«فیلترینگ» واژهای کوتاه است، به رغم دنیایی از واکنشها و کنشهای بلنددامنی که در پی دارد و البته هزینههای پیدا و پنهان بالایی داشته و خواهد داشت. از نظر برخی مسئولان در ایران، سهلالوصولترین کار و قابل دسترسترین راه، فیلتر کردن و انسداد مسیرهای دسترسی کاربران به امکانات موجود در فضای سایبری و اینترنت است. اما در بسیاری از مواقع، راههای سریع و سهلالوصول، علاوه بر آنکه «راه» نیست، «بیراهه»ای است که قطعاً هزینههایش بیش از فوایدش خواهد بود.
در حوزه رسانه و بهرهمندی از این پدیده کارآمد، شاید بتوان گفت که تنها مسیر درست، آموزش «سواد رسانهای و اطلاعاتی» است.
همان گونه که تجربه کردهایم، فیلترینگ هزینههای بسیار بالای اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی دارد و برای حفظ و صیانت جامعهای جوان و پویا، نظیر ایران اسلامی، لازم است که سراغ راههای ماندگار و مناسب، مثل «آموزش» رفت که آسیبها و حساسیتها را کمتر میکند و تمرکزش بر سویههای مطلوب دانش و فناوریهای نوین است.
متولیان و سیاستگذاران عرصه فضای سایبری کشور باید بر این امر واقف شوند که با نگاههای بسته و یکسویه به پدیدههای مدرن، به جایی نمیرسیم و خودمان و عموم مردم را دچار چالش خواهیم کرد.
البته از این موضوع هم نمیتوان گذشت که با توجه به ویژگیها و حساسیتهای روحی و روانی کودکان و نوجوانان، لازم است که از ابزارهای نظارتی و کنترلی برای این گروه از کاربران استفاده کرد اما چنین شیوههایی برای مخاطبان و کاربران بزرگسال، هم کارایی ندارد و هم آسیبها و پیامدهایش، بیش از منافعش خواهد بود. در غیر این صورت ما چطور میتوانیم یک بزرگسال را از استفاده از شبکههای مجازی منع کنیم، که اگر بخواهد طبعاً میتواند با هزینههایی نه چندان زیاد از این شبکههای اجتماعی و پیامرسانها استفاده کند.
اگرچه همین موضوع نیز به شکلگیری یک تجارت پنهان و تولید پولهای کثیف میانجامد، که همان خرید و فروش فیلترشکنها و ویپیانها است و چالشی دیگر برای اقتصاد ناتوان و بیمار کشور ایجاد میکند.
انسداد و فیلتر کردن یک شبکه اجتماعی یا سایر امکانات موجود در اینترنت، ادامه دادن مسیرهای امتحان شده و ناموفق قبلی است و اگر میخواهیم موفقیتی به دست آوریم، باید به دنبال راههای ماندگار، نظیر آموزش و فرهنگسازی برویم.
البته این نکته هم شایان ذکر است که فرآیند آموزش سواد رسانهای و اطلاعاتی، لازم است از درون خانواده و حتی پیش از دبستان در خانوادهها شروع شود. باید به فرزند خود آموزش و آگاهی دهیم که چه محتواهایی مناسب سن او است و چه مواردی مناسبش نیست.
این مسیر هم نهادهای مختص خودش را دارد و فعالیتی حاکمیتی است که وزارت آموزش و پرورش و سایر دستگاههای آموزشی و فرهنگی کشور باید برایش برنامهریزی داشته باشند. بخشهای دیگر آن هم در مدارس و سپس دانشگاهها اتفاق میافتد.
در هر حال، با فیلتر کردن اینستاگرام یا سایر امکانات فناورانه، اتفاق تازهای نخواهد افتاد. تجربه مسدودسازی تلگرام هم نشان داد که کاربران چنین اپلیکیشنهایی، نه تنها کاهش نیافتند، بلکه افزایش محسوسی هم در تعداد کاربران مشاهده شد.
در واقع، با چنین شیوههایی، بازار فیلترشکنها دوباره رونق خواهد گرفت و البته کودکان و نوجوانان که نباید به فضاهای نامناسب دسترسی پیدا میکردند با استفاده از فیلترشکنها، به محتواهای مضر و نامطلوبی دسترسی یافتند که مد نظر مردم و حاکمیت نیست. چنین کاری، طبعاً آسیبهای اخلاقی نیز ایجاد میکند و امنیت خانوادهها و جامعه را تهدید خواهد کرد. برخلاف کاربران کودک و نوجوان، اگر برای افراد بزرگسال این شبکهها را فیلتر کنیم، جز سادهاندیشی تعبیر دیگری ندارد و این رویکرد، پاسخگوی مسائل کلان اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی جامعه ما نیست.
پیشنهاد جدی به مسئولان و سیاستگذاران آن است که درباره چنین مسائل و تصمیمگیریهای مهمی باید با متخصصان ارتباطات گفتوگوی رودررو داشته باشند. نباید درهای گفتوگو از طرف مسئولان دولتی و حاکمیتی با افراد متخصص در این حوزه بسته باشد چنانکه اهالی رسانه و متخصصان ارتباطات احساس کنند بین خودشان و مسئولان، ارتباطی عمودی و از بالا به پایین حاکم است در صورتی که لازم است ارتباطی رخ به رخ شکل بگیرد.
در زمان تصمیمگیری برای فیلترکردن تلگرام، بسیاری از متخصصان حوزه رسانه و ارتباطات این موارد را به مسئولان متذکر شدند و البته کسی نشنید که متأسفانه عوارض آن را اکنون شاهد هستیم؛ به نحوی که با استفاده از فیلترشکنها، قبح قانونشکنی در جامعه میریزد و درصد بسیار بالایی از مردم، براحتی در زمره قانونشکنان
قرار میگیرند.
گاهی به نظر میرسد افراد تأثیرگذار در دولت نیز درباره فیلترینگ سکوت کردهاند و آنجا که باید تصمیمگیر و تصمیمساز باشند، فقط در حد اطلاعرسان عمل کردهاند و میگویند توقعات مردم را نمیتوانیم برآورده کنیم که نتیجه این رویکرد نیز جز افزایش یأس و خستگی و نارضایتی در جامعه نیست.
به نظر میرسد دستگاههایی نظیر وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، باید تا جایی که میتوانند در مجامع تصمیمگیر به عنوان نماینده مردم و دولت، حضور پیدا کنند و از حق دسترسی آزادانه مردم به فضای سایبری و امکانات آن دفاع کنند که از جمله حقوق اولیه شهروندی است. اگر هم این مسیر به نتیجه مطلوب نرسد، طبعاً لازم است که رئیس جمهوری محترم از اختیارات قانونیاش استفاده کند و صدای مردم و صاحبنظران را به گوش افراد تصمیمگیر برساند.
اگرچه ممکن است شیوه شکستخورده فیلتر کردن، باز هم آزموده شود، اما این پایان مبارزه فناوریها و فضای سایبری با موافقان فیلترینگ نیست. برخی اهالی رسانه تعبیر «جنگ با سایهها» را درباره شیوه فیلتر کردن به کار میبرند که به نظر میرسد تعبیر خوب و جالبی است. جنگ با سایهها، نه پیروز دارد، نه شکستخورده، فقط کسی که به جنگ سایهها میرود، ثمرهای جز خستگی برایش نمیماند. چنین فردی به صورت مداوم باید این و آن را بزند، اما دستاوردی ندارد و دچار خستگی و یأس میشود، شک نکنید که این عاقبت آنان است که به جای راههای اثباتی، نظیر آموزش، سراغ فیلتر کردن میروند.
دکتر امیرعبدالرضا سپنجی
- 18
- 5