«هرچه مینویسم پنداری که دلم خوش نیست، ای دوست میترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت، چون احوال عاشقان نویسم نشاید و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید و اگر واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید و اگر خاموش شوم هم نشاید.»رساله عشق عینالقضاةگرچه از نوجوانی همواره با قلم سوز دل فرونشاندهام معالوصف مدتهاست در فضای غبارآلود ایام میترسم که نگارش سطور زنگار تشویش دیگری باشد بر ذهن و روح پاکیزه مردم سرزمینم ولی گاه به یاد حرف مادرم میافتم که قالی میبافت و هرگاه قالیاش از نصف عبور میکرد با شادمانی میگفت قالی در حال پایین آمدن یعنی به سرانجام رسیدن است و من که مدتهاست قالی عمرم از نیمه گذشته، نگرانم حرفهایی را که برای نگفتن در سینه نگاه داشتهام درونم را خاکستر کند و عزیزانم ناشنیده تا آرامگاه ابدی بدرقهام کنند و بارها گفتهام؛«کاش میشد در این تباهیها لب فروبندم و قلم نزنم»
از نخستین روزهای پس از انقلاب به دلیل وفاداری به اصول انقلاب و نظام تلاش کردهام همواره در خدمت مردم باشم. از جهاد سازندگی تا مدیریت نظام سلامت و توسعه زیرساختهای آن، معلمی و مدیریت دانشگاه، توسعه صنعت دارویی کشور و چند سال اخیر، اداره بخش عظیمی از منابع کشور در سازمان برنامه و بودجه کشور را در قحط سالی منابع به عهده داشتهام و در طول همه سالهای خدمتم از منجلاب آلودگیهای مالی و دلبستن به فریبهای دنیوی و همچنین دامهای سیاستزدگی و افراط گرایی دامنکشان گذشتهام.
همکاری امروزم با دولت تدبیر و امید نیز اعتقاد به مشی اعتدالگرایانه رئیس محترم دولت و همراهان وی و نگارش این سطور نیز از یکسو همراهی با این شیوه اعتدال و از سوی دیگر برخورداری از نام ایران دلنواز یعنی سرزمین همه ایرانیان با هر عقیده و مرام میباشد.
این روزها و در تلاطم بازارهای ارز و سکه و نهایتاً اقتصاد پریشان کشور، نظرات متعددی را میشنویم و میخوانیم. این نظرات گاهی از سوی مردم گرفتار است که در فشارهای موجود بنیه تابآوری ندارند و بهرغم تحمل سختیهای سالهای گذشته دیگر توان گذران امور روزمره را از دست دادهاند. فرودستانی که هنوز انقلاب و نظام را قبول دارند ولی شرمندگی از تهی بودن سفرهشان صدای اعتراضشان را درآورده است و با همه تلاش در تأمین حداقل معاش واماندهاند.
اما در این میان گروهی نیز هستند که داعیه علم و کارشناسی دارند. خیلی نگران امرار معاش خود نیستند و در دفاع از مردم و بیثباتی اوضاع اقتصادی کشور اظهار نظر میکنند. عزیزانی که گاه سالها در کرسیها و مناصب مختلف نیز تکیه زدهاند و با پرهیز از یک نقد واقعبینانه با مصلحت اندیشی دفع شر میکنند یا با سطحی نگری امروز را گسسته از دیروز و پریروز به قضاوت مینشینند و بر بیکفایتی دولتمردان انشا رأی مینمایند.
بیتردید شیوههای مدیریتی دولت تدبیر و امید نیز همچون اسلاف پیشینش مبرّا از خطاهای خرد و کلان مدیریتی نیست اما منصفانه هم نیست که نبینیم و یا آگاهانه و با سیاستورزی کتمان کنیم که همین دولت کوشید با نفت ۳۰ دلاری بدهیهای زمان نفت بالای ۱۰۰ دلار را بپردازد، تورم لجام گسیخته را مهار کند، مستمری بگیران را دریابد، فشار هزینههای کمرشکن درمان را بر شانههای مردم بکاهد، زیرساختهای نظام سلامت را توسعه بخشد، روابط با جهان را تلطیف کند، حقوق بازنشستگان را برای اولین بار تا سه برابر نرخ تورم افزایش دهد. با بخش دفاع و امنیت و زیرساختهایش متفاوت عمل کند، در ریشه کنی فقر مطلق گام بردارد، به معلم و دانشآموز با نگاهی ویژه بنگرد، آموزش عالی را در تصمیمگیریهای کلان دعوت به مشارکت کند، در توسعه کشاورزی مدرن تلاش نماید و حقوق شهروندی را پاس بدارد.
و ناگهان با تغییر در روال زندگی مردم تحت تأثیر قیمت ارز و سکه و موج تورمی همه این دستاوردها تحتالشعاع قرار میگیرد و تفسیر به ناتوانی دولت میشود.
بارها شنیدهایم که عوام میگویند فلان کس داشت حرف میزد، کار میکرد، سُر و مُر و گُنده بود، چیزیش نبود، ناگهان سکته کرد و مُرد.
متخصصین اهل فن میدانند که انفارکتوس حاد قلبی مقدمه میخواهد. سالها به دلیل بدغذایی، بیتحرکی، شیوه زیست نامناسب و ریسک فاکتورهای دیگر پلاکهای کلسترول در جدار عروق کرونر رسوب میکند و به مرور رگ مسدود شده، سکته قلبی با اندک فعالیتی عارض میشود. و متأسفانه این بیماری مزمن بارها علامتهای آشکار نشان داده و به جای ارجاع به طبیب حاذق و انجام آزمایشات و بررسیهای تشخیصی، افراد غیرمتخصص تعبیر به سردی مزاج و نهایتاً چای نبات تجویز فرمودهاند تا اینکه بیمار بخت برگشته به وضعیتی وخیم رسیده است.
بیتوجهی به شرح حال دقیق و عدم بررسی گذشته بیمار کنونی که ناگاه بیماریاش با نشانهای به نام بیثباتی اقتصادی بروز کرده بشدت گمراه کننده و بیثمر است.
لذا توجه ویژه به موارد ذیل ضروری به نظر میرسد؛التهاب و تب اقتصادی کنونی نشانهای است از آبسهای عفونی که در مغز سیاست و مدیریت ما لانه گزیده است. این ناخوشی علاوه بر مشکلات اقتصادی علائم حاد دیگری همچون حاشیه نشینی، تراکم زندانیان، انبوه پروندههای قضایی، بحرانهای زیست محیطی، فرار سرمایههای مادی و معنوی، کوچ بیوقفه نخبگان، آمار روزافزون طلاق و آسیبهای اجتماعی، خودکشی و روانپریشی و دهها علامت دیگر نیز دارد که از چشمان ژرفنگر علمای روانشناسی، جامعهشناسی و متخصصین علوم اجتماعی کشور دور نمیماند.
اولین عوامل بیماریزا به پیکره نظام بسیار زودتر از آن وارد شد که حتی رئیس جمهوری محترم در سخنانشان در مجلس شورای اسلامی بدان پرداختند.
آن زمان که با عدم توجه به درآمد سرانه کشور در قانون اساسی، تأمین اجتماعی و دولت رفاه را بدون تعریف منابع مورد نیاز بهعنوان تکلیفی فراتر از توان بر دوش دولتها گذاردیم.
اولین جایی که بهرغم آموزههای مترقی اسلام و اهداف والای انقلاب اسلامی سواره را بر پیاده، بیدرد را بر دردمند، بیخرد را به خردمند، زُمُخت را بر ظریف و نامهربان را بر لطیف گماردیم.
آن روز که عنان تولید و صنعت را به مدیری بیبضاعت سپردیم و مسیر را از تولید به تجارت کشاندیم.
روزگاری که با گفتار، نوشتار و رفتار نابخردانه گروهی سرمایهها را فراری دادند، جوانان را مأیوس کردند تا نخبگان فراوانی با کوچ بانک ژنتیک کشورهای متخاصم را تکمیل کنند. عدهای نابخردانه هزینه تراشیدند و صورتحسابش را برای خزانه کشور فرستادند.
لحظهای که در مقابل اولین سنگریزه غارتگران به شیشه نازک بیت المال چراغی برنیفروختیم تا بدانند که این سرای، سرای بانانی دلسوز و پاکیزه و بیدار دارد که در اولین تجاوز، متجاوز پاسخی کوبنده خواهد دید. چون دستاندازان به منابع عمومی پاسخ مناسبی ندیدند، آنگاه با جسارت و حوصله یکدیگر را صدا کردند، به هم پیوستند تا غارتشان نجومی شود.
روزگاری که فرصت دادیم تا اهل ریا و سالوس و آنان که عبادتشان نیز ابزار زندگی است نه ابراز بندگی، با فریب و نیرنگ، بتوانند حلقه را بر بندگان صالح خدا و دوستداران واقعی انقلاب و نظام تنگ کنند و بر مناصب مهم به ناحق تکیه زنند.
موقعی که گروهی هر دستاورد دلگرم کننده نظام را برای حذف رقیب منفی جلوه دادند و به رغم رهنمودهای امام راحل و پیامهای دلسوزانه مقام معظم رهبری، به جای رویش نور امید در دل مردم کشورمان، بذر یأس و نومیدی پاشیدند و به ریزش یاران نظام و انقلاب نابخردانه کمک کردند.
آنگاه که در آموزش ابتدایی روز اول به کودکانمان آموختیم (بابا نان داد) و همواره انتظار نانآوری پدر و در نهایت وابستگی به پدر بزرگتر دولت را در او تقویت کردیم و در راستای خودباوری و خودکفایی او آموزشش ندادیم.
زمانی که با فشار مقامات محلی بدون پیوست کارشناسی با شیوه جزیرهای آموزش عالی را توسعه دادیم و مراکز هزینه جدید برای کشور خلق کردیم که امروز قسمت عمدهای از بیکاران ما را فارغالتحصیلان دانشگاهها تشکیل دهند.
برای صندوقهای بازنشستگی عاقبت اندیشی نکردیم و از اصلاحات پارامتریک و سیستمیک غفلت ورزیدیم تا امروز حدود ۷۰ درصد از بودجه رفاه اجتماعی کشور صرف فقط دو صندوق بازنشستگی شود.
با تولید برنامههای اندوهزا، افزایش روان پریشی و افسردگی جامعه و نهایتاً با شیوع بیماریهای قلبی، عروقی، روانی، خشونت و اعتیاد به دلیل فقدان نشاط هزینههای نظام را بالا بردیم.
اشاره به موارد فوق از آن جهت است که یادآور شوم؛اولاً: آنچه امروز در عرصه اقتصاد کشور بروز نموده نشانهای حاد از یک بیماری مزمن است که در طول سالها با فقدان تدبیر در حوزههای مختلف مدیریتی، پدیدار شده است و گرچه ظاهراً ناخوشی اقتصادی است ولی ریشه در حوزههای مهم و تأثیرگذار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره دارد که با نگاه صرفاً اقتصادی علاج واقعی حاصل نخواهد شد. و بدون شک حل مشکلات کنونی فراتر از ظرفیتهای موجود در حوزه اقتصاد کشور است و یقیناً باید از ظرفیت عرصههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و مشارکت تمامی صاحبنظران این حوزههای تأثیرگذار استمداد طلبید.
ثانیاً: به دلیل سهم محدود دولت در سیاستهای کلان نظام، انتظار تنها از دولت در حل مشکلات پیش رو، به دور از واقعیت است. لذا بدون به کارگیری همه امکانات نظام و فقدان همدلی، همفکری و مشارکت تمامی دستاندرکاران، امید بهبودی اوضاع نیز واقع بینانه نخواهد بود.
ثالثاً: درست است که انباشت نقدینگی علت و نشانه مهمی در بهم ریختگی و بیثباتی اقتصاد است ولی آنچه این علت را خطرناکتر میکند از دست رفتن سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی است. متأسفانه غول بیدار شده نقدینگی ۱۶۰۰ هزار میلیاردی، کالسکه نحیف خزانه کشور را نیز به دنبال خود میکشد و به دلیل عدم اعتماد به دست اندرکاران و تصمیمگیران وقتی راهنما را به راست میزنند او به چپ میپیچد و متأسفانه عنان این اژدهای سهمگین را از کف دادهایم. امروز افزایش اعتماد عمومی و احیای سرمایه اجتماعی بزرگترین رسالت ملی همه ماست. شفافسازی اقتصادی، قطع رانت، کیفر عاجل متجاوزان به بیتالمال، احترام به حقوق شهروندی و اجماع نخبگان سیاسی کشور حول محور مصالح ملی که همواره در نصایح مشفقانه رهبر معظم انقلاب و درخواستهای فروتنانه رئیسجمهوری محترم و تمامی سران قوا نیز بوده راهکار اصلی در ارتقای سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی است.
در هیچ برههای از تاریخ روزهای پس از انقلاب وفاق بین دشمنان اصلی کشور تا بدین حد نزدیک و قوام یافته نبوده و بسیار غفلت آلود است که ما در شرایط کنونی باز بر طبل تفرقه بکوبیم و فکر کنیم که اگر با شیوههای مأیوس کننده بیکفایتی گروهی از خدمتگزاران را اثبات کنیم، اقبال عمومی را برای خود و همفکرانمان به ارمغان خواهیم آورد.
بی تردید این شیوه نابخردانه و دامنزدن به گسست اجتماعی و بیاعتمادی عمومی به ارکان نظام، خرسندی و کامیابی بیشتر دشمنان را در پی داشته، آنان را گستاختر و هزینه مقابله را سنگینتر نموده و به جای پیروزی جناحی، شرمساری و پشیمانی جاودان و خدای ناکرده پایمالی خون مقدس شهدایی را در پی خواهد داشت که برای ماندگاری اسلام و سرافرازی ایران عزیز جانفشانی کردند.
که به قول خیام:
«هست از پس پرده گفتوگوی من و تو/چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من»
دکتر سعید نمکی، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و معاون امور علمی ،فرهنگی و اجتماعی سازمان برنامه و بودجه
- 15
- 3
کاربر مهمان
۱۳۹۷/۷/۴ - ۱۲:۰۷
Permalink