از زمان استعفای مشاوران ارشد گری کوهن و اچ. آر مک مستر چنین به نظر می آید که اوضاع کاخ سفید از قبل هم پر هرج و مرج تر هم شده است. اما با وجود تمام هیاهو ها و همهمه ها، و توئیت های هشداردهنده ترامپ در خصوص آمازون و مکزیک، بگذارید صادق باشیم، راجع به یک موضوع بزرگ، یک نکته بنیادین حق با پرزیدنت ترامپ است: چین در تجارت متقلب است. بسیاری از اسناد اقتصادی دولت ترامپ خالی از جزئیات و ناشیانه است، اما گزارش نمایندگان تجاری ایالات متحده به کنگره در خصوص سازگاری چین با قوانین تجارت جهانی یک استثنا است که ارزش خواندن دارد.
این گزارش با نثری شمرده و جزئیات بسیار، نمونه های بسیاری مطرح کرده است که طی آن ها چین از انجام اصلاحات وعده داده شده سر باز زده، نسبت به دیگران عهدشکنی و از ابزار معمول و غیرمعمول در بستن راه شرکت های خارجی برای رقابت در بازار چین استفاده کرده است. گزارش به درستی به این نکته اشاره دارد که در سال های اخیر دولت چین مداخله در اقتصاد را افزایش و به طور خاص شرکت های خارجی را هدف قرار داده است. تمام این ها به طور مستقیم با تعهدات چین از زمان پیوستن اش به سازمان تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱ در تضاد قرار دارد.
اگر جمع بندی گزارش را بپذیریم که می گوید «ایالات متحده در حمایت از ورود چین به سازمان تجارت جهانی اشتباه کرد» روشن است که انتظار داشتن از چین برای ادامه آزادسازی بازارهایش پس از ورود به سازمان تجارت جهانی اشتباه بوده است.
رویکرد واشینگتن در ورود چین به نظام تجارت جهاتی هیچ فرقی با دیگر کشورهایی که در اواسط قرن بیستم به آن ملحق شدند نداشت.
همزمان که کشور ها به داخل این سیستم پذیرفته می شدند، دنیای آزاد (به ویژه ایالات متحده) بازارهایش را به سوی تازه وارد ها باز کرد، و در عوض آن کشور ها ارتفاع سد های مقابل بازارشان را کاهش دادند. این طور بود که کشورهایی همچون ژاپن، کره جنوبی و سنگاپور وارد تجارت آزاد شدند. اما دو عامل قابل توجه در این کشور ها وجود داشت: آن ها در مقایسه با اقتصاد جهانی از اندازه نسبتا کوچکی برخوردار بودند، و دوم اینکه زیر چتر امنیتی ایالات متحده قرار داشتند.
هر دو عامل به این معنا بود که واشینگتن و غرب اهرم فشار قابل توجهی در قبال این تازه وارد ها داشتند. سنگاپور زمانی که وارد سازمان تجارت جهانی شد ۲.۲ میلیون نفر جمعیت با تولید ناخالص ۱۹ میلیارد دلاری داشت، کره جنوبی ۳۰ میلیون جمعیت و تولید ناخالص ۴۱ میلیارد دلاری داشت، ژاپن بزرگتر بود، ۹۰ میلیون جمعیت و تولید ناخالص ملی ۸۰۰ میلیارد دلاری. (تورم در این ارقام لحاظ شده است.)
وقتی چین در سال ۲۰۰۱ وارد سازمان تجارت جهانی شد، اقتصادش تقریبا یک پنجم اقتصاد ایالات متحده بود. به نظر چین می دانست وقتی وارد این سیستم شود، ابعاد بازارش همه کشور ها را مجاب می کند که به آن ورود کنند، و این توانایی تقلب بدون ترس از تاوان را به این کشور خواهد داد. از این گذشته، پکن هرگز برای امنیت خود به واشینگتن متکی نبود. در دهه ۱۹۵۰ با قوای آمریکایی جنگیده بود و تا حدی پیروز و با تلاش خود به یک ابرقدرت بدل شده بود.
ابعاد و سرعت ادغام چین در نظام تجارت جهانی به یک رویداد زیر و زبرکننده بدل شد. دیوید اوتور، اقتصاد دان برجسته و دو تن از همکارانش پشت سر هم مقاله هایی در خصوص اثرات آنچه «شوک چین» می خواندند منتشر کردند. جمع بندی آن ها این بود که بین سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۷ یک چهارم مشاغل تولیدی در ایالات متحده به دلیل سیل واردات از چین از دست رفته است. هرگز در گذشته چیزی در این مقیاس رخ نداده بود.
دولت ترامپ شاید عاقلانه ترین مسیر را در پیش نگرفته است – تمرکز بر روی فولاد، وضع تعرفه ها، بیگانه شدن از متحدان اصلی و فعالیت خارج از سازمان تجارت جهانی – اما دلسردی اش قابل درک است. دولت های قبلی در خفا فشارهایی وارد کردند، در داخل نظام کار کرده و تلاش کردند متحدان رو به خط کنند اما نتایج اندکی به دست آوردند.سخت گیری بر چین موردی است که من علاقه دارم در موردش پیشنهاد روش های غیرمتعارف بدهم. جز این هیچ چیز اثر نخواهد داشت.
ترجمه سامان صفرزائی
- 20
- 6