قصه پرغصهای بود. بعد از ایستگاه دانشگاه تهران، که فاصله زیادی هم با دانشگاه داشت، چشم به نردههای سبز دانشگاه بدوزی و لابهلای شاخ و برگ درختها سردر پنجاه تومنی رو دید بزنی و حسرت بخوری که تو چرا جای آن همه دانشجویی که انگار با یک غرور خاصی واردش میشن، نمیتونی بری داخل و این بهشتی که برای خودت پشت اون نردهها ساختی رو ببینی و توش نفس بکشی.
همه این حس و حالها به اضافه مرور فشار خانواده و مدرسه و مدیر و معلم و مشاور انقدر زیاد و البته سریع میگذره که با اولین فریاد دادزنهای انقلاب که میگن پایاننامه، تحقیق، گاج، قلمچی، کتاب کهنه، کتاب قدیمی و... به خودت میای و میبینی که رسیدی به ایستگاه و این مسافت چندمتری برات قد ۱۲سال درس خوندن و جونکندن برای قبولی تو کنکور کند و بیثمر گذشته و توام خودت رو به جریان صداها و دستهایی میسپاری که حالا فهمیدن تو اومدی که کمکآموزشی بخری و رویات چند متر اونطرفتر، لابهلای نردههای سبز محصور شده و برای شکوندن اون نردهها نیاز به کتابهای اونها داری و تو رو سمت خودشون میکشن.
این رویا هم چندسال پیش واقعیتر بود، هم حالا که مجید حسینی و امثالش دارن دست و پا میزنن که غلطه، واقعیه و هستن کسایی که شب و روز، جسم و روحشون و پولشون رو میذارن تا سبز و زرد و خیلی سبز و نقرهای و... بخرن، بلکه از سبزی نردههای تهران و در شریف و امیرکبیر و علامه و بهشتی و... بگذرن.
این چند خط عجز و لابه را بگذارید پای اینکه من و امثال من مدتهاست دست و پا میزدیم و میزنیم که داشتن و خریدن و غرقشدن تو این کتابهای رنگی و موسسات زرق و برقی عایدی نداره و تهش خوششانس باشی و خوب خرج کنی، تازه اول مکافاته و اون طرف نردههای تهران و در شریف و بهشتی و علامه و... تازه اول راهه. این چند خط میشه مثل چندخط و چند صفحه و چند ساعت سخنرانی که این روزها بیشتر از قبل ضدکنکور و کمکآموزشی و مافیای آموزشی میبینیم و میشنویم و میخونیم.
کمکآموزشیها دقیقا چه کار میکنند؟
دستهاولی که دانشآموزها باشن و دسته دوم که دانشجوهان، هردو به اینجا رسیدن که کمکآموزشی راه رسیدن به همون بهشتیه که قبل دانشگاه برای خودشون ترسیم کردن. این باور از چند مولفه مختلف شکل گرفته. یکی از مولفهها همونطور که بارها گفته شده و از صحبت مسئول و وزیر و معلم و کارشناس برمیاد، ضعف نظام و سیستم آموزشی کشوره که باعث رشد موسسات و ناشران کمکآموزشی میشه تا خلأ موجود رو پوشش بدن.
این هم طبیعیه وقتی یک نظام عریض و طویل آموزشی توان رشد مطلوب نیروها که همون دانشآموزان هستند رو نداشته باشه، یک نهاد دیگه با موازیکاری یا کار بهتر سعی میکنه این خلأ و نقصرو پوشش بده، خوب یا بد این نوع پوشش هم با سود و هزینهای که شرکتها و ناشران میکنن تنظیم میشه.
اما مولفه بعدی نوعی سواریگرفتن از باوری هست که توسط این نهادهای ثانویه یا خصوصی تقویت میشه و شکل میگیره. شما یک خواستهای دارید که این خواسته ذیل تبلیغات گستردهای توسط یکسری نهادهای خصوصی آموزشی شکل گرفته و تقویت شده و اون هم موفقیت در کنکور و به تبع اون پیشرفت و رشد مالی، این باوری هست که میتونیم بگیم اکثریت خانوادهها بهش اعتقاد دارن و چون موفقیت و رشد رو توی پولدار شدن میبینن برای رسیدن فرزنداشون به پول هم راهی جز کسب مدارج علمی نمیبینن، تمام خواستهها و برنامهها رو طوری تنظیم میکنن که به این هدف برسن، موسسات کنکوری و ناشران کمکآموزشی هم از این خواستهها نهایت استفاده رو میکنن و با ترس فروشی و آیندهسازیهای تبلیغاتی این هدف رو پررنگ و البته بزک میکنن و در کنارش هم با فروش بستههای آموزشی مختلف کسب سود میکنن.
تکرار نمیکنیم؛ صرفا یک یادآوری
تا اینجا با زبان محاوره و ساده کل ماجرای کمکآموزشیها بیان شد. اما غرض اصلی گزارش تکرار این دانستهها نیست، هم دختر و پسری که هر شب رویای دانشجوی فلان دانشگاه برترشدن را در سر میپرورانند و هزاران تست را روزانه مرور میکنند اینها را میدانند، هم آن پسر یا دختری که ترکتحصیل کرده است و وارد این چرخه آموزشی نشده است. چیز دیگری هم که همه میدانیم و حالا بازخوانیاش میکنیم، گردش مالی هنگفت ناشران آموزشی در تولید و توزیع کتابهای کمکآموزشی است.
طبق آماری که اخیرا و در آستانه ۴۰سالگی انقلاب منتشر شده آمار نشر در ۴۰سال گذشته با اختلاف چشمگیری به نفع کمکآموزشیها بوده است. سوای این بیان، جزئیات هم به یکهتازی و تایید سود سرشار فعالیت در حوزه نشر آموزشی کمک میکند. بنابر آمار در ۱۰سال گذشته دو نشر کانون فرهنگی آموزش متعلق به کاظم قلمچی ۱۰هزار و ۶۲ عنوان کتاب چاپ کرده که با درنظر گرفتن میانگین تیراژ این نوع کتابها که چیزی حدود دو تا دوهزار و پانصد است، میتوان نتیجه گرفت میزان چاپ و توزیع و فروش عجیب و غریبی برای این ناشر آموزشی ایجاد کرده است.
در کنار قلمچی اما ناشر دیگری هم وجود داشته که تقریبا برای هیچکس ناشناخته نیست؛ انتشارات گاج متعلق به ابوالفضل جوکار که از قلمچی هم پرکارتر بوده و در ۱۰ سال اخیر چیزی حدود ۱۲هزار و ۵۰۹ عنوان کتابآموزشی چاپ کرده است. این آمار در سال ۹۷ هم برای گاج جالبتوجه است، این ناشر در سال ۹۷ چیزی حدود ۱۳۸۶ عنوان کتاب کمکآموزشی منتشر کرده که با در نظر گرفتن همان تیراژ میانگین دو تا دوهزار و ۵۰۰ تایی عدد بزرگی حاصل میشود. تا به اینجا شاید پرکار بودن گاج و قلمچی ملموس نباشد، کافی است این آمار را در کنار آمار چاپ یک ناشر عمومی مثل نشر چشمه، افق، قدیانی و... که اتفاقا از پرکارترینها هستند، قرار دهیم، آن وقت، هنگامی که با عدد حدود ۵۰ عنوان کتاب چاپشده در سال مواجه میشویم کاملا مشخص میشود که بازار نشر چندچند به نفع کمکآموزشیهاست. با یک ضرب و تقسیم ساده بین تعداد کتابهای چاپشده که همان میانگین دوهزار و۵۰۰ تایی است و میانگین قیمت ۳۳هزار تومانی برای هر کتاب، ۱۱۹ میلیارد تومان عاید ناشر آموزشی گاج شده است.
اما اصل ماجرا
آنچه تا اینجا گفته شد، سوای درددلهای ابتدای گزارش، اعداد و ارقامی بود که تا امروز از میزان فعالیت ناشران آموزشی منتشر شده و نشاندهنده سود آنها از این فعالیت است. ماجرای گزارش اینها هست، اما فقط اینها نیست. کمی جستوجو و گفتوگو با مطلعان نشان میدهد ناشری همچون ابوالفضل جوکار، بنیانگذار انتشارات گاج فقط در حوزه نشر کتب کمکآموزشی فعال نیست و شرکتها و موسسات متعددی را هم مدیریت میکند که این شبهه روبهرویی ما نهفقط با یک ناشر آموزشی، بلکه کارتل اقتصادی را تقویت میکند. جدول موجود در گزارش بخشی از شرکتهایی است که با واسطه یا مستقیم متعلق به ابوالفضل جوکار و کارمندان اوست.
البته موارد دیگری نیز هم در داخل و هم در خارج از کشور عنوان شده که مربوط به داراییهای ابوالفضل جوکار است، با این همه تا همین جا و همین مقدار از اطلاعات باید چند سوال را مطرح کرد. ابتدا اینکه با علم به ثبتبودن تمامی این شرکتها و فرض بر قانونیبودن وجود و فعالیت همه آنها آقای جوکار با چه پشتوانه و درآمدی مبادرت به ایجاد و سهامداری در این شرکتها کرده است، چه بیزینسی میتواند چنین شرایطی را فراهم کند که یک ناشر آموزشی چنین سرمایهای را برای خود ایجاد کند. نکته بعد اینکه فردی با چنین حجمی از دارایی آیا واقعا نگران درختان و قطع آنها و تولید کاغذ و علم و علمآموزی فرزندان این سرزمین است یا دغدغه مدیریت کسبوکارهای دیگر خود را دارد؟
هیچکس نمیتواند سرمایهداری مشروع را برای هرکسی که باشد محکوم کند، اما میتوان سوال کرد که چرا یک ناشر آموزشی هیچ حرفی از سایر فعالیتهای اقتصادیاش نمیزند؟ چرا در روزهای پایانی سال مبادرت به اخراج کارمندان خود میکند؟ و چرا خود را ناشر برتر آموزشی معرفی میکند و روی همین موضوع هم تبلیغات انجام میدهد؟
اینها فقط بخشی از چراهایی است که ابوالفضل جوکار و بقیه ناشران آموزشی باید به آنها پاسخ بدهند و ژست خیرخواهی آموزشی و دغدغهمندی فرهنگی را کنار بگذارند و با مردم و فرزندان آنها صادق باشند.
ابوالقاسم رحمانی
- 18
- 6