به عقیده بسیاری مترجمی از حرفههای درحال نابودی است. حرفهای که به اشکال و گونههای مختلف زمانی همتراز شغلهای الهی بود و افسانهها و اسطورهها درباره آن گفته میشد، حالا به نظر در معرض نابودی قرار گرفته است؛ مثل چاپچیهای حروف سربی که دیگر جایی در این صنعت ندارند یا اپراتورهای سوئیچکننده مخابرات که دیگر نیازی به آنها نیست. بسیاری فکر میکنند مترجمها در آینده جهان نقشی نخواهند داشت و این فناوری است که جای آنها را پر میکند.
نرمافزارها و ماشینهای ترجمهای که در کسری از زمان هر زبانی را به زبانی دیگر تبدیل کرده و در اختیار کاربر قرار میدهند. سرآمد همه آنها هم گوگل است که با سیستم ترجمه خودش انقلابی در ترجمه ماشینی ایجاد کرده و این خدمات را بهطور رایگان در اختیار کاربران قرار میدهد تا مترجمها بیش از گذشته در خطر از دست دادن شغل خود قرار بگیرند. اما واقعا سرنوشت مترجمها نابودی است؟ آیا وقت آن رسیده که مترجمها از پشت میزهایشان بلند شوند و به دنبال کاری دیگر بروند؟
داگلاس هافستادر نویسنده، مترجم و دانشمند علومشناختی در آتلانتیک مقالهای درباره ترجمههای ماشینی و بهطور ویژه سیستم ترجمه گوگل نوشته است. هافستادر برای کتاب «گودل، اِشر، باخ»، که همچنان مهمترین اثرش است، جایزه پولیتزر و کتاب ملی آمریکا را کسب کرده است. هافستادر در نوع خود فیلسوف عجیبی است، به زبانهای مختلفی تسلط دارد و در حوزه هوش مصنوعی و علومشناختی دارای کرسی است. او که از نزدیک فعالیتها و پیشرفتهای این حوزه را رصد میکند، نظر و نتیجهاش از وضع فعلی و آینده ترجمههای ماشینی میتواند امیدبخش باشد یا نسخه مترجمها را در هم بپیچد.
مقاله هافستاندر نه یک نوشته علمی متناسب نشریات تخصصی که یک نوشتار ساده است و از آنجایی که ترجمه و کاربران ترجمه گوگل گستردهای عام دارند، میتواند برای عموم جذابیت داشته باشد. اما ترجمه این مقاله کار چندان آسانی نیست. ترجمه جملات و کلماتی که خود درباره برگرداندن زبانهایی به یکدیگر هستند، کمی ترجمه را با چالش روبهرو میکند. برای درک بهتر نظر نویسنده برخی از مثالها مانند ترجمه از چینی به انگلیسی حذف شدهاند و تغییرات گستردهای در سایر نمونهها و توضیح آنها انجام شده تا مخاطب فارسیزبان راحتتر با متن همراه شود. این نمونهها و توضیح آنها و همچنین چندخطی که در کروشه آمده از مترجم است.
در یکی از مهمانیهای آخر هفته، دوست من فرانک، یکی از دوستان دانمارکی خود را به همراه آورده بود. فرانک در کودکی در دانمارک زندگی کرده بود و مادرش اهل این کشور بود، به همین خاطر میدانستم که فرانک دانمارکی را بهخوبی صحبت میکند. دوست او هم مانند سایر اهالی کشورهای اسکاندیناوی انگلیسی را بسیار صریح صحبت میکرد. با اینحال، در طول صحبتها متوجه شدم که هر دو برای ایمیلزدن از سرویس ترجمه گوگل استفاده میکنند.
فرانک پیامی را به زبان انگلیسی مینوشت، بعد آن را در گوگل ترنسلیت به دانمارکی برمیگرداند و دوستش هم عکس این کار را انجام میداد. خیلی عجیب بود! چرا دو آدم باهوش که زبان دیگری را بهخوبی صحبت میکنند، باید چنین کاری کنند؟ تجربه من در استفاده از ماشینهای ترجمه همواره به افزایش تردیدم در استفاده از آنها منجر شده است. اما تردید من نقطه اشتراکی با این دو نفر نداشت. در حقیقت، افراد فرهیخته زیادی شیفته برنامههای ترجمه شدهاند و نکتهای برای انتقاد از آنها ندارند. این موضوع حسابی من را گیج کرده است.
بهعنوان یک عاشق زبان و مترجمی شیفته و همینطور یک متخصص علومشناختی و کسی که در طول عمر، ذکاوت هوش انسانی را تحسین کردهام، در طول دهههای گذشته تلاشهای زیادی برای استفاده از ترجمه ماشینی انجام دادهام. اواخر دهه٧٠میلادی بود که به این موضوع علاقهمند شدم و بهطور اتفاقی با نامهای روبهرو شدم که وارن ویور، ریاضیدان و از نخستین حامیان ترجمه ماشینی به نوربرت واینر، از شاخصترین افراد علم سايبرنتيک نوشته بود.
در آن نامه ویور ادعاهایی جذاب کرده بود که امروز شهرت زیادی پیدا کرده است: وقتی به مقالهای به زبان روسی نگاه میکنم، میگویم «این متن واقعا به زبان انگلیسی نوشته، اما به نشانههایی بیگانه کدگذاری شده است.اکنون میخواهم این کدها را رمزگشایی کنم.»
ویور چند سال بعد نگاه متفاوتی به این مسأله ارایه داد: «هیچ عقل سلیمی نمیتواند قبول کند که یک ترجمه ماشینی بتواند به شکوه و سبک نوشته اصلی تبدیل شود. نباید پوشکین را [در قبر] لرزاند.» یکسال مشقتبار از عمرم را صرف ترجمه رمان درخشان یوگنی آنگینِ الکساندر پوشکین کرده بودم، احساس کردم که این نظر ویور با نظرات پیشین او تفاوت زیادی دارد که خود نشانی از نگاه سادهانگارانه او به زبان داشت. علاوه بر این، نظریه او درباره ترجمه بهمثابه رمزگشایی، به عقیدهای فراگیر تبدیل شد و سالها در حوزه ترجمه ماشینی مورد استفاده
قرار گرفت.
از آن زمان تاکنون، «موتورهای ترجمه» پیشرفتی تدریجی داشتهاند و اخیرا استفاده از «شبکههای عصبی عمیق» باعث شده برخی کارشناسان ترجمه انسانی را در گونههای در خطر انقراض قرار دهند. در این سناریو، مترجمهای انسانی در چندسال آینده بهجای آنکه تولیدکننده متنهای تازهای باشند، بیشتر نقش کنترلکننده و مصحح را خواهند داشت.
چنین پیشرفتهایی ذهن من را آشفته میکند، البته که کاملا جذابیت تلاش برای ترجمه خوب ماشینی را درک میکنم، اما کمترین علاقهای برای جابهجایی مترجمهای انسانی با ماشینهای بیروح ندارم. در واقع، چنین تفکری من را میترساند. به نظر من، ترجمه یک هنر ظریف است که پس از سالها تجربه و ذهن خلاق فرد به وجود میآید.اگر روزی مترجمهای انسانی به آثار باستانی تبدیل شوند، دیگر مثل اکنون چنین احترامی را برای ذهن انسان قایل نخواهم بود.
هرگاه مقالهای میخوانم که مدعی تعظیم جامعه مترجمهای انسانی در برابر ماشینهای ترجمه میشود، احساس میکنم باید شخصا این ادعا را بررسی کنم. مقالهای درباره توسعه ایده قدیمی شبکههای عصبی مصنوعی توسط مغز گوگل و تقویت آن بهوسیله «یادگیری عمیق» و در نتیجه تولید نرمافزاری که ترجمه ماشینی را متحول میکند، خواندم و پس از آن تصمیم گرفتم آخرین نسخه گوگل ترنسلیت را بررسی کنم.
قبل از اینکه یافتههایم را به اشتراک بگذارم، باید اشاره کنم که صفت «عمیق» در اینجا معنایی دوپهلو دارد.
شرکت دیپ مایند (ذهن عمیق) محصولاتی تولید میکند که دارای «شبکههای عصبی عمیق» هستند و توسط «یادگیری عمیق» تقویت شدهاند؛ وقتی کسی میشنود که گوگل این شرکت را خریده است، «عمیق» را «بیانتها» و همینطور «قدرتمند»، «بصیر» و «هوشمند» معنا میکند، درحالیکه معنای «عمیق» در اینجا به معنای داشتن لایههای بیشتر شبکههای عصبی نسبت به گذشته است. اما آیا این عمق به این معناست که این شبکهها بیانتها هستند؟ بهسختی میتوان چنین ادعایی داشت.
در مواجهه با ترجمه گوگل بسیار محتاط هستم، اما باوجود بیعلاقگی متوجه برخی ویژگیهای جالب این نرمافزار شدم. همه افراد روی کرهزمین میتوانند بهطور رایگان از آن استفاده و متونی از ١٠٠زبان را به زبانهای دیگر ترجمه کنند. علاوه بر این اگر متنی را از زبان الف به ترجمه گوگل بدهم، تنها پس از لحظاتی، متن را در زبان دیگر تحویل میگیرم و این اتفاق در همهوقت و سراسر این سیاره به زبانهای مختلف روی میدهد. کاربرد ترجمه گوگل و فناوریهای مشابه آن را نمیتوان نادیده گرفت و البته که بهطورکلی اتفاق خوبی است، اما همچنان برخی مشکلاتی دارد که همه آنها به یک کلمه میرسند: درک. ترجمههای ماشینی هیچگاه بر درک زبان تمرکز نکردهاند.
بهجای آن، همواره بدون توجه به معنا و مفهوم به دنبال «رمزگشایی» بودهاند. آیا برای یک ترجمه خوب به آن درک نیازی نیست؟ آیا ترجمه با کیفیت ممتازِ انسانی یا ماشینی بدون توجه به زبان ممکن است؟
تجربه کار با گوگل ترنسلیت را با جملاتی ساده شروع میکنیم که برای هر فردی قابلدرک است، اما ممکن نرمافزار را به دردسر بیندازد:
In their house, everything comes in pairs. There’s his car and her car, his towels and her towels, and his library and hers.
ترجمه مناسب برای این جمله میتواند به این شکل باشد:
در خانه آنها همهچیز جفت است، همان خودرویی که مرد دارد، زن هم دارد، همینطور حولهها و کتابخانه هر دو شبیه به هم است.
ضمیر سوم شخص در زبان فارسی فارغ از جنسیت و به یک شکل بیان میشود و چنین اختلافاتی دقیقا همان نکاتی است که ماشینهای ترجمه از پس آن برنمیآیند. ترجمه گوگل از این جمله اینگونه است:
در خانه آنها همهچیز به جفت میآید ماشین و ماشینش، حولههایش و حولههایش و کتابخانه و همسایهاش وجود دارد.
برنامه مانند هر خواننده دیگری که ممکن بود به اشتباه بیفتد، به تله من گرفتار شد. من زوجی را توصیف کردم و تاکید داشتم که هر موردی که مرد در اختیار دارد، زن هم شبیه به آن را دارد. برای مثال، موتور یادگیری عمیق بهجای مشخصکردن ماشین مرد و زن از کلمه ماشین و ماشینش استفاده کرده است که مشخص نمیکند منظور از «آنها» دقیقا چیست. علاوه بر این، واژه «همسایه» در این متن ترجمهشده اصلا در متن اصلی ذکر نشده است.
در زبانهای پرمراجعهتری مانند فرانسوی همین اوضاع به همین شکل است. متن زیر را که ترجمه فرانسه همان جمله نخست است به گوگل میدهم:
Chez eux, ils ont tout en double. Il y a sa voiture à elle et sa voiture à lui, ses serviettes à elle et ses serviettes à lui, sa bibliothèque à elle et sa bibliothèque à lui.
در این متن «sa voiture à elle» به معنای خودروی او (مونث) و «sa voiture à lui» به معنای خودروی او (مذکر) است. ترجمه این جمله به انگلیسی توسط گوگل به شکل زیر درآمده است:
At home, they have everything in double. There is his own car and his own car, his own towels and his own towels, his own library and his own library.
که ترجمه حدودی متن زیر به فارسی به این شکل خواهد بود:
«در خانه، همهچیز آنها دوتایی است. خودروی مرد و خودروی مرد، حولههای مرد و حولههای مرد، کتابخانه مرد و کتابخانه مرد.»
حتی در شرایطی که در جمله ورودی جنسیتها بشدت مشخص بود، ماشین ترجمه فریاد بلند آن را نشنید و همه را مذکر ترجمه کرد.
ما انسانها همهچیز را درباره زوجها میدانیم، خانههایشان، وسایل شخصی آنها، غرور، چشموهمچشمیها، حسادت، حریم شخصی و خیلی موارد غیرملموس دیگر را که درنهایت به حسادتی ختم میشود که یک زوج حولههای گلدوزیشده «خودشان» را داشته باشند. ترجمه گوگل با این موقعیتها آشنایی ندارد. این نرمافزار تنها با مجموعهای از کلمات که خود مجموعهای از حروف هستند، آشنایی دارد. گوگل ترنسلیت بدون فکر و تصور کردن یا به خاطر سپردن یا درک موضوع با سرعتی سرسامآور قطعات متن را مورد فرآیند قرار میدهد. اجازه بدهید بگویم که برنامههای رایانهای بهطورکلی میتوانند از هدف زبان آگاهی و ایده، خاطره و تجربه داشته باشند و میتوانند آنها را مورداستفاده قرار بدهند، اما همه اینها آن چیزی که گوگل ترنسلیت برای آن طراحی شده باشد، نیست. چنین جاهطلبیهایی حتی مدنظر طراحان آن نبوده است.
از اینکه مشاهده میکنیم پس از همه اینها، جابهجایی مترجمهای انسانی با ماشینهای خودکار خیلی محتمل نیست، اما همچنان احساس میکنم باید این موتور را با دقت بیشتری بررسی کنیم، بههرحال با یک گل بهار نخواهد شد.
همین جمله آخر را میتوان در گوگل مورد بررسی قرار داد. ضربالمثل یک گل بهار نمیشود، معادل این عبارت انگلیسی است:
One swallow doesn’t make summer.
واژه swallow به معنای پرستو و بلعیدن میتواند چالشی اساسی برای ماشینهای ترجمه باشد و از این نظر انتخاب خوبی برای بررسی گوگل ترنسلیت هستند. همین دو معنایی میتواند گوگل را به دردسر بیندازد. برگردان اصطلاحات به ضربالمثلها به زبانی دیگر کمی دور از انتظار است، اما با این حال، ترجمه لغتبهلغت جمله انگلیسی میتواند معادلی برابر «یک پرستو تابستان نمیسازد» باشد، اما گوگل چنین ترجمهای ازجمله انگلیسی به ما میدهد: «یک فرو رفتن تابستان را ندارد» گوگل سرخوشانه و به ظاهر هوشمندانه ترجمه دومی هم پیشنهاد میدهد: «یکی بلع کند تابستان را» که بیشتر به یک مصرع سورئال و حتی ادبی نزدیکتر است.
برای گوگل ترنسلیت، swallow در هیچ حالتی معنای پرستو و چلچله یا هر پرنده دیگری را نمیدهد. در ترجمه معکوس هم نتیجه به همین اندازه فجیع است. وقتی جمله «با یک گل بهار نمیشود» را برای ترجمه به انگلیسی به گوگل میدهیم، نتیجه چنین جملهای است: «It does not spring with a flower» که احتمالا نشان میدهد ترجمه فارسی به انگلیسی گوگل کمی هوشمندانهتر است. براساس مدلهای دیکشنریهای رایج، ترجمه دوباره این جمله به انگلیسی باید معادل همان جمله نخست خودمان باشد، اما نتیجه اینگونه خواهد بود: «این یک گل نیست.»
[هافستادتر در ادامه مقاله خود برای بررسی گوگل سراغ ترجمه بخشی از کتاب حلقه وین فروید میرود و بخشی از کتاب را با گوگل ترنسلیت کرده و سپس آن را با ترجمه خود از این کتاب مقایسه میکند. هافستادتر سراغ آلمانی و فروید رفته، ولی ما سراغ نیکلای گوگول و نمایشنامه بازرس میرویم. گوگول بازرس را در پنج پرده و البته به زبان روسی نوشته است، دکتر آبتین گلکار هم آن را مستقیما از همین زبان به فارسی برگردانده است. برای مقایسه متن ابتدا سراغ متن اصلی رفتیم.]
ну, здесь свои... «то советую тебе взять предосторожность, ибо он может приехать во всякий час, если только уже не приехал и не живет где-нибудь инкогнито... Вчерашнего дни я...» Ну, тут уж пошли дела семейные: «...сестра Анна Кириловна приехала к нам с своим мужем; Иван Кирилович очень потолстел и все играет на скрыпке...» — и прочее, и прочее. Так вот какое обстоятельство!
از گوگل خواستیم این متن را که به ظاهر متن چندان سختی نیست، به فارسی برگرداند:
خب، در اینجا شما ... «سپس توصیه میکنم که به شما احتیاط کنید، زیرا او میتواند در هر زمان باشد، مگر اینکه او قبلا وارد شده و در جایی غیرقابل شناختی زندگی نکند ... روزهای دیروز من ...» خب، اینجا همهچیز رفته است، خانواده: «... خواهر آنا کیریلوونا با شوهرش آمد ایوان کیریلویچ بسیار چاق است و همهچیز روی پنهان کردن...» و چیزها و موارد دیگر. پس چه شرایطی!»
با توجه به سیستمهای یادگیری عمیق ترجمه گوگل شاید ترجمه از روسی به فارسی کمی برای این نرمافزار پیچیده باشد، از گوگل خواستیم متن روسی را به انگلیسی ترجمه کند:
Well, here are your ... “then I advise you to take precaution, because he can come at any time, unless he has already arrived and does not live somewhere incognito ... Yesterday’s days I ...” Well, here things have gone family: “... Sister Anna Kirilovna came to us with her husband; Ivan Kirilovich is very fat and everything plays on the hiding ... “- and stuff, and stuff. So what circumstanc!
این متن را میتوانید با ترجمه جان سیمور و جرج نویز، انتشارات داوِر مقایسه کنید:
Well, this is a friendly party … ‘I advise you to take precautions, because he may arrive at any moment, if he hasn`t arrive at any moment, if he hasn`t already, and isn`t living somewhere around now, incognito…yesterday I …’ well, next there`s some family matters: ‘Cousin Anna Kirilovana has come to see us with her husband; Ivan Kirilovich has grown very stout, and he plays on the fiddle all time …’ and so forth, and so on. Now there`s a fix for you!
با اینکه به نظر میرسد ترجمه به انگلیسی به مراتب بهتر از ترجمه به فارسی باشد، با این حال، همچنان ناتوانی نرمافزار در ترجمه چنین متن سادهای مشخص است. اما ترجمه آبتین گلکار از متن روسی که توسط نشر هرمس منتشر شده چنین است:
خب، اینجا مطالب خصوصی است... «برای همین توصیه میکنم احتیاط به خرج بدهی... چون او هر لحظه ممکن است از راه برسد؛ تازه اگر تاکنون نیامده و جایی مج...مجهولالهویه ساکن نشده باشد... دیروز من...» خب، اینجا دیگر مسأله خانوادگی است: «خواهر آنا کیریلوفنا با شوهرش پیش ما آمده است. ایوان کیریلویچ خیلی چاق شده تمام مدت ویولن میزند...» و الیآخر. خلاصه اوضاع از این قرار است!
برای انسانی که عمری کلمات را به معنای واقعی آنها درک و تجربه کرده است، درک بیمحتوایی کلمات ارایهشده توسط گوگل ترنسلیت مشکل است. افراد این پیشفرض را دارند که نرمافزاری که چنین صریح با کلمات کنار میآید، باید حتما معنای آنها را هم بداند. چنین توهم تاریخی در رابطه با برنامههای هوش مصنوعی به «تأثیر الیزا» معروف است، نخستین نرمافزاری که توانست به ظاهر خود را قادر به درک زبان انگلیسی نشان دهد و مردم را بفریبد به دهه ١٩٦٠ بازمیگردد,١
دوستی از من پرسید آیا سطح توانایی ترجمه گوگل تابعی از پایگاه دادههای خود برنامه نیست. او فکر میکرد اگر پایگاه دادهها را چند برابر کنیم یا میلیونها یا میلیاردها برابر، آنگاه خواهیم توانست هر چیزی را برای ترجمه به گوگل بدهیم و نتیجه کار هم خیلی خوب خواهد بود. من اینطور فکر نمیکنم، داشتن «دادههای بزرگ» درک بیشتری به همراه نخواهد داشت، چراکه درک شامل داشتن ایده و تفکر است و فقدان آن، ریشه همه ترجمههای ماشینی امروزه است. به همینخاطر فکر نمیکنم داشتن پایگاه داده بزرگتر و حتی خیلیخیلی بزرگتر بتواند کمکی به این موضوع کند.
سوال طبیعی بعدی این است که آیا استفاده ترجمه گوگل از شبکههای عصبی، ما را به درک هوشمندانه ماشینها از زبان نزدیک میکند یا نه. چنین چیزی در ابتدا معقول و منطقی به نظر میرسد، اما تاکنون هیچ تلاشی در این حوزه از کلمات و جملات فراتر نرفته است. همه گونه نتایج آماری درباره پایگاه داده عظیم متضمن شبکههای عصبی هستند، اما این آمارها صرفا به دیگر کلمات محدود میشوند و نه ایدهها. تاکنون تلاشی برای ایجاد یک ساختار درونی که بتواند تفکراتی مانند ایدهها، تصاویر، خاطرات یا تجربیات داشته باشد، انجام نشده است.
با وجود منفیبافیهای من، ترجمه گوگل ارادهدهنده خدماتی است که افراد زیادی برای آن ارزش قایل هستند، ترجمه گوگل میتواند بهسرعت متون معنادار زبان الف را به مجموعهای از کلمات که ضرورتا معنادار هم نیستند، در زبان ب تبدیل کند. تا زمانی که متن در زبان ب تا حدودی قابلفهم باشد، بسیاری از افراد از محصول نهایی بهطور کامل راضی خواهند بود. آنها اگر بتوانند «ایده اصلی» متنی که زبانش را نمیدانند، درک کنند، خوشحال خواهند بود.
این چیزی نیست که من شخصا آن را به معنای «ترجمه» بدانم، اما برای برخی افراد همین هم خدمت بزرگی است و آن را برابر ترجمه قرار میدهند. خواسته آنها را میبینم و میدانم که خوشحال هستند. خوش به حالشان!
اجازه بدهید به همان تصویر ناراحتکننده مترجمهای انسانی بازگردم که بهزودی شکست میخورند و منسوخ خواهند شد و بهتدریج به کنترلکننده کیفیت و اصلاحکننده متون تبدیل خواهند شد. یک هنرمند واقعی قطعات یک کشتی از بین رفته را سر هم نمیکند تا یک اثر هنری سطح بالا تولید کند. ذات هنر به این شکلنیست و ترجمه یک هنر است.
از نظر من دلیلی وجود ندارد که ماشینها نتوانند روزی فکر کنند، خلاق، جذاب، نوستالژیک، هیجانزده، ترسیده، راضی یا امیدوار باشند و در نتیجه بتوانند بهدرستی ترجمه کنند. دلیلی وجود ندارد که ماشینها نتوانند لطیفه، جناسها، نمایشنامهها، رمانها، شعرها و مقالاتی مانند این را بهخوبی ترجمه کنند. اما چنین کاری تنها در صورتی امکانپذیر است که ماشینها سرشار از ایده، احساسات و تجربیات شوند، درست مانند انسانها. چنین روزی چندان نزدیک نیست، در حقیقت، معتقدم خیلی هم دور است. حداقل این تحسینکننده همیشگی ذهن انسانی عمیقا به آن امیدوار است.
اگر روزی یک ماشین ترجمه، داستانی هنرمندانه و به نظم تولید کند و بتواند بهدرستی از قالبهای شعری و کنایه و مجاز و آواها استفاده کند، آنگاه زمان آن رسیده که کلاه از سر بردارم و تعظیم کنم.
١ . در علوم کامپیوتری به تمایل ناخودآگاه افراد برای قبول رفتار انسانی کامپیوترها اثر الیزا میگویند، خود هافستادتر یکی از مهمترین مثالهای اثر الیزا را اینگونه مطرح میکند که در دستگاههای خودپرداز، ماشین پس از انجام تبادلات مورد نیاز مشتری از او «تشکر» میکند، مشتریان غالبا فکر میکنند دستگاه واقعا در حال ابراز سپاسگزاری است، در حالی که ماشین تنها نمادهایی از پیش برنامهریزیشده را نمایش میدهد یا بیان میکند. نخستین بار در سال ١٩٦٦ توسط جوزف وایزنباوم و برای یک ربات سخنگو به نام الیزا استفاده شد.الیزا به جای یک روانپزشک در برابر بیمار قرار گرفت و بهنوعی سوالات بیمار را با سوالات دیگر پاسخ میداد. به نظر نویسنده سیستم ترجمه گوگل از این اثر بسیار بهره گرفته است، همانطور که بسیاری از متخصصان هوش مصنوعی شیفته اثر الیزا بودهاند.
عماد پورشهریاری
- 15
- 2