساسا کشاندن طالبان، خود بهعنوان يک عمال بازدارنده در سياست گسترش نفوذ پاکستان عمل ميکند.
اما اين شيوه با کمترين هزينه، بيشترين فايده را خواهد داشت؟
بله، من هم معتقدم که اين برنامه کمهزينه است اما در صحنه ميداني و عرصه واقعي تحولات بايد ديد که اين برنامه تا چه اندازه توان اجرايي شدن را دارد که من مشکلات فراواني را براي اجراييشدنش ميبينم. اولا همانطور که گفتم خود ارتش پاکستان و ISI علاقهاي به پيادهکردن اين مسئله ندارند؛ ثانيا طالبان و داعشي که عامل اصلي ناآرمي در افغانستان به شمار ميآيند، ميلي به مذاکره ندارند. از همه مهمتر حتي با درنظرگرفتن تمايل برخي از گروههاي تروريستي مانند طالبان، توان کشاندن تمامي اين گروهها پاي ميز مذاکره وجود ندارد، چون که اسلامآباد تسلطي بر همه گروهها ندارد.
اين مسئله باعث ميشود هر از چندگاهي هم در خود پاکستان عملياتهاي تروريستي روي دهد. از آن گذشته، حتي اگر پاکستان بتواند بخشي از بدنه طالبان را پاي ميز مذاکره بکشاند، بلافاصله از جانب ساير گروهها حذف سياسي و حتي فيزيکي خواهد شد. پس بازگشت طالبان به دولت افغانستان بسيار دور از ذهن است، چون که بازگشت طالبان در سايه مذاکره و سازش رخ ميدهد که اين گروه در طی دوران حضورش نشان داده است که ميلي به ديپلماسي و مذاکره ندارد. طالبان سازش را خيانت تلقي ميکند.
در بستر تمامي مسائلي که به تحليل آن نشستيم، آينده پاکستان در استراتژي جديد ترامپ را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
نزديکي هند به آمريکا در مدت اخير، بهويژه پس از سفر نخستوزير هند به واشنگتن، نگراني اسلامآباد را به شدت افزايش داده است که بايد سفر نخستوزير هند به اسرائيل را هم که در طی تاريخ رابطه دهلينو -تلآويو بيسابقه بوده را هم در نظر داشت. اين مسئله سبب شده تا پاکستان به انزوا کشيده شود اما در طی دوران گذشته، تنها راه خروج پاکستان از اين انزوا، اشاعه نامني بوده است که البته خود اسلامآباد هم از اين ناامنيها رنج برده است.
ازآنسو، ايالات متحده، نه براي حضوري کوتاهمدت به بهانه مبارزه با تروريسم که براي حضوري طولانيمدت و تنها با هدف گسترش نفوذ خود پس از دوره کوتاه عدم حضور در دوره اوباما، به دنبال رصد تمامي کشورهاي غرب آسيا بهويژه تهران است که ميزان نيروها، تعداد پايگاهها و نوع تجهيزات مؤيد اين مسئله است؛ بنابراين گروههاي تروريستي با بهانه قراردادن بازگشت نيروهاي آمريکايي و مبارزه با آنان به منازعات مسلحانه خود ادامه خواهند داد که پاکستان هم در اين ميان در عين همکاري و همراهي با آمريکا، با دميدن در بيثباتي، هم به دنبال گسترش نفوذ خود در افغانستان است و هم امتيازگيري از آمريکا. بايد ديد که در آينده آيا واشنگتن دوره ترامپ توان مهار سياستهاي يک بام و دوهواي اسلامآباد را خواهد داشت يا خير؟
عبدالرحمن فتحالهي
- 19
- 2