در ایران همهچیز خیلیزود تبدیل به خاطره میشود. همانطور که این روزها، تعطیلی مدارس بهخاطر باریدن برف تبدیل به خاطره شده و جای خودش را به تعطیلی مدارس به دلیل آلودگی هوا داده است.
خیلی چیزهای دیگر هم هستند که تنها نسل یک دهه قبل آن را میفهمد و با آن خاطره دارد؛ نمونهاش هم همین نمرههایی است که یک عمری دمار از روزگار ما در آورد. از دبستان تا پیشدانشگاهی یکی از دغدغههای مهم هر دانشآموزی نمره بود.
آنها که سطح درسی متوسط و رو به پایینی داشتند تنها به قبولی فکر میکردند. به اینکه پایان سال در کارنامهشان نمره پایین ده نداشته باشند و با خیال راحت تابستان را سپری کنند. آن سالها که اتفاقا خیلی هم دور نیست، مردود شدن و یک کلاس را دو بار خواندن آبروریزی بزرگی بود که کم هم اتفاق نمیافتاد. تجدید شدن هم یک سوی دیگر ماجرا بود که بچهها را با خودش درگیر میکرد و میتوانست یک تابستان را حرام کند، اما حالا با گذشت ۱۰ سال همه این اتفاقها تقریبا خاطره شده است. این روزها حتی کمهوشترین دانشآموز هم یک مقطع را دو سال نمیخواند و مردود شدن کاملا منسوخ شده است.
از تجدیدیها هم تنها چهار، پنج نفر هر سال میمانند که همان شهریور نمره قبولی را میگیرند و به مقطع بالاتر میروند. حالا جالبتر اینکه تلاش برای گرفتن نمره بیشتر و التماس برای اینکه معلم ۲۵ صدم به شما ارفاق کند هم تبدیل به خاطره شده است چرا که دبستانیها در کارنامهشان دیگر معدلی ندارند و نمره خیلی وقت است که از کلاس درس آنها کوچ کرده است.
حال جالب اینجاست که در مقاطع بعدی هم نمرهگرفتن اصلا سخت نیست و مدیرها اینبار معلمها را تحت فشار قرار میدهند که به بچهها نمره بدهند و حتی جای خالی سوالات را خودشان پر کنند تا اگر احیانا بازرسی آمد سندسازیها صورت گرفته باشد، اما این ماجرای عجیب که در بسیاری از مدارس اتفاق افتاده از کجا شروع شده است؟ با معلمها که حرف میزنیم میگویند چند سالی هست که مدیران این روش را در پیش گرفتهاند.
آنها معتقدند بعد از اینکه تصمیم گرفته شد مدارس رتبهبندی شود این اتفاق افتاده است.
در واقع با ایجاد حس رقابت، مدیران از اینکه در ارزشیابیها امتیاز خوبی کسب نکنند، این روش را در پیش گرفتهاند و معلمان را برای دادن نمره غیر واقعی تحت فشار قرار میدهند.
این موضوع برای معلمانی که سعی میکنند دانشآموزان را درست آموزش دهند و از صداقت و درستی برای آنها حرف بزنند یک اتفاق ناخوشایند است که بسیاری از آنها با آن مخالف هستند، اما متاسفانه در صورت مخالفت با برخورد مدیران روبهرو میشوند و چارهای جز پذیرفتن این موضوع ندارند.
موضوع نمرهدادنهای غیرواقعی در مدارس غیرانتفاعی شدت بیشتری پیدا می کند. یکی از معلمها به ما میگوید که در مدارس غیرانتفاعی دو کارنامه آماده میشود که البته آموزش و پرورش از این موضوع بیاطلاع است.
یک کارنامه برای ارائه به منطقه صادر میشود که نمرههای غیر واقعی هستند و یک کارنامه بهصورت پنهانی به خانوادهها داده میشود که خانوادهها از وضعیت درسی فرزندانشان باخبر باشند؛ البته بعضی از مدرسههای غیرانتفاعی حتی به خانوادهها هم یک کارنامه غیرواقعی ارائه میکنند چراکه خانوادهها در صورتیکه نمره فرزندشان پایین باشد شاکی میشوند و از مدرسه سوال میکنند در مقابل این همه پول چه کاری انجام میدهند. بههمین دلیل است که چرخه نمرههای به اصطلاح کیلویی جدیتر شده و مدرسههای بیشتری به این چرخه باطل میپیوندند.
مسئله نمرههای غیرواقعی اما در امتحانات نهایی خودش را لو میدهد. وقتی که تمام نمرات مستمر بالا هستند، اما بچهها در برگه امتحان نهایی نمرات ضعیفی میگیرند.
بااینحال اما کسی پیگیر این موضوع نمیشود و همهچیز با امتحانات نهایی تمام میشود و بچههایی که هیچ انگیزهای برای گرفتن نمره بیشتر ندارند وارد مرحله کنکور میشوند و تازه متوجه میشوند چه کار سختی در پیش دارند چراکه تمام نمرهها غیر واقعی بوده و در کنکور قرار است با واقعیت روبهرو شوند.
جدای از مسائل علمی شاید مهمترین آفت چنین روشی، دروغی است که دانشآموزان آن را یاد میگیرند. وقتی قرار است از صداقت و راستگویی برای بچهها حرف بزنیم چطور میتوانیم در عمل دروغ را به آنها یادآوری کنیم؟ مدیری که برای رتبهبندی بهتر مدرسهاش دست به هر کاری میزند نمیتواند الگوی خوبی برای دانشآموزان باشد.
بچهها دروغ را در مدرسه تجربه میکنند و در آینده با همین الگو که برای نفع شخصی میتوان هر کاری کرد، دروغهای بزرگتری در زندگی میگویند و آن را راه موفقیت میدانند.
- 14
- 1